بوسه و جان

بوسه و جان دلم ز کف سر زلف تو را رها نکند دل از کمند تو وارستگی خدا نکند اگرچه خون مرا بیگنه بریخت ولیک…

ادامه مطلب

خیانت وطن

خیانت وطن دوباره فتنه چشم تو فتنه برپا کرد دلم ز شهر چو دیوانه رو به صحرا کرد خدا خراب کند آن کسی که مملکتی…

ادامه مطلب

شرمسار دیده

شرمسار دیده خسته از دست روزگار شدم ماندم آنقدر تا ز کار شدم خون دل آنقدر بدامن ریخت که من از دیده شرمسار شدم تن…

ادامه مطلب

گدای عشق

گدای عشق گدای عشقم و سلطان حسن شاه من است به حسن نیت عشقم خدا گواه من است خیال روی تو در هر کجا که…

ادامه مطلب

یادگار یک صباح خماری

یادگار یک صباح خماری دیشب خرابی میم از حصر و حد گذشت این سیل کوه ساز خم آمد ز سد گذشت گفتم حساب جام شماری…

ادامه مطلب

بی هنری و تن آسائی

بی هنری و تن آسائی ببند ای دل غافل بخود ره گله را زیان بس است ز مردم ببر معامله را فراخنای جهان بر وجود…

ادامه مطلب

خیال عشق

خیال عشق خیال عشق تو از سر به در نمی‌آید ز من علاج به جز ترک سر نمی‌آید الهی آنکه نبودی نهال قد بتان که…

ادامه مطلب

سعی جز در پی تکمیل معارف غلط است

سعی جز در پی تکمیل معارف غلط است دل که در سایه مژگان تو فارغ بال است گو ببین چشم بداندیش چه از دنبال است…

ادامه مطلب

گریه

گریه مگو چه سان نکنم گریه، گریه کار من است کسی که باعث این کار گشته، یار من است متاع گریه به بازار عشق رایج…

ادامه مطلب

آرزو

آرزو بیمار درد عشق و پرستارم آرزوست بهبود زان دو نرگس بیدارم آرزوست یاران شدند بدتر از اغیار گو بدل کای یار غار صحبت اغیارم…

ادامه مطلب

به ادوارد براون

به ادوارد براون به سال شصتم عمرت، نوید جشن رسید بمان که بعد صد و بیست سال خواهی دید که روی علم و ادب همچو…

ادامه مطلب

در استقبال غزل رئیس الوزرا

در استقبال غزل رئیس الوزرا ای بارگاه حسن تو محمود ایاز کن وی خسروان به پیش ایازت نیاز کن ویرانه ساز کعبه دلها چو سومنات…

ادامه مطلب

سفر بی خبر

سفر بی خبر بیخبر از سر کوی تو سفر خواهم کرد همه آفاق پر از فتنه و شر خواهم کرد فتنه چشم تو ای رهزن…

ادامه مطلب

لباس مرگ

لباس مرگ لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست چه شد که کوته و زشت این قبا بقامت ماست بیار باده که تا راه نیستی گیرم…

ادامه مطلب

یاد وطن

یاد وطن هر وقت ز آشیانه خود یاد می‌کنم نفرین به خانواده صیاد می‌کنم یا در غم اسارت جان می‌دهم به باد یا جان خویش…

ادامه مطلب

پارتی زلف

پارتی زلف پارتی زلف تو از بس که ز دل‌ها دارد روز و شب بی‌سببی عربده با ما دارد کاش کابینه زلفت شود از شانه…

ادامه مطلب

درد عشق

درد عشق جز سر زلف تو دل را سر و سامانی نیست سر شب تا سحرش غیر پریشانی نیست تا به ویرانه دل جغد غمش…

ادامه مطلب

شکنج طره

شکنج طره شکنج طره زلفت شکن شکن شده است دلم شکنجه در آنزلف پر شکن شده است نماند قوت رفتن ز ضعف با این حال…

ادامه مطلب

گیسوی نگار

گیسوی نگار می از اندازه فزونش بده ای ساقی بزم تا خراب افتد و ما دست به کاری بزنیم شب اگر دست به گیسوی نگاری…

ادامه مطلب

پیام آزادی

پیام آزادی پیام دوشم از پیر می فروش آمد بنوش باده که یک ملتی بهوش آمد هزار پرده ز ایران درید استبداد هزار شکر که…

ادامه مطلب

خنده پس از گریه

خنده پس از گریه به سر کویت اگر رخت نبندم چه کنم واندر آن کوی اگر ره ندهندم چه کنم من ز در بستن و…

ادامه مطلب

سپاه عشق

سپاه عشق سپاه عشق تو ملک وجود ویران کرد بنای هستی عمرم به خاک یکسان کرد چه گویمت که چه کرده است خواهی ار دانی…

ادامه مطلب

مرا هجرت کشد

مرا هجرت کشد مرا هجرت کشد آخر نهانی خوش است آن مرگ از این زندگانی تنم رنجور و جان بیمار، وقت است اگر رحم آوری…

ادامه مطلب

تمدن بی تربیت نسوان سفر نیمه راه

تمدن بی تربیت نسوان سفر نیمه راه بفکن نقاب و بگذار در اشتباه ماند تو بر آن کسی که می‌گفت رخت به ماه ماند بدر…

ادامه مطلب

دست به دامان!

دست به دامان! گر رسد دست من به دامانش می‌زنم چاک تا گریبانش عمرم اندر غمت بپایان شد شب هجر تو نیست پایانش درد عشق…

ادامه مطلب

شکوه

شکوه من و ز کس گله، حاشا، کی این دهن دارم ز غیر شکوه ندارم ز خویشتن دارم مجوی دشمن من غیر من که من…

ادامه مطلب

کوی میکده

کوی میکده بکوی میکده هرکس که رفت باز آمد ز قید هستی این نشئه بی نیاز آمد هزار شکر که ایران چو کبک زخمی باز…

ادامه مطلب

تیغ زبان پرده های ریا

تیغ زبان پرده های ریا محشر هر جا روم آنجا سر پا خواهم کرد بین چه آشوب من بیسر و پا خواهم کرد بس که…

ادامه مطلب

دل خوار کرد

دل خوار کرد دل خوار کرد در بر هر خار و خس مرا نگذاردم بحال خود این بوالهوس مرا از بسکه غم کشیده مرا سر…

ادامه مطلب

صدای ناله مظلوم

صدای ناله مظلوم تو دادگر شو اگر رحم دادگر نکند بکن هر آنچه دلت خواست او اگر نکند صدای ناله مظلوم در دل ظالم بسنگ…

ادامه مطلب

مراد دل

مراد دل گر مراد دل خود حاصل از اختر نکنم آسمان، ناکسم ار چرخ تو چنبر نکنم مادر دهر اگر مثل تو دختر زاید بی…

ادامه مطلب

جمهوری عشق سلطنت حسن

جمهوری عشق سلطنت حسن عشق! مریزادت آن دو بازوی پر زور قادر و قاهر توئی و ما همه مقهور! سلطنت حسن را دوام و بقائی…

ادامه مطلب

دمکرات و اعتدال

دمکرات و اعتدال مرا عقیده پیرار و پارسالی نیست خیال روی دمکرات و اعتدالی نیست زرنگهای طبیعت که نیست جز نیرنگ مرا بدیده بجز نقش…

ادامه مطلب

عدل مزدک پایداری عشق

عدل مزدک پایداری عشق بغیر عشق نشان از جهان نخواهد ماند بماند عشق ولیکن جهان نخواهد ماند خزان عمر من آمد بهار عمر تو شد…

ادامه مطلب

مرگ دوست

مرگ دوست بمرگ دوست مرا میل زندگانی نیست؟ ز عمر سیر شدم مرگ ناگهانی نیست؟ بقای خویش نخواهم از آنکه میدانم که اعتماد بر این…

ادامه مطلب

اندیشه وصل

اندیشه وصل از سر کوی تو یک چند سفر باید کرد ز دل اندیشه وصل تو بدر باید کرد ماه رخسار تو گر سر زند…

ادامه مطلب

جور

جور جور این قدر به یک تن تنها نمی‌شود گویی اگر که می‌شود حاشا نمی‌شود ظالم‌تر از طبیعت و مظلوم‌تر ز من تا ختم آفرینش…

ادامه مطلب

دل کارگر زلف سرمایه‌دار

دل کارگر زلف سرمایه‌دار چه گویمت که چه از دست یار می‌گذرد به من هرآنچه که از روزگار می‌گذرد ز یار شکوه کنم یا ز…

ادامه مطلب

عوض اشک

عوض اشک عوض اشک ز نوک مژه خون می‌آید با خبر باش دل از دیده برون می‌آید مکن ای دل هوس سلسله زلف بتان که…

ادامه مطلب

مژده و نیشتر غزل ذوقی

مژده و نیشتر غزل ذوقی نمود با مژه کاریکه نیشتر نکند به دل بگو که از این غمزه بیشتر نکند خدنگ غمزه کاریت با دلم…

ادامه مطلب

اشعار عارف به مناسبت خودکشی شاعری جوان

اشعار عارف به مناسبت خودکشی شاعری جوان اشک بعد از تو جهان آب نما کرده به چشم دوری از دیده ببینی که چه‌ها کرده به…

ادامه مطلب

حکایت هجران

حکایت هجران سزد بر اوج فلک، سرکشی کند سر من اگر بطالع من باز گردد اختر من بحشر نامه اعمال اگر برون آرم پر از…

ادامه مطلب

راز دل

راز دل از غم هجر تو روزگار ندارم غیر وصال تو انتظار ندارم چون خم گیسوی بیقرار تو یک دم بی رخ ماهت بتا قرار…

ادامه مطلب

عهد با جانان!

عهد با جانان! من این جانی که دارم عهد با جانان خود کردم که گر پایش نریزم دشمنی با جان خود کردم غمت نشسته بر…

ادامه مطلب

مس قلب در خور اکسیر

مس قلب در خور اکسیر دل به تدبیر بر آن زلف چو زنجیر افتاد وای بر حالت دزدی که به شبگیر افتاد دانه خال لب…

ادامه مطلب

بلای هجر

بلای هجر بلای هجر تو تنها همان برای منست چه جرم رفت که یک عمر این جزای منست من این که قیمت وصل تو را…

ادامه مطلب

خانه بدوش

خانه بدوش (دوش دیدم «شنل » انداخته «سردار» به دوش) همچو افعی زده می پیچم از اندیشه دوش خانه اش کاش عزاخانه شود ز آنکه…

ادامه مطلب

رؤیای راحتی

رؤیای راحتی در دور زندگی به جز از غم ندیده‌ام یک روز خوش ز عمر به عمرم ندیده‌ام گفتم ببینم اینکه شب راحتی به خواب…

ادامه مطلب

غزل پوشالی

غزل پوشالی چه داد خواهی از این دادخواه پوشالی ز شاه کشور جم جایگاه پوشالی بجای تاج کیانی و تخت جم مانده است حصیر پاره…

ادامه مطلب

مساوات عشق

مساوات عشق در عشق بدان فرق شهنشاه و گدا نیست کس نیست که در کوی بتان بیسر و پا نیست در حسن تو انگشت نما…

ادامه مطلب