غزلیات کمال خجندی
از آن میان هیچ اگر نشان باشد
از آن میان هیچ اگر نشان باشد این خبر هم در آن دهانه باشد گر میان باشد شه بزیر قبا خرقة بنده در میان باشد…
ز من که مهر تو دارم به سینه روی چه تابی
ز من که مهر تو دارم به سینه روی چه تابی الا تعرض عینی و انت تعلم مآبی بیا معاینه بنگر که چونم از غم…
ورای آن چه سعادت بود که ناگاهی
ورای آن چه سعادت بود که ناگاهی به حال بی سروپائی نظر کند شاهی چراغ صبحدم دل فروز عالم را چه کم شود که شود…
هرگز ز زلف خویان بوی وفا نباید
هرگز ز زلف خویان بوی وفا نباید گر تو شنیدی این بو باری مرا نیاید مشتاق پای بوسم زآن بر سرم نباتی منعم ز بیم…
هر کسی در سر ازینگونه هوسها دارند
هر کسی در سر ازینگونه هوسها دارند که چوما چشم بقین و دل دانا دارند شیوه اهل صفا هیچ ندانسته هنوز خویشتن را همه صوفی…
نیست غیر از تو دستگیر ای دوست
نیست غیر از تو دستگیر ای دوست دست افتادگان بگیر ای دوست آفتابی تو ما چو ذره همه تو بزرگی و ما حقیر ای دوست…
نشان خاک پای او اگر می یافتم جایی
نشان خاک پای او اگر می یافتم جایی سرم می گشت در پائیش غلطان دیده در پایی تمنا کرده ام با خود که در پایش…
میزند بر آتش دل جوش می آب اینچنین
میزند بر آتش دل جوش می آب اینچنین غم ز دلها میزداید باده ناب اینچنین صید دلها می کند دلدار با نیر نگاه دلبران را…
من و دردت مرا دوا این بس
من و دردت مرا دوا این بس از توام شربت شفا این پس ای که داری دوای درد دلم آن ترا باش گو مرا این…
من به درد دل خوشم جان مرا صحت چه سود
من به درد دل خوشم جان مرا صحت چه سود نوش آنلب در خورست این تشنه را شربت چه سود آروزمند قد و قند ب…
مریض عشق بتان را بر طبیب نباشد
مریض عشق بتان را بر طبیب نباشد باتفاق طبیبی به از حبیب نباشد امید هست که بار از درم چو بخت در آبد اگر چنانچه…
مرا ز صحبت باران چه کار بگشاید
مرا ز صحبت باران چه کار بگشاید که کارم از گره زلف یار بگشاید چو طره باز کند برقرار هر روزه از بند غصه دل…
مائیم و دلی پر خون بر خاک سر کویت
مائیم و دلی پر خون بر خاک سر کویت غمگین بهمه رویی در آرزوی رویت تو سروی و ما چون آب آورده به پایت سر…
ما را دگر بر آن در خواب شبان نباشد
ما را دگر بر آن در خواب شبان نباشد بالین دردمندان جز آستان نباشد چشمم ستاره گیرد شبها بخواب رفتن گر آه و ناله ما…
ما به سودای تو دامن ز جهان در چیدیم
ما به سودای تو دامن ز جهان در چیدیم محنت عشق تو بر راحت جان بگزیدیم پیش از آن دم که نبود از دل و…
لعل جان بخشت ز جان ناز کتراست
لعل جان بخشت ز جان ناز کتراست قدت از سرو روان ناز کتراست برگ گل چندانکه دارد نازکی خاطر بلبل از آن ناز کتراست آمدن…
گفتهای از ما دلت بردار زنهار این مگو
گفتهای از ما دلت بردار زنهار این مگو جان من با آن لب و گفتار زنهار این مگو گفته راه وفا ما نیکه نتوانیم رفت…
گر همه وقتی همه دلخون نه ای
گر همه وقتی همه دلخون نه ای لیلی وقتی تو و مجنون نه ای نیست چو ما قابل خون خوردنت در خور این باده گلگون…
گر سرزنیغ نیزت دارد سر بریدن
گر سرزنیغ نیزت دارد سر بریدن من بار سر نخواهم بار دگر کشیدن زینسان که دل به پارب زآن غمزه خواست تیری یک تیر بر…
گر تیر کشی از طرف غمزهٔ جادو
گر تیر کشی از طرف غمزهٔ جادو صد آه کشد از جگر سوخته آهو خونم چو شود ریخته مستی کند آن چشم از ریخته ذوق…
گر به سنگ سنمم عشق تو دندان شکند
گر به سنگ سنمم عشق تو دندان شکند دل ز لبهای تو دندان طمع بر نکند آنچنان ساده رخی داری و لغزان که برو گر…
کسی که پرتو انوار لامکانی یافت
کسی که پرتو انوار لامکانی یافت فراغت از همه آشوب این جهانی یافت به ذرهای نخرد های و هوی سلطانان دلی که بر در حق…
قدح بدور لیت پر ز خون دلی دارد
قدح بدور لیت پر ز خون دلی دارد غمش میاد کز اینسان دلی بدست آرد زمینه به جرعه بده آب و نخم عشرت کار که…
عمریست که با او دل مسکین نگران است
عمریست که با او دل مسکین نگران است ما در غم و او شادی جان دگران است ای باد مبر خاک کف پاش به هر…
عجب آن دلبر جادو کجا رفت
عجب آن دلبر جادو کجا رفت ازین سو دل ربود آن سو کجا رفت امید از ما سگان کو چو آهو نیابد کس، پی اش…
طوطی ب نو دید و در افتاد در سخن
طوطی ب نو دید و در افتاد در سخن برد از دهان ننگ نو ننگ شکر سخن از فندق تو هیچ نخیزد به جز نبات…
صبا زعشوه پنهان دوست الله دوست
صبا زعشوه پنهان دوست الله دوست از ساغر لب پنهان دوست الله دوست زپسته ده او که هیچ پیدا نیست نصیبه ای به قیران دوست…
شب که در خلوتم آن شمع شکر لب باشد
شب که در خلوتم آن شمع شکر لب باشد خواهم از بخت که روزم همگی شب باشد گه گه از حسرت آن لب که بوسم…
سرو ما را قد و بالایی خوش است
سرو ما را قد و بالایی خوش است دیدن آن گل تماشایی خوش است تا رخش بینیم گو بالا نمای از آنکه به دیدن به…
سالها گر بنویسم صفت مشتاقی
سالها گر بنویسم صفت مشتاقی ماند از شوق تو صد ساله حکایت باقی غایت ابرویش از دیده دلا حاضر باش ترسمت بشکنی این شیشه که…
زلف تو از غالیه مشکین ترست
زلف تو از غالیه مشکین ترست اشک من از لعل تو رنگین ترست از شکر انگور سمرقندیان سیب زنخدان تو شیرین ترست داد ز دستت…
روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست
روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست وین شب فرقت ما را سحری پیدا نیست با تو سوز دل عشاق مگر در نگرفت زانکه…
راز معشوق حدیثیست نهانداشتنی
راز معشوق حدیثیست نهانداشتنی ای صبا پیش کس از قصه ما دم نزنی شمع میخواست که راند سخن راز نیک بودش که بر آمد به…
دوش بی روی تو روی از خون دل برداشتم
دوش بی روی تو روی از خون دل برداشتم بار بر دل پای در گل دست بر سر داشتم داده جان بر باد و برخاک…
دلم رفت و گم شد در آن کو مرا
دلم رفت و گم شد در آن کو مرا توان یافت گر اوست دلجو مرا صبا آمد و رفت عقلم به باد ز زلف که…
دل من عاشق باریست که گفتن نتوان
دل من عاشق باریست که گفتن نتوان روز و شب در پی کاریست که گفتن نتوان این همه چهره که کردیم به خونابه نگار از…
دل که دلداری ندارد دل نشاید خواندنش
دل که دلداری ندارد دل نشاید خواندنش نیست عاشق گر نباشد رسم جان افشاندنش گرچه افتادست بر خاک رهش گلگون اشک تا مجالی هست خواهیم…
دل ز چشم او به نازی مست شد بی خویش هم
دل ز چشم او به نازی مست شد بی خویش هم ناز خود گو بیش کن تا میرمش زین بیش هم چون به آن قانع…
دل است جایش و با دیده فتاده به خون
دل است جایش و با دیده فتاده به خون بدین خوشیم که باری از این دو نیست برون عجب مدار که پروانه شب نیارامید که…
در گلستانها تماشائی به از روی تو نیست
در گلستانها تماشائی به از روی تو نیست در بهشت عدن جائی خوشتر از کوی تو نیست بامدادان از پشیمانی بماند در خمار هر که…
در چمن می رفت ذکر قامت دلدار ما
در چمن می رفت ذکر قامت دلدار ما سرو دامن بر زد و آمد به بستان راست پا تا چرا پیراهن اول آن تن نازک…
خوش است بر لب معشوق مست بوسیدن
خوش است بر لب معشوق مست بوسیدن به باد روی دلارام باده نوشیدن چه عمر خوش که گذشتی بوصل یار مرا اگر مراد میسر شدی…
خبری ز هیچ قاصد زه دیار من نیامد
خبری ز هیچ قاصد زه دیار من نیامد چه سیاه نامه بیکی که ز یار من نیامد از ازل که رفت قسمت غم و شادی…
چو شمعِ روز برافروخت از نسیمِ صَباح
چو شمعِ روز برافروخت از نسیمِ صَباح بریز بادهٔ گلگون در آبگون اَقداح ز ساقیانِ پریچهره خواه وقتِ صبوح حیات جان ز لبِ جام و…
چه رنجم از تو گر کشتی به نازم
چه رنجم از تو گر کشتی به نازم که نازت عمر نو بخشید بازم چو کارم جز بریدن نیست از خویش چرا باشد ز تیغت…
چشم غم دیده ما را نگرانی به شماست
چشم غم دیده ما را نگرانی به شماست قامتت شاهد عدل است که می گویم راست سرو بالات چرا سایه ز ما باز گرفت اری…
چرا جنییت شاهی بظلم تاخته ای
چرا جنییت شاهی بظلم تاخته ای بقامت این علم فتنه بر فراخته ای بمهر تو ز زدم صافتر من بیدل چو قلب نیست مرا از…
تن در پی جان میرود ای بخت کجایی
تن در پی جان میرود ای بخت کجایی موقوف تو ماندیم که راهی بنمایی از کار فرو بسته در هم شده ما لطفی بنمایی گرمی…
ترا به یک دو خط مصطلح فضولی چیست؟
ترا به یک دو خط مصطلح فضولی چیست؟ اصول علم لدنی به بی اصولی چیست؟ کلام خواندی و منطق کز آن شوی مقبول ازین دو…
پیش از آندم که می و میکده در عالم بود
پیش از آندم که می و میکده در عالم بود جان من با لب خندان قدح همدم بود بوی خون کز دهنم میدمد امروزی نیست…