غزلیات کمال خجندی
هدایه خواندی و هیچت هدایتی نرسید
هدایه خواندی و هیچت هدایتی نرسید عناه کشید و زآن سو عنایتی نرسید از خوان علم که پر نقل حکمت است ترا برون ز نقل…
نوبهاران ز گلم بوی تو خوش می آید
نوبهاران ز گلم بوی تو خوش می آید همه را باغ و مرا روی تو خوش می آید همچو نرگس ننهم چشم به سرو لب…
نام مَه بردم شبی روی توام آمد به یاد
نام مَه بردم شبی روی توام آمد به یاد در دل شب حلقهٔ موی توام آمد به یاد در نماز عشق پیش قبله رخسار تو…
مه نامهربان من وفاداری نمیداند
مه نامهربان من وفاداری نمیداند بر اهل دل به جز ظلم وستمکاری نمی داند چو دادم دل بدست او به پای محنت افکندش چه دانستم…
من ز غمت خرم و به یاد تو شادم
من ز غمت خرم و به یاد تو شادم درد تو دارم که هیچ درد مبادم تا ورق روی تو مطالعه کردم هرچه بخواندم همه…
مقام عشق تو هر چند منزل خطر است
مقام عشق تو هر چند منزل خطر است فدای بکر مویت گرم هزار سر است چه حالت است که بردیم گنج و رنج نبود بگوی…
مرا که روی تو بینم چه حاجت است
مرا که روی تو بینم چه حاجت است که کسی نظر نکند با وجود گل به گیاه به ماه اگر ز حسن رخت بافتی نشان…
مرا با زلف او گر دسترس نیست
مرا با زلف او گر دسترس نیست همین سودا که در سر هست پس نیست عنان دولت از اول . بیفتاد به دست ناکسان در…
ما را هوس مسجد و سجاده نباشد
ما را هوس مسجد و سجاده نباشد مستی صفت مردم آزاده نباشد و از ساده دلی پیر ملامتگر ما را ذوق می رنگین و رخ…
ما چو قطع نظر از روی نکو نتوانیم
ما چو قطع نظر از روی نکو نتوانیم دل به بیهوده بدگوی چرا رنجانیم محرمی کو که به صاحب غرض از ما گوید که دگر…
لبت را هر که چون شگر مزیده است
لبت را هر که چون شگر مزیده است یقین میدان که عمرش پر مزید است نه بیند تلخی جان کندن آن کس که لعل جانفزایت…
گل رخسار ترا وقت تماشاست هنوز
گل رخسار ترا وقت تماشاست هنوز نرگس مست تو منظور نظرهاست هنوز نقشبند رخت از غایت حیرانی خویش به تمامی مه روی تو نیار است…
گرفتار سر زلفت کجا در بند سر باشد
گرفتار سر زلفت کجا در بند سر باشد زهی با بسته سودا که از سر باخبر باشد کسی کز قامت جانان به طوبی سر فرود…
گر قد همچو سروش در بر توان گرفتن
گر قد همچو سروش در بر توان گرفتن عمر گذشته دیگر از سر توان گرفتن گویند دل ز جانان بر گیر حاش لله هرگز چگونه…
گر دل ز دسته زلف تو افغان کشیده بود
گر دل ز دسته زلف تو افغان کشیده بود عیش مکن به ناله که کژدم گزیده بود هر نیش غم که خورد دل خسته آن…
گر به جستن یافت گشتی یار ما
گر به جستن یافت گشتی یار ما غیر جویایی نبودی کار ما گر شدی دیدار او دیدن به خواب خواب جستی دیده بیدار ما گر…
کعبه کویش مراد است این دل آواره را
کعبه کویش مراد است این دل آواره را با مراد دل رسان یا رب من بیچاره را دل در آن کو رفت و شد آواره…
قلم صحیفة شوق ار هزار باره نویسد
قلم صحیفة شوق ار هزار باره نویسد هزار عذر ز تقصیر بر کناره نویسد فتند ز رقت کاغذ به گریه خامه کاتب به نامه درد…
غارت چشم تو ما را مفلس و بیچاره ساخت
غارت چشم تو ما را مفلس و بیچاره ساخت مؤمنانرا کافری از خان و مان آواره ساخت از لب شیرین تراش بوس کردی کوه کن…