تا دست به زلف یار بردیم

تا دست به زلف یار بردیم صبر از دل بی قرار بردیم سیم و زر و جان و سر بر آن در هر چار به…

ادامه مطلب

بینم ابروی تو پیوسته مه نو گه گه

بینم ابروی تو پیوسته مه نو گه گه آن نبودست که گویند بقله الحرمه دارم از مهر تو گه روشن و گه تیره دو چشم…

ادامه مطلب

بی تو مرا خواب و خیال وصال

بی تو مرا خواب و خیال وصال آن همه خوابست به چشم و خیال جانسوی بالای نو بیدله نرفت مرغ به بالا نرود جز به…

ادامه مطلب

به روی دوست که رویش بچشم من نگرید

به روی دوست که رویش بچشم من نگرید به خاک پاش که آن ره بروی من سپرید با گذشتن از آن مو نشان بی چشمیست…

ادامه مطلب

به ابروان تو زاهد چو چشم وا کرده

به ابروان تو زاهد چو چشم وا کرده را به گوشه محراب ها دعا کرده خدنگ ناوک غم عضو عضو ما چندان که باز کرد:…

ادامه مطلب

برهگذار قد بار دیدم از ناگاه

برهگذار قد بار دیدم از ناگاه کدام قد الفی بود در میانه راه کدام الف که ز لطفش الف ندارد هیچ به طبع راست ازین…

ادامه مطلب

بازم بناز کشتی صد جان فدای نازت

بازم بناز کشتی صد جان فدای نازت من زنده تر از آنم گر رغبت است تند آمدی که داند با کیست این عنایت بازت پنهان…

ادامه مطلب

بار هر دم ز من خسته چرا می رنجد

بار هر دم ز من خسته چرا می رنجد بی گنه می کشد و باز ز ما می رنجد گفتم آن غمزه چها می کند…

ادامه مطلب

با من این بودت ز اول شرط باری

با من این بودت ز اول شرط باری کآخر الأمرم به یاد همه نیاری بسکه با شوریدگان چون زلف مشکین عهد بستی و شکست از…

ادامه مطلب

این میوه شیرین مگر از باغ بهشت است

این میوه شیرین مگر از باغ بهشت است وین حور بهشت از شکر ناب سرشته است در باغ بهشت این قد و رخسار ندیدند این…

ادامه مطلب

ای گله گوشه حسن آمده بر فرق تو راست

ای گله گوشه حسن آمده بر فرق تو راست سرو را نیست چنین قامت رعنا که تو راست سنبل زلف تو مشاطة گلبرگ تر است…

ادامه مطلب

ای سراپرده سلطان خیالت دل ما

ای سراپرده سلطان خیالت دل ما کرده درد و غم تو خانه در آب و گل ما سر به فردوس نیاریم چو زلف تو فرود…

ادامه مطلب

ای درد درون جان چه باشی

ای درد درون جان چه باشی ای سوز درون نهان چه باشی ای خون دل از زمین چه جویی ای ناله بر آسمان چه باشی…

ادامه مطلب

ای از تو بانواع مرا چشم رعایت

ای از تو بانواع مرا چشم رعایت آری نظری کن به من از عین عنایت یکبار به تصریح مرا بنده خود خوان زیرا که همه…

ادامه مطلب

آنکه انداخت ز پایم چو سر زلف دراز

آنکه انداخت ز پایم چو سر زلف دراز باربش در دل بیرحم وفائی انداز بازی طفل به خاک است و بنم شاهد طفل ای اجل…

ادامه مطلب

آن رخ نبینم ار نبری زلف پر ز تاب

آن رخ نبینم ار نبری زلف پر ز تاب شب منقطع نگشته نبیند کس آفتاب بر گوشه عذار تو مستیست خفته چشم نزدیک صبح از…

ادامه مطلب

آمد درون دل غمت دیگر نمی آید برون

آمد درون دل غمت دیگر نمی آید برون سودای آن زلف سیه از سر نمی آید برون شوق بهشت و حور عین سودای آن و…

ادامه مطلب

از لیش هر گه که خواهم کام دشنام دهد

از لیش هر گه که خواهم کام دشنام دهد اگر نه مطفل است و خورد بازی چرا کام دهد ساحری بنگر که چون نقلی بخواهم…

ادامه مطلب

از پیش من آن شوخ چه تعجیل کنان رفت

از پیش من آن شوخ چه تعجیل کنان رفت دل نعره بر آورد که جان رفت و روان رفت گر خامه براند گذری پهلو نامش…

ادامه مطلب