گل از پیراهنت بوئی شنیدست

گل از پیراهنت بوئی شنیدست گریبان از برای آن دریده ست چو دید اندر چمن دامن کشانت ز حسن و لطف خود دامن کشیده است…

ادامه مطلب

گرچه سرو چمن از آب روانی دارد

گرچه سرو چمن از آب روانی دارد نتوان پیش قدت گفت که جانی دارد به لب تشنه نشان می دهد از آب حیات خاک راهی…

ادامه مطلب

گر قبول نو فتد از من بیدل سیر و زر

گر قبول نو فتد از من بیدل سیر و زر هر دو پیش تو فرستم مع شنی آخر شب که مهمان من آیی من درویش…

ادامه مطلب

گر چه از باران دیده خاک آن کو پر گل است

گر چه از باران دیده خاک آن کو پر گل است پای عاشق در گل از دست دل از دست دل است بنده را گر…

ادامه مطلب

گر به پاکی خضر وقتی و روح القدسی

گر به پاکی خضر وقتی و روح القدسی تا نیابی نظر اهل صفا هیچ کسی فرض کردیم که سجاده فکندی بر آب چون نداری گهر…

ادامه مطلب

کمترین کاری مراکز دیدهٔ گریان فتاد

کمترین کاری مراکز دیدهٔ گریان فتاد در شب هجران در و دیوارم از باران فتاد خط لبش کرد آرزو خال آن ذقن طالع نگر کین…

ادامه مطلب

قطره قطره از دریا چو به ساحل آیی

قطره قطره از دریا چو به ساحل آیی گره به دریا برسی قطره نبی دریایی پیش او آنی و در خانقه الله گونی او مولی…

ادامه مطلب

عید می آید و وقتست که در مه نگریم

عید می آید و وقتست که در مه نگریم پرده برگی که از مه به تو مشتاق تریم از جمال تو که عیدست و به…

ادامه مطلب

عشق آئین پارسایان نیست

عشق آئین پارسایان نیست سلطنت رسم بینوایان نیست می به صوفی مده که آن صافی در خور حال هی صفایان نیست مگر آن دل که…

ادامه مطلب

عاشقان درد ترا دولت افزون خوانند

عاشقان درد ترا دولت افزون خوانند محنت عشق ترا بخت همایون خوانند اهل میخانه دعای لب تو اشک فشان زیر لب چون خط جام از…

ادامه مطلب

صحبت یارِ بهشتی‌ست پُر از ناز و نعیم

صحبت یارِ بهشتی‌ست پُر از ناز و نعیم ای خوش آن دم که به ما آید از آن روضه نسیم حور چشم سیهش خواند به…

ادامه مطلب

شبی که بی رخ آن شمع مه جبین باشم

شبی که بی رخ آن شمع مه جبین باشم به ناله همدم و با درد همنشین باشم مرا که مهر دلفروز در دلست چو صبح…

ادامه مطلب

سری که پیش تو بر آستان خدمت نیست

سری که پیش تو بر آستان خدمت نیست سربست آن که سزاوار تاج عزت نیست به جد و جهد یر کجا شود وصلت که قرب…

ادامه مطلب

سر زلف تو کرد آخر به سودایی گرفتارم

سر زلف تو کرد آخر به سودایی گرفتارم که دیگر از پریشانی دمی سر بر نمی‌آرم طبیب من علاجی کن به هر حالی که می‌دانی…

ادامه مطلب

زهی زان قامت رعنای دلجو

زهی زان قامت رعنای دلجو که چون سرو ایستاده برلب جو گواهی میدهد روی نکویش که این حور آمده از باغ بینو دل از نیر…

ادامه مطلب

روی او از زلف دیدن می توان

روی او از زلف دیدن می توان گل شب مهتابه چیدن می توان گرچه زلف او ز سر تا پا جفاست این جفا از وی…

ادامه مطلب

رخ تو دیدم و زاهد نمی تواند دید

رخ تو دیدم و زاهد نمی تواند دید مراد است که حاسد نمی تواند دید دگر به صومعه خلوت نشین کجا بیند مرا که بی…

ادامه مطلب

دوشم ز قبله روی بر آن آستانه بود

دوشم ز قبله روی بر آن آستانه بود اشکم ز دیده سوی درت هم روانه بود در سر می صبوحی و در دیدهها خمار جان…

ادامه مطلب

دوست در جان و نیست خبرت

دوست در جان و نیست خبرت تشنه میری و آب در نظرت نام دریا دلی برآوردی طرفه اینه کآب نیست بر جگرت بسکه پیش تو…

ادامه مطلب

دل نیست بدستم بر دلبر چه فرستم

دل نیست بدستم بر دلبر چه فرستم جان هست ولی چیز محقر چه فرستم غم نیست از بنم که فرستم سر و جانش اندیشه از…

ادامه مطلب

دل گرمم ز نو بر آتش غم سوخته باد

دل گرمم ز نو بر آتش غم سوخته باد آتش عشق تو دره جان من افروخته باد جان که خو کرده به نشریف جفاهای تو…

ادامه مطلب

دل ز زلف و خال خوبان نیره و آشفته است

دل ز زلف و خال خوبان نیره و آشفته است خانه را چون دوست بانو لاجرم نارفته است پرده از عارص فکندی راز ما شد…

ادامه مطلب

دل چه کند سرو و تماشای باغ

دل چه کند سرو و تماشای باغ تا بتوانم از همه دارم فراغ مجلس ما با تو چه محتاج شمع چون تو نشستی بنشین گو…

ادامه مطلب

درد تو زمان زمان فزون است

درد تو زمان زمان فزون است وین سوز درون ز حد برون است عقل از هوس تو بی قرار است دل در طلب تو بی…

ادامه مطلب

در دست در درونم درمان آن ندانم

در دست در درونم درمان آن ندانم ساقی بیار جامی پ ز زهرو وارهانم از پیش بر گرفتم رخت وجود پیش آی تا یک نفی…

ادامه مطلب

خیال خال لبش می کنم به خواب هوس

خیال خال لبش می کنم به خواب هوس اگرچه خواب نباید به چشم کس ز مگس به عرضه داشت نوشتم که خون بنده بریز خطش…

ادامه مطلب

خَطَت که بر خَطِ یاقوت بنهم ترجیح

خَطَت که بر خَطِ یاقوت بنهم ترجیح نوشته‌اند بر آن لعلِ لب که انت مَلیح به لوحِ عارضِ تو آن خَطِ دگر گویی کشیده خامهٔ…

ادامه مطلب

حلال باد می خلد و حور زاهد را

حلال باد می خلد و حور زاهد را که واگذاشت به رندان شراب و شاهد را مبر ز گردن صوفی قلاده تسبیح گذار تا ببرد…

ادامه مطلب

چه لطف است این که با من می‌نمایی

چه لطف است این که با من می‌نمایی لب نازک پرسش می‌گشایی البته جانست و جانم می‌فزاید سبزی که بر لب می‌فزایی خطت بر رخ…

ادامه مطلب

چشم و ابروی تو گویند که در مذهب ما

چشم و ابروی تو گویند که در مذهب ما حق بود کشتن عشاق و علیه الفتوی با رقیب ار بسر من تو شبیخون آری او…

ادامه مطلب

چشم تو التفات به مردم نمی‌کند

چشم تو التفات به مردم نمی‌کند بر خستگان غمزه ترحم نمی‌کند زلفت کشید شانه و گفتا فرو نشین بر آفتاب سایه تقدم نمی‌کند اشکم ز…

ادامه مطلب

تو زما وصف آن جمال مپرس

تو زما وصف آن جمال مپرس لب او بین و از زلال مپرس عقل گفتا به روی او چو نی گفتمش روی بین و حال…

ادامه مطلب

ترا چون چشم خود دیگر به مردم دید نتوانم

ترا چون چشم خود دیگر به مردم دید نتوانم دو چشم دیگری خواهم که از غیرت بپوشانم زرشک از دیده خون ریزد گرم در دل…

ادامه مطلب

پیوسته ابرویت دل این ناتوان کشد

پیوسته ابرویت دل این ناتوان کشد مردم کمان کشند و مرا آن کمان کشد هرجنس را که هست کشد دل به جنس خویش زآنت کمند…

ادامه مطلب

بیروی او ز دیدهٔ بینا چه فایده

بیروی او ز دیدهٔ بینا چه فایده رفتن به باغ بهر تماشا چه فایده چون تشنه را ز حسرت او جان بلب رسید کردن لب…

ادامه مطلب

به نینی که بر آن در بریم سجده خاص

به نینی که بر آن در بریم سجده خاص همیشه فاتحه خوانیم از سر اخلاص دلا چو طالب وصلی ز آب دیده منال که در…

ادامه مطلب

به خانه ای که چنین میهمان فرود آید

به خانه ای که چنین میهمان فرود آید همای سدره در آن آشیان فرود آید زمی سعادت و طالع که او شبی چون ماه به…

ادامه مطلب

بعد از امروز آشکارا دوست می دارم ترا

بعد از امروز آشکارا دوست می دارم ترا از تو چون پوشم نگارا دوست میدارم ترا در وجود من ز هستی هر سر مویی که…

ادامه مطلب

بر دو رخ من در جوی خون که روانست

بر دو رخ من در جوی خون که روانست از تو مرا سرخ رونی در جهان است نیست کسی در پناه عشق تو ما را…

ادامه مطلب

باز در آن کو گذری یافتم

باز در آن کو گذری یافتم بر درش از کعبه دری یافتم پیش گدایان سر کوی دوست ملک جهان مختصری یافتم جان و سر و…

ادامه مطلب

بار بیرون نشد ز خانه هنوز

بار بیرون نشد ز خانه هنوز هست سرها بر آستانه هنوز آن همانی که سایه گستر ماست بال نگشود از آشیانه هنوز رفته بر آسمان…

ادامه مطلب

با رخ آن مه به دعوی کی برآید آفتاب

با رخ آن مه به دعوی کی برآید آفتاب کی نماید ذره هر جا رخ نماید آفتاب سوختم از حسرت ای ابر افکن آنجا سایه‌ای…

ادامه مطلب

ای ورق گل بهشت از رخ نازکت خجل

ای ورق گل بهشت از رخ نازکت خجل لعل لب تو غنچه را کرده به خنده منفعل تا نگرفت از رخت نسخة مصور صبا صورت…

ادامه مطلب

ای کاش رفتمی چو صبا در حریم تو

ای کاش رفتمی چو صبا در حریم تو تا زنده گشتمی نفسی از نسیم تو از تو امید قطع کنم این روا بود ما را…

ادامه مطلب

ای رخت آیت حسن و دهنت لطف خدای

ای رخت آیت حسن و دهنت لطف خدای به حدیثی بگشای آن لب و لطفی بنمای خانه تست دل و دیده ز باران سرشک اگر…

ادامه مطلب

ای بوده با تو ما را خویشی و آشنایی

ای بوده با تو ما را خویشی و آشنایی با آشنای خویشت تا چند بی‌وفایی؟ دل می‌دهد گواهی کز ما دلت ملول است آری تو…

ادامه مطلب

ای ابتدای دردت هر درد را نهایت

ای ابتدای دردت هر درد را نهایت عشق ترا نه آخر شوق ترا نه غایت ذوق عذاب تا کی بیگانه را چشانی از رحمت تو…

ادامه مطلب

آن غمزه چو از ریش دل آزرد سر نیش

آن غمزه چو از ریش دل آزرد سر نیش خون گشت به آزردن او جان و دل ریش ای دل تو غم اشک روان خور…

ادامه مطلب

آن ترک مست بین که چها می کند دگر

آن ترک مست بین که چها می کند دگر هرگز وفا نکرد و جفا می کند دگر چشمش که کافریست چه کافر که عین کفر…

ادامه مطلب

اگر مرا صد سر بود هر یک پر از سودای او

اگر مرا صد سر بود هر یک پر از سودای او چون سر زلفش بیفشانم به خاک پای او چشم ما از گریه شد تاریک…

ادامه مطلب