گنجی و نرا بیطلبیدن نتوان یافت

گنجی و نرا بیطلبیدن نتوان یافت راحت ز تو بی رنج کشیدن نتوان یافت آن شربت خاصی که شفای همه جانهاست بی چاشنی درد پشیدن…

ادامه مطلب

گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد

گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد گفت با ما چو در افتاد همان دم خون شد پارسایان که نظر از همه می پوشیدند چشم…

ادامه مطلب

گر گم شوی از خود خبر یار بیابی

گر گم شوی از خود خبر یار بیابی چون یافتی آن گم‌شده بسیار بیابی با موسی دیدار طلب وعده همین بود گر محو شوی دولت…

ادامه مطلب

گر زاهد کم خواره محبت نچشیده است

گر زاهد کم خواره محبت نچشیده است خونابه نخوردست و ریاضت نکشیده است بر سینه ندارد اثر زخمی از آن تیغ این نیز دلیل است…

ادامه مطلب

گر ترا از ستم و جور خدا توبه دهد

گر ترا از ستم و جور خدا توبه دهد زاهد شهر زعشق تو مرا توبه دهد پارسا کز به شاهه به دهان آره آب دیگری…

ادامه مطلب

گر از شاخ دولت گلی چیدمی

گر از شاخ دولت گلی چیدمی نسیمی ز کوی تو بشنیدمی به بوی نو جانم خریدی صبا اگر من بدان دولت ارزیدمی ز کویت سگی…

ادامه مطلب

کسی که درد تو خواهد دلش دوا چه کند

کسی که درد تو خواهد دلش دوا چه کند ز عشق سینه که رنجور شد شفا چه کند اگر نظر نگمارد به عاشق درویش عتابت…

ادامه مطلب

غم عشق را هیچ تدبیر نیست

غم عشق را هیچ تدبیر نیست بجز وصل و آنچز به تقدیر نیست به قتل محبان فا مانع است و گر نه ز محبوب تقصیر…

ادامه مطلب

عکس رویت چون فتد در آب آب از خود رود

عکس رویت چون فتد در آب آب از خود رود گر فشانی زلف مشکین مشک ناب از خود رود باد حاجت نیست کز رویت بر…

ادامه مطلب

عاشقان قصه های نو شنوید

عاشقان قصه های نو شنوید که شما نیز عاشقان نوید می رسد از خدا نسیم نوی خس نهایه از نسیم زنده شوید بالغی نی و…

ادامه مطلب

طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی

طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی چه میخواهی ازین رحمت دوائی جو که به گردی طریق عاشقی بر گیر و سروی دردمندان شو که بیعشقی…

ادامه مطلب

شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم

شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم همنی دار که خود را بر بار اندازم من چو شمعم که گرم سوز به پایان برسد…

ادامه مطلب

شادی نیافت هر که غم دلبری نداشت

شادی نیافت هر که غم دلبری نداشت در سر هوای مهر پری گستری نداشت در حیرتم زآدمینی که به عمر خویش سودای عشق روی پر…

ادامه مطلب

سرو اگر زآن قدر رفتار به بالاست زیاد

سرو اگر زآن قدر رفتار به بالاست زیاد سایه گه گه چه عجب کز تو زیادت افتاد سروی و سایه نوه سایه رحمت به زمین…

ادامه مطلب

ساقی به می بر افروز امشب چراغ مجلس

ساقی به می بر افروز امشب چراغ مجلس خلوت بساز خالی از زاهد موسوس زاهد ز دیده تر منبر نشین و خشکی پیوسته هر دو…

ادامه مطلب

ز خوان وصل تو تا با من گدا چه رسد

ز خوان وصل تو تا با من گدا چه رسد به جز جگر به گدایان بینوا چه رسد البته که پر شکرست آن به هیچ…

ادامه مطلب

رفت عمر و نشد آن شوخ به ما بار هنوز

رفت عمر و نشد آن شوخ به ما بار هنوز می کند جور به باران وفادار هنوز طرفه کاری که رسید از غم او کار…

ادامه مطلب

ذکر مه کردم شبی روی توام آمد

ذکر مه کردم شبی روی توام آمد باد شب کردم به دل با سر زلفت فتاد به یاد گر نمایی با دو دال زلف قد…

ادامه مطلب

دوش باد سحری زلف تو می افشانید

دوش باد سحری زلف تو می افشانید جان بدر میشد از آن حلقه که می جنبانید بافت بوی تو و چون زلف تو گردیده بسر…

ادامه مطلب

دلم از شمع رخت در تب و تابست امشب

دلم از شمع رخت در تب و تابست امشب کارم از نرگس مست تو خرابست امشب تن رنجور من از دست دل و دیده چو…

ادامه مطلب

دل من بار جنایه تو نه تنها بکشد

دل من بار جنایه تو نه تنها بکشد داغ جور و ستمت هر دو به یک جا بکشد جان به یک سر نکند با سر…

ادامه مطلب

دل شیشه ایست جای خیال تو ای پری

دل شیشه ایست جای خیال تو ای پری کردی پری به شیشه همین است ساحری پیوسته در برابر چشمم نشسته ای آری مرا به چشم…

ادامه مطلب

دل در طلیت روی به صحرای غم آورد

دل در طلیت روی به صحرای غم آورد جان بیدهنت رخت بکوی عدم آورد ما را هوس زلف تو در کوی نو انداخت حاجی ز…

ادامه مطلب

درین پستی گر آن مه را نیابی

درین پستی گر آن مه را نیابی به بالا هم شوی آنجا نیابی طنابت کی کشد زین سو به بالا سر رشته از اینجا تا…

ادامه مطلب

در صف دلها غم تو صدرنشین است

در صف دلها غم تو صدرنشین است مرتبه ناله از تو برتر ازین است بر تو نه تنها منم فشانده دل و دین داعیه این…

ادامه مطلب

داری لب و دهانی شیرین ولی چه شیرین

داری لب و دهانی شیرین ولی چه شیرین بر رخ خطی و خالی مشکین ولی چه مشکین غارتگریست زلفت ظالم ولی چه ظالم عاشق کشیست…

ادامه مطلب

خواهی که به هیچ غم نمیری

خواهی که به هیچ غم نمیری تا دست دهد پیاله گیری می نوش به شادی و شو از او آن دم که به دست غم…

ادامه مطلب

حلقه پیش رخ از طره آن به واشد

حلقه پیش رخ از طره آن به واشد آفتابی دگر از جانب چین پیدا شد گر بتان بحر ندانند چرا آن لب لعل گه به…

ادامه مطلب

چو بار زیستن اهل درد نپسندید

چو بار زیستن اهل درد نپسندید چرا بقتله من خسته نیغ دیر کشید حکایت دل بیمار باورش نفتاد که تا معاینه آنرا به چشم خویش…

ادامه مطلب

چنین که سوز فراقم ز سینه دود برآورد

چنین که سوز فراقم ز سینه دود برآورد عجب مدار گرم ابر دیده سیل ببارد سیاه پوش از آن گشته است مردم چشمم که هر…

ادامه مطلب

چشم خوشت آندم که سر از خواب برآورد

چشم خوشت آندم که سر از خواب برآورد مستم بوی گوشه محراب برآورد بنمود سر زلف تورو از طرف بام از غیرت آن ماه فلک…

ادامه مطلب

جمع باش ای دل که این وقت پریشان بگذرد

جمع باش ای دل که این وقت پریشان بگذرد گرچه مشکل مینماید لیک آسان بگذرد چشم یعقوب از نسیم پیرهن روشن شود وز سر یوسف…

ادامه مطلب

ترا رحمی به آن چشمان اگر باشد عجب باشد

ترا رحمی به آن چشمان اگر باشد عجب باشد مسلمانی بترکستان اگر باشد عجب باشد فقیهم توبه فرماید به شرع مصطفی از تو ابوجهل اینچنین…

ادامه مطلب

تا دلم نظاره ان قامت زیبا نکرد

تا دلم نظاره ان قامت زیبا نکرد جان علوی آرزوی عالم بالا نکرد در فراق او گذشت آب از سرم این سرگذشت تا شنید آن…

ادامه مطلب

بیوی خویش گردان زنده بازم

بیوی خویش گردان زنده بازم همی کش ساعتی دیگر بنازم به شمع امشب مگر دل همزبانست که او می سوزد و من میگدازم سر زلفت…

ادامه مطلب

بی تو مرا زندگی بکار نیاید

بی تو مرا زندگی بکار نیاید نعمت بی دوست خوشگوار نیابد تاتو نیانی چو آرزو به کنارم هیچ مرادیم در کنار نیابد تا ندهی زلف…

ادامه مطلب

به زلف و خال تو کردی خون خویش سبیل

به زلف و خال تو کردی خون خویش سبیل به شرط آنکه ستانند خون‌بها ز قتیل متاع من سر و جان است و نیست لایق…

ادامه مطلب

بنفشه دسته بر ارغوان است

بنفشه دسته بر ارغوان است گرت بر لاله سنبل سایه بان است لب است آن یا عقیق آن درج یاقوت که در وی لؤلؤ لالا…

ادامه مطلب

بر لب لعل خط سبز ترا پیروزی است

بر لب لعل خط سبز ترا پیروزی است بر زنخدان چو به خال را بهروزی است کرد روشن همه آفاق تجلی رخت عادت طلعت خورشید…

ادامه مطلب

بچشم جان چو چراغی که در میان ز جاجی

بچشم جان چو چراغی که در میان ز جاجی ز عشق آب حیاتی ز عقل ملح اجاجی درین مرقع اگر چون کلاه صاحب ترکی ز…

ادامه مطلب

باز آتشی به سینه رسیدن گرفته است

باز آتشی به سینه رسیدن گرفته است خون از دل کباب چکیدن گرفته است هر کس کشید بر در دلبر متاع خویش دل نیزه آه…

ادامه مطلب

با منت لطف جز ستم نبود

با منت لطف جز ستم نبود ننگ چشمی ترا کرم نبود چشمت از خون ما پشیمان نیست مرحمت موجب ندم نبود چه فرستم بر نو…

ادامه مطلب

اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت

اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت سخن ساخته شیرین تر از این نتوان ساخت آن دو ابروی مقوس دو کمانند بلند که قلم را…

ادامه مطلب

ای لبت چون شکر و نقل دهان نیز چنان

ای لبت چون شکر و نقل دهان نیز چنان دل من عاشق نام تو زبان نیز چنان نور محض است عذار تو جبین نیز چنین…

ادامه مطلب

ای زغمت دل به جفا مبتلا

ای زغمت دل به جفا مبتلا بی تو به صد گونه بلا مبتلا ساکن کوی تو به چنگ رقیب چون به سگ خانه گدا مبتلا…

ادامه مطلب

ای دل این بیچارگی و مستمندی تا به کی

ای دل این بیچارگی و مستمندی تا به کی چون نداری روی درمان دردمندی تا به کی بر دل پرخون من بگریست امشب چشم جام…

ادامه مطلب

ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی

ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی تو شاهی و پیش تو بتان جمله سپاهی آن لب نه زلال است که خمریست بهشتی آن…

ادامه مطلب

آنکه دل در هوس روز وصال است او را

آنکه دل در هوس روز وصال است او را خواب شب در سر اگر هست خیال است او را دل ز چشمش چه شد ار…

ادامه مطلب

آن سرو قد نگر که چه آزاد می‌رود

آن سرو قد نگر که چه آزاد می‌رود وآن غمگسار بین که چه دلشاد می‌رود به روی سرو قامت گل‌بوی لاله‌رخ با قد خوش خرام…

ادامه مطلب

امروز بحمدالله فارغ شدم از دشمن

امروز بحمدالله فارغ شدم از دشمن دشمن چه تواند کرد چون دوست بود با من آورد صبا بویی از مصر سوی کنعان یعقوب صفت ما…

ادامه مطلب