غزلیات کمال خجندی
گنجی و نرا بیطلبیدن نتوان یافت
گنجی و نرا بیطلبیدن نتوان یافت راحت ز تو بی رنج کشیدن نتوان یافت آن شربت خاصی که شفای همه جانهاست بی چاشنی درد پشیدن…
گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد
گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد گفت با ما چو در افتاد همان دم خون شد پارسایان که نظر از همه می پوشیدند چشم…
گر گم شوی از خود خبر یار بیابی
گر گم شوی از خود خبر یار بیابی چون یافتی آن گمشده بسیار بیابی با موسی دیدار طلب وعده همین بود گر محو شوی دولت…
گر زاهد کم خواره محبت نچشیده است
گر زاهد کم خواره محبت نچشیده است خونابه نخوردست و ریاضت نکشیده است بر سینه ندارد اثر زخمی از آن تیغ این نیز دلیل است…
گر ترا از ستم و جور خدا توبه دهد
گر ترا از ستم و جور خدا توبه دهد زاهد شهر زعشق تو مرا توبه دهد پارسا کز به شاهه به دهان آره آب دیگری…
گر از شاخ دولت گلی چیدمی
گر از شاخ دولت گلی چیدمی نسیمی ز کوی تو بشنیدمی به بوی نو جانم خریدی صبا اگر من بدان دولت ارزیدمی ز کویت سگی…
کسی که درد تو خواهد دلش دوا چه کند
کسی که درد تو خواهد دلش دوا چه کند ز عشق سینه که رنجور شد شفا چه کند اگر نظر نگمارد به عاشق درویش عتابت…
غم عشق را هیچ تدبیر نیست
غم عشق را هیچ تدبیر نیست بجز وصل و آنچز به تقدیر نیست به قتل محبان فا مانع است و گر نه ز محبوب تقصیر…
عکس رویت چون فتد در آب آب از خود رود
عکس رویت چون فتد در آب آب از خود رود گر فشانی زلف مشکین مشک ناب از خود رود باد حاجت نیست کز رویت بر…
عاشقان قصه های نو شنوید
عاشقان قصه های نو شنوید که شما نیز عاشقان نوید می رسد از خدا نسیم نوی خس نهایه از نسیم زنده شوید بالغی نی و…
طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی
طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی چه میخواهی ازین رحمت دوائی جو که به گردی طریق عاشقی بر گیر و سروی دردمندان شو که بیعشقی…
شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم
شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم همنی دار که خود را بر بار اندازم من چو شمعم که گرم سوز به پایان برسد…
شادی نیافت هر که غم دلبری نداشت
شادی نیافت هر که غم دلبری نداشت در سر هوای مهر پری گستری نداشت در حیرتم زآدمینی که به عمر خویش سودای عشق روی پر…
سرو اگر زآن قدر رفتار به بالاست زیاد
سرو اگر زآن قدر رفتار به بالاست زیاد سایه گه گه چه عجب کز تو زیادت افتاد سروی و سایه نوه سایه رحمت به زمین…
ساقی به می بر افروز امشب چراغ مجلس
ساقی به می بر افروز امشب چراغ مجلس خلوت بساز خالی از زاهد موسوس زاهد ز دیده تر منبر نشین و خشکی پیوسته هر دو…
ز خوان وصل تو تا با من گدا چه رسد
ز خوان وصل تو تا با من گدا چه رسد به جز جگر به گدایان بینوا چه رسد البته که پر شکرست آن به هیچ…
رفت عمر و نشد آن شوخ به ما بار هنوز
رفت عمر و نشد آن شوخ به ما بار هنوز می کند جور به باران وفادار هنوز طرفه کاری که رسید از غم او کار…
ذکر مه کردم شبی روی توام آمد
ذکر مه کردم شبی روی توام آمد باد شب کردم به دل با سر زلفت فتاد به یاد گر نمایی با دو دال زلف قد…
دوش باد سحری زلف تو می افشانید
دوش باد سحری زلف تو می افشانید جان بدر میشد از آن حلقه که می جنبانید بافت بوی تو و چون زلف تو گردیده بسر…
دلم از شمع رخت در تب و تابست امشب
دلم از شمع رخت در تب و تابست امشب کارم از نرگس مست تو خرابست امشب تن رنجور من از دست دل و دیده چو…
دل من بار جنایه تو نه تنها بکشد
دل من بار جنایه تو نه تنها بکشد داغ جور و ستمت هر دو به یک جا بکشد جان به یک سر نکند با سر…
دل شیشه ایست جای خیال تو ای پری
دل شیشه ایست جای خیال تو ای پری کردی پری به شیشه همین است ساحری پیوسته در برابر چشمم نشسته ای آری مرا به چشم…
دل در طلیت روی به صحرای غم آورد
دل در طلیت روی به صحرای غم آورد جان بیدهنت رخت بکوی عدم آورد ما را هوس زلف تو در کوی نو انداخت حاجی ز…
درین پستی گر آن مه را نیابی
درین پستی گر آن مه را نیابی به بالا هم شوی آنجا نیابی طنابت کی کشد زین سو به بالا سر رشته از اینجا تا…
در صف دلها غم تو صدرنشین است
در صف دلها غم تو صدرنشین است مرتبه ناله از تو برتر ازین است بر تو نه تنها منم فشانده دل و دین داعیه این…
داری لب و دهانی شیرین ولی چه شیرین
داری لب و دهانی شیرین ولی چه شیرین بر رخ خطی و خالی مشکین ولی چه مشکین غارتگریست زلفت ظالم ولی چه ظالم عاشق کشیست…
خواهی که به هیچ غم نمیری
خواهی که به هیچ غم نمیری تا دست دهد پیاله گیری می نوش به شادی و شو از او آن دم که به دست غم…
حلقه پیش رخ از طره آن به واشد
حلقه پیش رخ از طره آن به واشد آفتابی دگر از جانب چین پیدا شد گر بتان بحر ندانند چرا آن لب لعل گه به…
چو بار زیستن اهل درد نپسندید
چو بار زیستن اهل درد نپسندید چرا بقتله من خسته نیغ دیر کشید حکایت دل بیمار باورش نفتاد که تا معاینه آنرا به چشم خویش…
چنین که سوز فراقم ز سینه دود برآورد
چنین که سوز فراقم ز سینه دود برآورد عجب مدار گرم ابر دیده سیل ببارد سیاه پوش از آن گشته است مردم چشمم که هر…
چشم خوشت آندم که سر از خواب برآورد
چشم خوشت آندم که سر از خواب برآورد مستم بوی گوشه محراب برآورد بنمود سر زلف تورو از طرف بام از غیرت آن ماه فلک…
جمع باش ای دل که این وقت پریشان بگذرد
جمع باش ای دل که این وقت پریشان بگذرد گرچه مشکل مینماید لیک آسان بگذرد چشم یعقوب از نسیم پیرهن روشن شود وز سر یوسف…
ترا رحمی به آن چشمان اگر باشد عجب باشد
ترا رحمی به آن چشمان اگر باشد عجب باشد مسلمانی بترکستان اگر باشد عجب باشد فقیهم توبه فرماید به شرع مصطفی از تو ابوجهل اینچنین…
تا دلم نظاره ان قامت زیبا نکرد
تا دلم نظاره ان قامت زیبا نکرد جان علوی آرزوی عالم بالا نکرد در فراق او گذشت آب از سرم این سرگذشت تا شنید آن…
بیوی خویش گردان زنده بازم
بیوی خویش گردان زنده بازم همی کش ساعتی دیگر بنازم به شمع امشب مگر دل همزبانست که او می سوزد و من میگدازم سر زلفت…
بی تو مرا زندگی بکار نیاید
بی تو مرا زندگی بکار نیاید نعمت بی دوست خوشگوار نیابد تاتو نیانی چو آرزو به کنارم هیچ مرادیم در کنار نیابد تا ندهی زلف…
به زلف و خال تو کردی خون خویش سبیل
به زلف و خال تو کردی خون خویش سبیل به شرط آنکه ستانند خونبها ز قتیل متاع من سر و جان است و نیست لایق…
بنفشه دسته بر ارغوان است
بنفشه دسته بر ارغوان است گرت بر لاله سنبل سایه بان است لب است آن یا عقیق آن درج یاقوت که در وی لؤلؤ لالا…
بر لب لعل خط سبز ترا پیروزی است
بر لب لعل خط سبز ترا پیروزی است بر زنخدان چو به خال را بهروزی است کرد روشن همه آفاق تجلی رخت عادت طلعت خورشید…
بچشم جان چو چراغی که در میان ز جاجی
بچشم جان چو چراغی که در میان ز جاجی ز عشق آب حیاتی ز عقل ملح اجاجی درین مرقع اگر چون کلاه صاحب ترکی ز…
باز آتشی به سینه رسیدن گرفته است
باز آتشی به سینه رسیدن گرفته است خون از دل کباب چکیدن گرفته است هر کس کشید بر در دلبر متاع خویش دل نیزه آه…
با منت لطف جز ستم نبود
با منت لطف جز ستم نبود ننگ چشمی ترا کرم نبود چشمت از خون ما پشیمان نیست مرحمت موجب ندم نبود چه فرستم بر نو…
اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت
اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت سخن ساخته شیرین تر از این نتوان ساخت آن دو ابروی مقوس دو کمانند بلند که قلم را…
ای لبت چون شکر و نقل دهان نیز چنان
ای لبت چون شکر و نقل دهان نیز چنان دل من عاشق نام تو زبان نیز چنان نور محض است عذار تو جبین نیز چنین…
ای زغمت دل به جفا مبتلا
ای زغمت دل به جفا مبتلا بی تو به صد گونه بلا مبتلا ساکن کوی تو به چنگ رقیب چون به سگ خانه گدا مبتلا…
ای دل این بیچارگی و مستمندی تا به کی
ای دل این بیچارگی و مستمندی تا به کی چون نداری روی درمان دردمندی تا به کی بر دل پرخون من بگریست امشب چشم جام…
ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی
ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی تو شاهی و پیش تو بتان جمله سپاهی آن لب نه زلال است که خمریست بهشتی آن…
آنکه دل در هوس روز وصال است او را
آنکه دل در هوس روز وصال است او را خواب شب در سر اگر هست خیال است او را دل ز چشمش چه شد ار…
آن سرو قد نگر که چه آزاد میرود
آن سرو قد نگر که چه آزاد میرود وآن غمگسار بین که چه دلشاد میرود به روی سرو قامت گلبوی لالهرخ با قد خوش خرام…
امروز بحمدالله فارغ شدم از دشمن
امروز بحمدالله فارغ شدم از دشمن دشمن چه تواند کرد چون دوست بود با من آورد صبا بویی از مصر سوی کنعان یعقوب صفت ما…