به خانه ای که چنین میهمان فرود آید

به خانه ای که چنین میهمان فرود آید همای سدره در آن آشیان فرود آید زمی سعادت و طالع که او شبی چون ماه به…

ادامه مطلب

بعد از امروز آشکارا دوست می دارم ترا

بعد از امروز آشکارا دوست می دارم ترا از تو چون پوشم نگارا دوست میدارم ترا در وجود من ز هستی هر سر مویی که…

ادامه مطلب

بر دو رخ من در جوی خون که روانست

بر دو رخ من در جوی خون که روانست از تو مرا سرخ رونی در جهان است نیست کسی در پناه عشق تو ما را…

ادامه مطلب

باز در آن کو گذری یافتم

باز در آن کو گذری یافتم بر درش از کعبه دری یافتم پیش گدایان سر کوی دوست ملک جهان مختصری یافتم جان و سر و…

ادامه مطلب

بار بیرون نشد ز خانه هنوز

بار بیرون نشد ز خانه هنوز هست سرها بر آستانه هنوز آن همانی که سایه گستر ماست بال نگشود از آشیانه هنوز رفته بر آسمان…

ادامه مطلب

با رخ آن مه به دعوی کی برآید آفتاب

با رخ آن مه به دعوی کی برآید آفتاب کی نماید ذره هر جا رخ نماید آفتاب سوختم از حسرت ای ابر افکن آنجا سایه‌ای…

ادامه مطلب

ای ورق گل بهشت از رخ نازکت خجل

ای ورق گل بهشت از رخ نازکت خجل لعل لب تو غنچه را کرده به خنده منفعل تا نگرفت از رخت نسخة مصور صبا صورت…

ادامه مطلب

ای کاش رفتمی چو صبا در حریم تو

ای کاش رفتمی چو صبا در حریم تو تا زنده گشتمی نفسی از نسیم تو از تو امید قطع کنم این روا بود ما را…

ادامه مطلب

ای رخت آیت حسن و دهنت لطف خدای

ای رخت آیت حسن و دهنت لطف خدای به حدیثی بگشای آن لب و لطفی بنمای خانه تست دل و دیده ز باران سرشک اگر…

ادامه مطلب

ای بوده با تو ما را خویشی و آشنایی

ای بوده با تو ما را خویشی و آشنایی با آشنای خویشت تا چند بی‌وفایی؟ دل می‌دهد گواهی کز ما دلت ملول است آری تو…

ادامه مطلب

ای ابتدای دردت هر درد را نهایت

ای ابتدای دردت هر درد را نهایت عشق ترا نه آخر شوق ترا نه غایت ذوق عذاب تا کی بیگانه را چشانی از رحمت تو…

ادامه مطلب

آن غمزه چو از ریش دل آزرد سر نیش

آن غمزه چو از ریش دل آزرد سر نیش خون گشت به آزردن او جان و دل ریش ای دل تو غم اشک روان خور…

ادامه مطلب

آن ترک مست بین که چها می کند دگر

آن ترک مست بین که چها می کند دگر هرگز وفا نکرد و جفا می کند دگر چشمش که کافریست چه کافر که عین کفر…

ادامه مطلب

اگر مرا صد سر بود هر یک پر از سودای او

اگر مرا صد سر بود هر یک پر از سودای او چون سر زلفش بیفشانم به خاک پای او چشم ما از گریه شد تاریک…

ادامه مطلب

از گریه مرا خانه چشم آب گرفته است

از گریه مرا خانه چشم آب گرفته است وز نه ما چشم ترا خواب گرفته است دارد گرمی زلف تو پیوسته بر ابرو گونی دلت…

ادامه مطلب

از بار دین و دنیا باشد مراد هر کس

از بار دین و دنیا باشد مراد هر کس میگوی هر چه خواهی من بار خواهم و بس جان دید آن رخ آنگه دانست کز…

ادامه مطلب

زاهد باریک‌بین لب‌های باریک تو دید

زاهد باریک‌بین لب‌های باریک تو دید خواند اللهم بارک آن دم و بر وی دمید آنکه در خلوت ریاضت‌ها کشیدی سال‌ها شد ز بویت مست…

ادامه مطلب

وصل او مانده چرا دولت دنیا طلبید

وصل او مانده چرا دولت دنیا طلبید دولتی را که به از دینی و عقبی طلبد دوستداران به جز از دوست خواهید ز دوست که…

ادامه مطلب

هرگز ز جان من غم سودای او نرفت

هرگز ز جان من غم سودای او نرفت وز خاطر شک تمنای او نرفت آن دل سیاه باد که سودای او نپخت وان سر بریده…

ادامه مطلب

هر که در عالم کم از یک لحظه دور از بار زیست

هر که در عالم کم از یک لحظه دور از بار زیست کرد نقد زندگانی شایع اره پسیار زیست عاشق نالان می نگرفت بی رویش…

ادامه مطلب

نیستم دسترسی آنکه ببوسم پایش

نیستم دسترسی آنکه ببوسم پایش در برفت وز سر من نرود سودایش عاشق ار سر دل خویش نیارد به زبان خود گواهی دهد از حال…

ادامه مطلب

نمی دهد دهنت کام ما از آن لب شیرین

نمی دهد دهنت کام ما از آن لب شیرین را به تنگ دلان می کنند مصابقه چندین چو بوسه زنو خواهم سوی رقیب گزی لب…

ادامه مطلب

نام آن لب به خط سبز به جانی دیدم

نام آن لب به خط سبز به جانی دیدم کاغذی بافتم و قند دروه پیچیدم آن خط از شوق کشیدم من گریان در چشم حرف…

ادامه مطلب

من و محنت تو زهی راحت من

من و محنت تو زهی راحت من چه راحت که بخت من و دولت من چو من با تو باشم زهی راحت تو اگر این…

ادامه مطلب

من ز بویش بی‌خود و دیوانه‌ام

من ز بویش بی‌خود و دیوانه‌ام گه به مسجد گاه در میخانه‌ام فتنهٔ آن غمزهٔ عاشق‌کشم کشت آن نرگس مستانه‌ام تا به آن جان و…

ادامه مطلب

مطلع حسن جمال است آفتاب روی دوست

مطلع حسن جمال است آفتاب روی دوست حسن مطلع بین که در مطلع حدیث روی دوست آن خط از رحمت به خط سیر آمد آبتی…

ادامه مطلب

مرا که خرقة ارزق به باده شد گلگون

مرا که خرقة ارزق به باده شد گلگون هوای شاهد و می کی رود ز سر بیرون به هر قدح که بیاید تبسم لب یار…

ادامه مطلب

مرا با تو نقل و شراب آرزوست

مرا با تو نقل و شراب آرزوست از آن لب سوال و جواب آرزوست میان صفای می و شیشه باز مرا از تو جنگ و…

ادامه مطلب

ما را شب فراق کجا خواب می‌برد

ما را شب فراق کجا خواب می‌برد صد خواب را ز گریه ما آب می‌برد داروی جان ما ز لبش ساز گو طبیب زحمت چرا…

ادامه مطلب

ما جگر سوختگان داغ تو داریم همه

ما جگر سوختگان داغ تو داریم همه مرهمی بخش که مجروح و نگاریم همه ساقیا گر نظری هست به مخمورانت بدو چشم تو که در…

ادامه مطلب

لب یار برهم چرا زد ز پسته

لب یار برهم چرا زد ز پسته چه موجب شکستن ز مشتی شکسته شکر پیش آن لب دروغیست شیرین بیا به چندین گره بر نی…

ادامه مطلب

گل از پیراهنت بوئی شنیدست

گل از پیراهنت بوئی شنیدست گریبان از برای آن دریده ست چو دید اندر چمن دامن کشانت ز حسن و لطف خود دامن کشیده است…

ادامه مطلب

گرچه سرو چمن از آب روانی دارد

گرچه سرو چمن از آب روانی دارد نتوان پیش قدت گفت که جانی دارد به لب تشنه نشان می دهد از آب حیات خاک راهی…

ادامه مطلب

گر عشق تو داغ جان گذار است

گر عشق تو داغ جان گذار است صد شکر که داغ دلنواز است گر درد تو بار صحبت ماست غم نیز ز محرمان راز است…

ادامه مطلب

گر چشم شوخ نست به عاشق کشی مثل

گر چشم شوخ نست به عاشق کشی مثل در حلقها ز دور و تسلسل فند جدل دل ز آنچه گفت در دهشت هسته جای نطق…

ادامه مطلب

گر بگذری سوی چمن سرو سهی از جا رود

گر بگذری سوی چمن سرو سهی از جا رود ور زآنکه برقع افکنی صبر از دل شیدا رود تا هست بر لوح بقا از جان…

ادامه مطلب

کشت چشم تو ام به شیوه و ناز

کشت چشم تو ام به شیوه و ناز نظری سوی کشتگان انداز خستگان را به پرسشی دریاب بیدلان را به وعده‌ای بنواز دل بیچاره شد…

ادامه مطلب

قدمت آن با الف با سرو سیمین

قدمت آن با الف با سرو سیمین بگویم راست هم آنی و هم این خط سبزت زرخ دل بردن آموخت که طوطی گیرد از آئینه…

ادامه مطلب

عید شد خواهیم دیدن ماه یعنی روی دوست

عید شد خواهیم دیدن ماه یعنی روی دوست روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست دیده ها از بامها در جست و جوی…

ادامه مطلب

عشق بر آتش بسوخت دفتر بود و نبود

عشق بر آتش بسوخت دفتر بود و نبود اما آبت فتح قریب سر حقایق گشود قطره به دریا رسید ابر برفت از میان قطره به…

ادامه مطلب

عاشقان خط تو را مشک ختا می‌گویند

عاشقان خط تو را مشک ختا می‌گویند گر خط آن‌است که داری نه خطا می‌گویند طاق ابروی تو را گوشه‌نشینان جهان قبله‌ی دعوت و محراب…

ادامه مطلب

صفت زلف کجت راست نباید به قلم

صفت زلف کجت راست نباید به قلم مه نو باشد از ابروی تو بسیاری کم تو به خوبی نه چنانی که شکیب از تو توان…

ادامه مطلب

شبی خواهم چو شمعش لب گزیدن

شبی خواهم چو شمعش لب گزیدن بدین قلم زبان باید بریدن چو آن لب در خیال آرد دو چشمم چو آب از نازکی گیرد چکیدن…

ادامه مطلب

سروی ز باغ حسن به لطف قدت نخاست

سروی ز باغ حسن به لطف قدت نخاست از آن برتر است قد تو کآید به شرح راست جان به لب رسیده ما را به…

ادامه مطلب

سر زلف تو دزد دل های ماست

سر زلف تو دزد دل های ماست گر آویزی او را از گردن رواست به بالای لب نقطة خال تو خطا نیست آن نکته مشک…

ادامه مطلب

زهی بدایت حسن رخنه نهایت لطف

زهی بدایت حسن رخنه نهایت لطف خط تو حجت حسن و لب تو آیت لطف غم تو قاصد جان شد خط و لبت نگذاشت زهی…

ادامه مطلب

روی زیبای تو هر بار که در چشم تر آید

روی زیبای تو هر بار که در چشم تر آید خوبتر باشد از آن ماه که در آب نماید گری را طرفه نباشد که ربایند…

ادامه مطلب

رخی چنین که تو داری کدام مو دارد

رخی چنین که تو داری کدام مو دارد خدا همیشه ز چشم بدت نگه دارد بکش نخست مرا گر گه محبت تست که بنده از…

ادامه مطلب

دوشم دل از غم تو بر آتش همی‌تپید

دوشم دل از غم تو بر آتش همی‌تپید وز دیده با خیال لبت آب می‌چکید زآن لب چو می‌شنید حدیثی دل کباب می‌سوخت چون نمک…

ادامه مطلب

دور از خداست خواجه مگر بی ارادت است

دور از خداست خواجه مگر بی ارادت است خدمت نصیب بنده صاحب سعادت است از صدق دم مزن چو نگشتی شهید عشق دعوی این مقام…

ادامه مطلب