بی غمت شاد مباد این دل غم پرور ما

بی غمت شاد مباد این دل غم پرور ما غمخور ای دل که بجز غم نبود در خور ما دردمندیم و خبر می دهد از…

ادامه مطلب

به مکر و حیله برای دسترس چه امکان است

به مکر و حیله برای دسترس چه امکان است که همچو سرو بلندش هزار دستان است درون پرده رخ او هزار سینه بسوخت نعوذ بالله…

ادامه مطلب

به خال لب خط سبزت قرابتی دارد

به خال لب خط سبزت قرابتی دارد لب تو از دم عیسی نیابتی دارد مگر محزر اشکم که ساخت سرخیها به لوح چهره خیال کتابتی…

ادامه مطلب

بکوش تا به کف آری کلید گنج وجود

بکوش تا به کف آری کلید گنج وجود که بی طلب نتوان یافت گوهر مقصود بر آستان محبت که سر نهاد شبی که لطف دوست…

ادامه مطلب

بر درت بی آب شد اشکم ز بسیار آمدن

بر درت بی آب شد اشکم ز بسیار آمدن بعد ازین خون خواهد از چشم گهربار آمدن ای دل ار آهنگ آن در میکنی چون…

ادامه مطلب

باز دست از جانفشانان بر فشاندی

باز دست از جانفشانان بر فشاندی داد بیدادی ز مظلومان ستاندی رفتی و آن عارض چون آب و آتش یاد گارم در دل و در…

ادامه مطلب

بار اشکم دید و شد بر من رحیم

بار اشکم دید و شد بر من رحیم سائلان را دوست میدارد کریم بر بناگوشت ز مسکینی دو زلف هر دو می افتند بر بالای…

ادامه مطلب

با چشم خوش ای شوخ مرا جنگ مینداز

با چشم خوش ای شوخ مرا جنگ مینداز محنت زده را به بلا جنگ مینداز در دست صبا سلسله زلف میفکن شوریده دلان را به…

ادامه مطلب

ای نهاده بار هجران بر دل پر درد من

ای نهاده بار هجران بر دل پر درد من تا چه آید بعد از این بر جان عم پرورد من ای صبا گر بوی او…

ادامه مطلب

ای غمت آرام جان عاشقان

ای غمت آرام جان عاشقان از تو پر شادی جهان عاشقان خال مشکینت سواد الوجه ماست این بود بر رخ نشان عاشقان بر زبانها ذکر…

ادامه مطلب

ای دل غلام أو شدی ای من غلام تو

ای دل غلام أو شدی ای من غلام تو بادت مبارک اینکه جهان شد به کام تو از من به رسم بنده نوازی به او…

ادامه مطلب

ای به زلف از شیروان عبارتر

ای به زلف از شیروان عبارتر طره از تو تو ازو طرار تر ابرونی داری و چشم و غمزه ای هر یکی از دیگری خونخوار…

ادامه مطلب

آه که خاک راه شد دیده من به راه تو

آه که خاک راه شد دیده من به راه تو کرده چرا کاه چهره‌ام فرقت عمرکاه تو بر دل من جفای تو بس که نهاده…

ادامه مطلب

آن شوخ که رفت از بر ما باز کجا رفت

آن شوخ که رفت از بر ما باز کجا رفت دور از نظر اهل وفا باز کجا رفت جان تازه کنان بر سر بالین ضعیفان…

ادامه مطلب

آن به ز بتان گوی لطافت به ذقن

آن به ز بتان گوی لطافت به ذقن لبهاش دل پسته خندان به دهن برد برد آن روز که شطرنج جفا گستری آموخت در اول…

ادامه مطلب

اگر تو فخر نداری به دلق گردآلود

اگر تو فخر نداری به دلق گردآلود ایاز خاص نباشی به حضرت محمود هر آنکه خلعت سلطان عشق در پوشد به حله‌های بهشتی کجا شود…

ادامه مطلب

از لب او سختی چون به زبان می‌آید

از لب او سختی چون به زبان می‌آید گوییا آب حیاتی به دهان می‌آید خواهد آمد ز منت تیر بلا بر جان گفت در دل…

ادامه مطلب

از باد سر زلفت یک روز پریشان شد

از باد سر زلفت یک روز پریشان شد جان و سره مسکینان در پای تو ریزان شد حال دل خود گفتم با چاره گر دردی…

ادامه مطلب

زآن پیش که جان در تتق غیب نهان بود

زآن پیش که جان در تتق غیب نهان بود عکس رخ دلدار در آئینه جان بود از خواب عدم دیده دل نا شده بیدار در…

ادامه مطلب

وصف دهن تنگ تو من هیچ نگویم

وصف دهن تنگ تو من هیچ نگویم چون نیست ز لطفش خبری یک سر مویم آن به که نگویم به کس این راز نهانی تا…

ادامه مطلب

هرگز سوی ما چشم رضائی نگشادی

هرگز سوی ما چشم رضائی نگشادی گوشی به حدیث من بیدل ننهادی ای در گرانمایه که مثل تو کم افتد یک روز به دست من…

ادامه مطلب

هر که ترا بافت دولت در جهان بافت

هر که ترا بافت دولت در جهان بافت دولت ازین به نیافت گشته که جان یاخت تا ز تو بو برده دل ازو اثری نیست…

ادامه مطلب

نیست ما را بجز آن جان و جهان در یایست

نیست ما را بجز آن جان و جهان در یایست زانکه پی او په جهانست و نه جان دریایست خاک آن در طلیم تا بنهم…

ادامه مطلب

نشان شیروان دارد سر زلف پریشانش

نشان شیروان دارد سر زلف پریشانش دلیلی روشن است اینکه چراغی زبر دامانش هر آن شمعی که در مجلس نهی با روی او ساقی چو…

ادامه مطلب

می میرسد از باغ به خدمت برسیدش

می میرسد از باغ به خدمت برسیدش پوشیده بخلونگه عشرت بکشیدش نا ریخته در کام صراحی ز لب خم با باد لب بار نخستین بچشیدش…

ادامه مطلب

من و درد تو آنگه باد مرهم

من و درد تو آنگه باد مرهم نباشد این قدر دردی مرا هم حدیثم از کم و افزون جز این نیست که افزون باد این…

ادامه مطلب

من به شطرنج غمت جان و جهان خواهم باخت

من به شطرنج غمت جان و جهان خواهم باخت آن دو رخ دیده ام این بار روان خواهم باخت باختم عشق به آن روی و…

ادامه مطلب

مست عشقم ز خرابات میارید مرا

مست عشقم ز خرابات میارید مرا تا ابد بر در میخانه گذارید مرا باده پاک روان پیش من آرید دمی آخر از پاکروان چند شمارید…

ادامه مطلب

مرا زیبد به چوگان سر زلفت نظربازی

مرا زیبد به چوگان سر زلفت نظربازی که سر در بازم و چون گوی نگریزم ز سر بازی شکسته بسته چوگانیست گوئی زلف شبرنگت که…

ادامه مطلب

مجلس ما به حضور تو چنانست امروز

مجلس ما به حضور تو چنانست امروز که کمین خادمه اش حور چنانست امروز از سر زلف پریشان تو در حلقه جمع عقل سودا زده…

ادامه مطلب

ما را سر آنست که در پای تو افتیم

ما را سر آنست که در پای تو افتیم چون زلف تو بر خاک قدم های تو افتیم بار تو بر آن خاک ره ای…

ادامه مطلب

ما به شادی جهانی نفروشیم

ما به شادی جهانی نفروشیم دولت این است که ما یافته ایم از ستمش غمش صاحب درد شناسد که چه لذت دارد آن حلاوت که…

ادامه مطلب

لاف رندی مزن ای زاهد پاکیزه خصال

لاف رندی مزن ای زاهد پاکیزه خصال درد آن حال نداری به همین درة بنال تو و مسئوری و سجاده و طاعت همه عمر ما…

ادامه مطلب

گفتمش نام تو گفتا از مه تابان پرس

گفتمش نام تو گفتا از مه تابان پرس گفتمش نام لبت گفت این حدیث از جان بپرس گفتمش باری نشانی زان دهان با من بگوی…

ادامه مطلب

گر یار طبیب درد من نیست

گر یار طبیب درد من نیست دردا که امید زیستن نیست بیمار را به تندرستی جز ناله درون پیرهن نیست هر سر که برید از…

ادامه مطلب

گر صورت چین با رخ خوب تو به دعواست

گر صورت چین با رخ خوب تو به دعواست آنجا همگی صورت و اینجا همه معناست ای باد بر آن روی نکو این همه برقع…

ادامه مطلب

گر حال دل به دوست نه امکان گفتن است

گر حال دل به دوست نه امکان گفتن است بر شمع سوز سینه پروانه روشن است از من بگو به مدعی ای یار آشنا من…

ادامه مطلب

گر بری چون سر زلف این دل سودایی را

گر بری چون سر زلف این دل سودایی را با پای بوس تو کشد این دل شیدایی را من ازین در نروم زانکه بجانی نرسد…

ادامه مطلب

کسی که دل طرف زلف یار میکشدش

کسی که دل طرف زلف یار میکشدش اگر فکند در آن حلقه دست می رسدش رخ تو سوخت به خط جان و دودها برخاست دگر…

ادامه مطلب

قدحی بیار ساقی که ز تویه شرمسارم

قدحی بیار ساقی که ز تویه شرمسارم سر آن ندارم اکنون که به زهد سر در آرم من از آن میی که خوردم ز ازل…

ادامه مطلب

عندلیبی می زند بر گل نوانی بشنوید

عندلیبی می زند بر گل نوانی بشنوید بوی بار آشنا از آشنائی بشنوید از لب لیلی و مجنون نکته دارید گوش از زبان گل و…

ادامه مطلب

عرفات عشق بازان سر کوی بار باشد

عرفات عشق بازان سر کوی بار باشد بعلطواف کعبه زین در نروم که عار باشد چو سری بر آستانش ز سر صفا نهادی بصفا و…

ادامه مطلب

عاشق کند مشاهده حق بروی یار

عاشق کند مشاهده حق بروی یار باری چنان طلب کن و عشقی چنین بیار بیچاره غافلان که ندارند درد عشق مشغول گشته اند به تضییع…

ادامه مطلب

صحبت عاشق و حبیب بهم

صحبت عاشق و حبیب بهم فصل گل دان و عندلیب بهم غم جگر ساخت قسمت من و دل هر دو خوردیم آن نصب بهم به…

ادامه مطلب

شب که ز حسرت رخت چشم به ماه کرده ام

شب که ز حسرت رخت چشم به ماه کرده ام سوخته ماه و زهره را سینه چو آه کرده ام در خور تیغ دیده ام…

ادامه مطلب

سروسهی به بستان گر سالها برآید

سروسهی به بستان گر سالها برآید با قد دلربایان در حسن بر نیاید صوفی ز ما بیاموز آئین عشقبازی کز زاهد ریای این کار کمتر…

ادامه مطلب

سالها شد که در تک و پوییم

سالها شد که در تک و پوییم تو بمانی عجب چه میجوئیم وقت آن شد که از حدیقة انس گل و ریحان دوستی هوئیم وصف…

ادامه مطلب

زلف معشوق سرکش افتادست

زلف معشوق سرکش افتادست عاشقان را به آن خوش افتادست میکشم دامتش اگرچه بلاست عاشق او بلاکش افتادست دل به نکه رخ دل افروزان چون…

ادامه مطلب

روز و شب از غم عشق تو در اندیشه درم

روز و شب از غم عشق تو در اندیشه درم گرنه از صبر از هجر تو به هر لحظه درم اشک همچون در و رخساره…

ادامه مطلب

رحمت آری و کنی چاره این درد نهانم

رحمت آری و کنی چاره این درد نهانم گر بدانی که ز هجر تو چسان میگذرانم چند در کوی تو بربوی تو برخاک نشینم آتش…

ادامه مطلب