ز بزمی برنمی خیزد سرود نغمه پردازی

ز بزمی برنمی خیزد سرود نغمه پردازی همین از خانه تنگ جرس می آید آوازی دلم پر مایه است از درد چاکی خواهد از تیغت…

ادامه مطلب

دوش در خواب چو آن طره پیچان دیدم

دوش در خواب چو آن طره پیچان دیدم صبح در بستر خود سنبل و ریحان دیدم از هواداری آنزلف چنانم که اگر برد خواب اجلم…

ادامه مطلب

دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری

دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری طبیب را چه گنه درد بیدوا داری چگونه رو نمائی بما تهی دستان تو کز نقاب تمنای رونما…

ادامه مطلب

دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد

دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد از روی میل خار مغیلان بپا کشد ما را نه زور جذبه شوقی بود که مرگ دامان…

ادامه مطلب

در مطلعی که وصف دهانش بیان کنم

در مطلعی که وصف دهانش بیان کنم غیر از میان چه قافیه آندهان کنم چون خودفروش سود زسوا ندیده ایم گر خاک را بزر بفروشم…

ادامه مطلب

در کلبه ما تا بکمر موج شرابست

در کلبه ما تا بکمر موج شرابست تا ساغر تبخاله ما پر می نابست چشمت لب ما غمزدگان را ز فغان بست خاموش نشینیم که…

ادامه مطلب

دارم آن سر که اگر در ره دشمن باشد

دارم آن سر که اگر در ره دشمن باشد چون سر شیشه می عاریه بر تن باشد حرص از طول امل تا بکمندت نکشد باید…

ادامه مطلب

خصم گو ایمن نشین گر دست ما بالا شود

خصم گو ایمن نشین گر دست ما بالا شود تیشه بر پا می‌زنیم آن دم که دست از ما شود غنچه دلتنگیم یارب که هرگز…

ادامه مطلب

چو سایه گمرهی از ما جدا نخواهد شد

چو سایه گمرهی از ما جدا نخواهد شد هواپرستی غفلت قضا نخواهد شد پیاده طی ره کعبه گر کند زاهد ازین براه خدا آشنا نخواهد…

ادامه مطلب

چشم عارف جز چراغ کلفت از دنیا ندید

چشم عارف جز چراغ کلفت از دنیا ندید عزم بالا کرد چون از گرد پیش پا ندید بر محک زد نقد شهری و بیابانی خرد…

ادامه مطلب

جذبه‌ای خواهم که از خود نیز روگردان شوم

جذبه‌ای خواهم که از خود نیز روگردان شوم هرکجا آیینه‌ای پیدا شود پنهان شوم رنگ آبادی ندارم خانه بی‌صاحبم گر خریدارم شود سیلاب آبادان شوم…

ادامه مطلب

تا در ره تو چشم امیدم دچار شد

تا در ره تو چشم امیدم دچار شد طوفان چار موجه بدهر آشکار شد بر خاک آدم اینهمه باران غم که ریخت سیلش روان ازین…

ادامه مطلب

پایمزد عجز ما بیداد دست زور بود

پایمزد عجز ما بیداد دست زور بود آنچه کرد اصلاح عیش تلخ بخت شور بود دوش از بزم نشاط ما نوائی برنخاست تار گفتی بی…

ادامه مطلب

به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را

به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را ز شوق دوست زان سان چشم حسرت…

ادامه مطلب

بکامی خواهش ما مبتلا نیست

بکامی خواهش ما مبتلا نیست چو ماهی دانه ای در دام ها نیست بچشم خاکپای دوست حیفست که کاغذ قدردان توتیا نیست بدست ما نیفتد…

ادامه مطلب

برای داغ تو بر دل توان و تاب نوشتند

برای داغ تو بر دل توان و تاب نوشتند دگر خراج برین منزل خراب نوشتند به پیش هر الف زخم، صفر داغ نهادند ستمکشان چو…

ادامه مطلب

بت پیمان شکم دم از وفا زد

بت پیمان شکم دم از وفا زد اثر نقشی بر آب گریه ها زد خوشا آسایش دردی که ما را چنان گیرد که نتوان دست…

ادامه مطلب

ایدل ز نخل ناله و آهت ثمر چه شد

ایدل ز نخل ناله و آهت ثمر چه شد وز تخم اشک ریزی پیوسته بر چه شد ای همنشین بگوی تو خود گر چو من…

ادامه مطلب

آن گرم خو بسوز دل ما رسیده بود

آن گرم خو بسوز دل ما رسیده بود خوناب این کباب بر آتش چکیده بود در گلستان بیاد دهان تو غنچه را امسال باغبان همه…

ادامه مطلب

اگر چه هست مرا بیتو داغ بر سر داغ

اگر چه هست مرا بیتو داغ بر سر داغ زنم ز ناخن هر لحظه حلقه بر در داغ نشسته بر سر بالین من بدلسوزی رفیق…

ادامه مطلب

آستین گریه را گاهی که بالا می زنم

آستین گریه را گاهی که بالا می زنم سیلی سیلاب بر رخسار دریا می زنم نیستم بیکار، شغلی می تراشم بهر خویش دست اگر بردارم…

ادامه مطلب

اجتناب از آهم آن مغرور خود سر می‌کند

اجتناب از آهم آن مغرور خود سر می‌کند پادشاهست احتراز از گرد لشکر می‌کند بر تن غم‌پرور عاشق نشان بوریا از برای خط زخمش کار…

ادامه مطلب

هیچت خطر از دیده گریان نرسیده

هیچت خطر از دیده گریان نرسیده چون شمع سرشکت بگریبان نرسیده از بسکه جهانی سر پابوس تو دارند نوبت بسر زلف پریشان نرسیده تا آتش…

ادامه مطلب

هر کس بتو دلربا نشیند

هر کس بتو دلربا نشیند بسیار ز خود جدا نشیند همچون هدفم سفید شد چشم تا ناوک تو بجا نشیند از بس تنگست بزم وصلت…

ادامه مطلب

نه مرا خاطر غمگین نه دل شاد رسد

نه مرا خاطر غمگین نه دل شاد رسد بمن آخر چه ازین عالم ایجاد رسد ای جرس تا بکی از ناله گلو پاره کنی کس…

ادامه مطلب

نصیب ماست زیان بر سر زیان دیدن

نصیب ماست زیان بر سر زیان دیدن گلی نچیدن و دیدار باغبان دیدن غبار کوی تنزل بدیده تا نگشتی نمی توانی مسند بر آستان دیدن…

ادامه مطلب

منم که داغ بلا گلشنی بنام منست

منم که داغ بلا گلشنی بنام منست گل شکفته من حلقه های دام منست چنان نمک که توان بست خون ناحق از آن ملاحتی است…

ادامه مطلب

مرا مسوز که نازت ز کبریا افتد

مرا مسوز که نازت ز کبریا افتد چو خس تمام شود شعله هم ز پا افتد غم زمانه ز ما بیدلان ندارد رنگ بسان دزد…

ادامه مطلب

گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کند

گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کند سیاه روزی من کار آفتاب کند در آب و خاکم نسرشته اند بیمهری ز رحم آتش من…

ادامه مطلب

گاهی که سنگ حادثه از آسمان رسد

گاهی که سنگ حادثه از آسمان رسد اول بلا بمرغ بلند آشیان رسد ای باغبان زبستن در پس نمی رود غارتگر خزان چو باین گلستان…

ادامه مطلب

کسیکه مانده به بند لباس زندانیست

کسیکه مانده به بند لباس زندانیست پریدن از قفس نام و ننگ عریانیست به پختگی جنون کی بمن رسد مجنون همین بسست که من شهری…

ادامه مطلب

فزون از صبر ایوبست تاب محنت دوری

فزون از صبر ایوبست تاب محنت دوری که رنجوری نباشد آنچنان مشکل که مهجوری چنان بیروی تو دست و دلم از کار خود مانده که…

ادامه مطلب

عاشق از حیرت درین وادی به جایی می‌رسد

عاشق از حیرت درین وادی به جایی می‌رسد تا نگردد راه گم کی رهنمایی می‌رسد خون خود بر گل‌رخان شهر قسمت می‌کنم هرکه می‌آید به…

ادامه مطلب

شکوه درد ترا کی پیش درمان می‌کنیم

شکوه درد ترا کی پیش درمان می‌کنیم تشنه می‌میرم و شکر آب حیوان می‌کنیم بی‌تو تاریکست کشمیر ای چراغ دیده‌ها ما سیه‌روزیم در شب سیر…

ادامه مطلب

سیل را درس روانی گریه ما می‌دهد

سیل را درس روانی گریه ما می‌دهد شوربختی اشک ما تعلیم دریا می‌دهد روزگارم سربه‌سر از تیره‌روزی یک شب است وعده وصلم چه حاصل گر…

ادامه مطلب

زخم‌های شانه از زلفت فراهم می‌شود

زخم‌های شانه از زلفت فراهم می‌شود بخت اگر یاری نماید مشک مرهم می‌شود عیش اگر هم رو دهد بی‌تلخی اندوه نیست همچو نوروزی که واقع…

ادامه مطلب

ز آشفتگی حالم ربط از سخن بریده

ز آشفتگی حالم ربط از سخن بریده از هم فتاده حرفم چون نامه دریده در وادی محبت شاید رسد بآبی رفتست تا بچشمم خار بپا…

ادامه مطلب

دوش در بزم تو دیدم ز دل خود سر خویش

دوش در بزم تو دیدم ز دل خود سر خویش آنچه پروانه ندیدست زبال و پر خویش منعم از ناله چرا فاش چو شد راز…

ادامه مطلب

دلا بر چشم تر نه آستین را

دلا بر چشم تر نه آستین را چه می پوئی عبث روی زمین را ز محراب دو ابروی تو پیداست که با خود کرده روی…

ادامه مطلب

دل جز کجی ز زلف تو نامهربان ندید

دل جز کجی ز زلف تو نامهربان ندید رو چشم بست و روی ترا در میان ندید هر چند خرمی جهان را سبب منم مانند…

ادامه مطلب

درین چمن چو گلی نشنود فغان مرا

درین چمن چو گلی نشنود فغان مرا کجاست برق که بردارد آشیان مرا حدیث زلف تو از دل بلب چو می آید بسان خامه سیه…

ادامه مطلب

در طریق خودنمائی شیوه دلخواه نیست

در طریق خودنمائی شیوه دلخواه نیست غیر دعوی بلند و همت کوتاه نیست کیسه ای بر وعده های بخت نتوان دوختن خفته گر در خواب…

ادامه مطلب

دارد اگر صفائی دل از شراب دارد

دارد اگر صفائی دل از شراب دارد روشن ترست شیشه گاهی که آب دارد طینت که پاک باشد از می کشی چه نقصان دریا چه…

ادامه مطلب

خستگان را ناوکش آرام جانی می‌شود

خستگان را ناوکش آرام جانی می‌شود سینه را پیکان او راز نهانی می‌شود بس که از سوز درون نم در نهاد من نماند در گلو…

ادامه مطلب

چو شمع گرمی آن بیوفا زبانی بود

چو شمع گرمی آن بیوفا زبانی بود شکفتگیش گل کینه نهانی بود ز زهر فرقت احباب کم نشد تلخی اگر چه عمری در شهد زندگانی…

ادامه مطلب

چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت

چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت بلبل این گلستان صد آشیانرا کهنه کرد آن گل…

ادامه مطلب

جان کاهدم چو حق سخن را ادا کنم

جان کاهدم چو حق سخن را ادا کنم گر نقد جان دهند سخن را بها کنم با عالمی مرا سر همخانگی کجاست کو مرگ تا…

ادامه مطلب

تا تو رفتی جان دگر آمیزشی با تن نکرد

تا تو رفتی جان دگر آمیزشی با تن نکرد عکس در آئینه بیصورت دمی مسکن نکرد پاک طینت با گرانان سازگاری می کند آب آهنگ…

ادامه مطلب

پای بی کفش از سری کاید بسامان بهترست

پای بی کفش از سری کاید بسامان بهترست زخم مرهم گیر از چاک گریبان بهترست از جهان بی بهره را نبود شمار عمر خضر روز…

ادامه مطلب

به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمی‌آید

به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمی‌آید زمان غصه بی‌ایام مستی سر نمی‌آید تغافل بر شراب از توبه هرکس زد پشیمان شد به…

ادامه مطلب