غزلیات کلیم کاشانی
به بزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد
به بزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد شود چون صبح روشن راست چون شمع از زبان افتد چمن از بس که تاریکست…
بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد
بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد سینه از مشق الف مانند لوح شانه شد تا خراب او نگردیدم بمن ننمود روی خانه از خورشید…
بدام عشق تو بیدانه مبتلا شده ام
بدام عشق تو بیدانه مبتلا شده ام پرم مبند چو دل بسته مبتلا شده ام جدا ز یاران، تار گسسته را مانم که بینوا شده…
با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا
با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا منظور بودنی است بس است اینقدر مرا بوی گلست موی دماغ ضعیف من ناصح مده ز…
ای به از گل بر سر احباب خاک خواریت
ای به از گل بر سر احباب خاک خواریت چاره ساز جان کار افتاده زخم کاریت در کنار نامه اغیار یادم کرده ای تا بدانم…
امشب گل خورشید بدامان نگاهست
امشب گل خورشید بدامان نگاهست آئینه دل روشن از آن چشم سیاهست زنهار مکرر نشوی در نظر خلق انگشت نما مانده همین اول ماهست پامال…
اشک غمازست خون در گریه داخل کردهام
اشک غمازست خون در گریه داخل کردهام عکس تا ظاهر نگردد آب را گل کردهام رفتم از کوی تو چون شخصی که سیلابش برد ترک…
از ثبات عشق دایم پا بدامن داشتم
از ثبات عشق دایم پا بدامن داشتم گر چو داغ لاله در آتش نشیمن داشتم بر زلال خضر اکنون صد تغافل می زنم منکه چشم…
یاد تو از ضمیر به نسیان نمیرود
یاد تو از ضمیر به نسیان نمیرود نقش رخت ز دیده به طوفان نمیرود با بخت تیره چون به تماشای او روم در شب کسی…
همتی کو که دلان از عیش جهان بردارم
همتی کو که دلان از عیش جهان بردارم گل به بلبل دهم و برگ خزان بردارم نخل بالای تو آن شعله خاشاک وجود بکنار آرم…
نوبهار آمد دگر دنیا خوش و دلها خوشست
نوبهار آمد دگر دنیا خوش و دلها خوشست خانه در رهن شراب اولیست تا صحرا خوشست در میان نیک و بد زین بیشتر هم فرق…
نمیرم تا براهت برنمی آید تمنایم
نمیرم تا براهت برنمی آید تمنایم نماید تا قدم بیرون نیاید خارت از پایم زبس گرمست نتواند نشستن هیچکس آنجا عجب نبود اگر در بزم…
میخانه چو من رند نکو نام ندارد
میخانه چو من رند نکو نام ندارد از می کشیم شکوه لب جام ندارد از ثابت و سیاره گردون بحذر باش کاین مزرعه یکدانه بیدام…
مرنج از کس که هر محنت که آید زآسمان آید
مرنج از کس که هر محنت که آید زآسمان آید همه تیر حوادث از کمان کهکشان آید بلا هم پا بیفشارد چو جان سختانه پیش…
گنج دردش که بجز ناله نگهبانش نیست
گنج دردش که بجز ناله نگهبانش نیست مخزنی بهتر ازین سینه ویرانش نیست چون زند فال تماشای گلستان رخش دیده ما که بجز خواب پریشانش…
گر حق نگری لایق منصور نباشد
گر حق نگری لایق منصور نباشد داری که ز چوب شجر طور نباشد سهلست، بغمنامه ما یک نظر افکن این مهر و وفائیست که منظور…
کو همتی که از همه قطع نظر کنیم
کو همتی که از همه قطع نظر کنیم وز سر گذشته چاره هر دردسر کنیم ما را محل رحم ندانسته روزگار گر همچو شمع از…
قربان آن بناگوش وان برق گوشواره
قربان آن بناگوش وان برق گوشواره با هم چه خوش نمایند آن صبح و این ستاره مائیم و کهنه دلقی دلگیرِ از دو عالم سر…
عمریستکه یک مستی سرشار ندیدم
عمریستکه یک مستی سرشار ندیدم در پای خم افتادن دستار ندیدم بر دولت وصلی که فلک رشک نیارد جز صحبت آئینه و زنگار ندیدم در…
صاحب همت که دست از کار دنیا میکشد
صاحب همت که دست از کار دنیا میکشد کی دگر زان دست خار یأس از پا میکشد از ستم بر ناتوانان بالد آن سرکش به…
شب عیدست می باید در میخانه وا کردن
شب عیدست می باید در میخانه وا کردن بمی خشکی زهد روزه داران را دوا کردن صراحی گر چنین پیوسته خواهد در سجود آمد بیک…
زهی بعشق رخت کار شمع سربازی
زهی بعشق رخت کار شمع سربازی زنسبت قد تو سرو در سرافرازی زگریه باخته ام دیده را همین باشد بنزد دیده وران معنی نظر بازی…
ز خجلت تا دل ما را شکسته
ز خجلت تا دل ما را شکسته بود چون ساقی مینا شکسته سزاوار جفایت هیچکس نیست براهت خار قدر پا شکسته زدستت باده ساقی مومیائی…
راحتی دارم که با سودای عشقم کار نیست
راحتی دارم که با سودای عشقم کار نیست ورجگر سوزی ندارم آهم آتشبار نیست عندلیب ما بامید چه بندد آشیان شبنم و گل را چه…
دلگشائی نبود آنچه ز صحرا یابی
دلگشائی نبود آنچه ز صحرا یابی این متاعیست که در گوشه تنها یابی گوشه ای گیر که از یاد خلایق بروی نه که از عزلت…
دل ز جا رفت، از پی آن سرو قامت میرود
دل ز جا رفت، از پی آن سرو قامت میرود میپرد چشمم به استقبال حیرت میرود کس به ذوق خویش ترک خانمان خود نکرد خونم…
دست خشک بخت من هر جا که تخم افکن شود
دست خشک بخت من هر جا که تخم افکن شود وقت حاصل چون شود خاکسترش خرمن شود در چراغم منت روغن ندارد روزگار خانه را…
در مدح شاهجهان – چهارم
در مدح شاهجهان – چهارم بر شکال دولت آبادست و ما بیبادهایم دامن دولت که ساقی باشد از کف دادهایم دانه تسبیح بیآبست، کی بر…
دائم گله چرخ دلاورد زبان چیست
دائم گله چرخ دلاورد زبان چیست گر ناوک خاری رسدت جرم کمان چیست بیباکی آن غمزه خونریز از آن است کز تیر نپرسند که تقسیر…
خوش آنکه لاف هنر پیش بی هنر نزند
خوش آنکه لاف هنر پیش بی هنر نزند اگرچه برق بود طعنه بر شرر نزند بچاره دست مزن در بلا که شصت قضا نشان غلط…
چون وقت شد که کشت امیدم برآورد
چون وقت شد که کشت امیدم برآورد از خوشه برق حادثه ای سر برآورد صد گونه انقلاب درین بحر اگر رسد خس را نمی برد…
چند از شرم تو باشد در نقاب
چند از شرم تو باشد در نقاب رخ بپوشان تا برآید آفتاب بر سر هر عضو من دردت نهاد نقطه داغی نشان انتخاب تا در…
جنت از رضوان، که من زان روضه خرم نیستم
جنت از رضوان، که من زان روضه خرم نیستم سیر چشمم در پی میراث آدم نیستم خوردنم غیر از ندامت نیست بر خوان عمل چند…
تا نفرسود است پا، بیراههپیما میشوم
تا نفرسود است پا، بیراههپیما میشوم میگذارم پا به راه آن دم که بیپا میشوم صورت از دیوار میخواهد که سنگ آرد برون با چنین…
پیچیده تر ز طره او دود آه ماست
پیچیده تر ز طره او دود آه ماست برگشته تر از آن مژه بخت سیاه ماست در راه او بخون خود از بسکه تشنه ایم…
بیا که دل ز تو غیر از جفا نمی خواهد
بیا که دل ز تو غیر از جفا نمی خواهد سپند از آتش مهر و وفا نمی خواهد چو من ببرم در آیم برای جا…
بملک عشق دل شادمان نمی ماند
بملک عشق دل شادمان نمی ماند گل شکفته درین گلستان نمی ماند نمی خورد غم روزی کسیکه قانع شد همای هرگز بی استخوان نمی ماند…
بروی مرهم مرهم نهیم بر دل ریش
بروی مرهم مرهم نهیم بر دل ریش که زخم بر سر زخمست و نیش بر سر نیش اگر ببادیه چون بیکسان هلاک شویم زگردباد به…
بخت بد جایی که پای کینه محکم میکند
بخت بد جایی که پای کینه محکم میکند سنگ باران گشت راحت را ز شبنم میکند کام دل گر آرزو داری به دنبالش مرو تا…
با فکر او چو سر بگریبان فرو کنم
با فکر او چو سر بگریبان فرو کنم تشریح زلف خم بخمش موبمو کنم دهقان بهر زمین که نشاند نهال تاک منهم بخاک، تخم کدوئی…
ای ز بالای تو طوطی در کنار آئینه را
ای ز بالای تو طوطی در کنار آئینه را وز گل روی تو سامان بهار آئینه را صبح را رشگ رخت افکنده است از چشم…
امسال نوبهار قدم پیشتر گذاشت
امسال نوبهار قدم پیشتر گذاشت گل نیز از بساط چمن پا بدر گذاشت سوسن بوصف باغ زبانرا کبود کرد نرگس ز شوق در قدح لاله…
اشک دمی جدایی از خانه تن نمیکند
اشک دمی جدایی از خانه تن نمیکند سیل خراب میکند لیک وطن نمیکند بار غم فراق تو بس که شکسته پیکرم داغ به سینهام کنون…
از پیچ و تاب فکر تنم صد شکن گرفت
از پیچ و تاب فکر تنم صد شکن گرفت آسان نمی توان سر زلف سخن گرفت بر تشنگان عقیق لبت را حلال کرد خطت که…
وصلت غبار غم ز دل ما نمیبرد
وصلت غبار غم ز دل ما نمیبرد می صیقل است و زنگ ز مینا نمیبرد سرگشتگی به چرخ مرا تا نیاورد نک گردباد راه به…
هرگز سر شکایت من وا نمی شود
هرگز سر شکایت من وا نمی شود این در گرفته شد بزدن وا نمی شود روی تو بر بهار زبس کار تنگ کرد یک غنچه…
نهد مرهم به زخم شانه جعد زلف غمخوارش
نهد مرهم به زخم شانه جعد زلف غمخوارش برد زنگ از دل آیینه آب و رنگ رخسارش از آن مژگان او دست دعا بر آسمان…
نمیبیند سرم چون شمع شبها روی بالین را
نمیبیند سرم چون شمع شبها روی بالین را به چشم دیگران پیوسته بینم خواب شیرین را کدورت بیشتر آن را که جوهر بیشتر باشد نمیگیرد…
میآشام غمت پیمانه و ساغر نمیدارد
میآشام غمت پیمانه و ساغر نمیدارد به جز تبخاله بر لب ساغر دیگر نمیدارد ندانم از خدا برگشته مژگانت چه میخواهد که سر از سجده…
مرغ دلم که روشن ازو چشم دام بود
مرغ دلم که روشن ازو چشم دام بود کشتی باین گناه که بیدانه رام بود دیدم ز بیقراری خود در ره طلب آسایشی که قافله…