بی‌باده دل ز سیر چمن وا نمی‌شود

بی‌باده دل ز سیر چمن وا نمی‌شود گل جانشین سبزه مینا نمی‌شود آن دیده نیست رخنه ویرانه تن است چشمی که محو آن قد رعنا…

ادامه مطلب

به بزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد

به بزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد شود چون صبح روشن راست چون شمع از زبان افتد چمن از بس که تاریکست…

ادامه مطلب

بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد

بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد سینه از مشق الف مانند لوح شانه شد تا خراب او نگردیدم بمن ننمود روی خانه از خورشید…

ادامه مطلب

بدام عشق تو بیدانه مبتلا شده ام

بدام عشق تو بیدانه مبتلا شده ام پرم مبند چو دل بسته مبتلا شده ام جدا ز یاران، تار گسسته را مانم که بینوا شده…

ادامه مطلب

با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا

با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا منظور بودنی است بس است اینقدر مرا بوی گلست موی دماغ ضعیف من ناصح مده ز…

ادامه مطلب

ای به از گل بر سر احباب خاک خواریت

ای به از گل بر سر احباب خاک خواریت چاره ساز جان کار افتاده زخم کاریت در کنار نامه اغیار یادم کرده ای تا بدانم…

ادامه مطلب

امشب گل خورشید بدامان نگاهست

امشب گل خورشید بدامان نگاهست آئینه دل روشن از آن چشم سیاهست زنهار مکرر نشوی در نظر خلق انگشت نما مانده همین اول ماهست پامال…

ادامه مطلب

اشک غمازست خون در گریه داخل کرده‌ام

اشک غمازست خون در گریه داخل کرده‌ام عکس تا ظاهر نگردد آب را گل کرده‌ام رفتم از کوی تو چون شخصی که سیلابش برد ترک…

ادامه مطلب

از ثبات عشق دایم پا بدامن داشتم

از ثبات عشق دایم پا بدامن داشتم گر چو داغ لاله در آتش نشیمن داشتم بر زلال خضر اکنون صد تغافل می زنم منکه چشم…

ادامه مطلب

یکسر مو نیست در زلف تو بیتاب و خمی

یکسر مو نیست در زلف تو بیتاب و خمی هر خم از جمعیت دلها سواد اعظمی می کنم درمان دل صد چاک را از سوز…

ادامه مطلب

هم جفای دوستان هم جور دشمن می‌کشم

هم جفای دوستان هم جور دشمن می‌کشم هرکه از هر جا برآرد تیغ گردن می‌کشم پهلوی چرب غنا ارزانی دون‌همتان من ز خاک آستان فقر…

ادامه مطلب

نیامد نخل آه از سینه پرداغ من بیرون

نیامد نخل آه از سینه پرداغ من بیرون نکرد این سرو هرگز سر زدیوار چمن بیرون درین محنت سرا چون نال اگر چاهت وطن باشد…

ادامه مطلب

نه به می گرد کدورت از دل ما می‌رود

نه به می گرد کدورت از دل ما می‌رود غم ازین ویرانه هم از تنگی جا می‌رود بر میان نازکت اندیشه نتواند گذشت راه باریکست…

ادامه مطلب

ناخلف را بکسی فخر ز آبا نرسد

ناخلف را بکسی فخر ز آبا نرسد نسب گوهر بی آب بدریا نرسد رشته طول امل عارف روشندل را راست چون رشته شمعست بفردا نرسد…

ادامه مطلب

مریض را چو عیادت کشد دوا چکند

مریض را چو عیادت کشد دوا چکند کس بپرسش یک شهر آشنا چکند چو شانه نوبت چاکم بسینه افتادست بدست شوق همین چاک یک قبا…

ادامه مطلب

گه گهر گه شرر از دیده تر یافته ام

گه گهر گه شرر از دیده تر یافته ام من هم از برق وهم از برق و هم از ابر نظر یافته ام تا که…

ادامه مطلب

گر سیل فتنه خیزد دل را چه مشکل افتد

گر سیل فتنه خیزد دل را چه مشکل افتد جز اشک نیست ما را باری که بر گل افتد عاقل بکار دنیا بسیار لاابالیست همسایه…

ادامه مطلب

که دل بر جا تواند داشت پیش چشم شهلایش

که دل بر جا تواند داشت پیش چشم شهلایش کشد ز آیینه بیرون عکس را مژگان گیرایش ره عشق ار به سر آید ندارد راه…

ادامه مطلب

قرار می برد از خلق آه و زاری ما

قرار می برد از خلق آه و زاری ما باین قرار اگر مانده بیقراری ما شویم گرد و بدنبال محملش افتیم دگر برای چه روزست…

ادامه مطلب

علاج عاشق دلگیر سیر بستان نیست

علاج عاشق دلگیر سیر بستان نیست بچشم تنگدلان غنچه کم ز پیکان نیست ز استخوان شهیدان اگر نخیزد دود دلیل راهروان کس درین بیابان نیست…

ادامه مطلب

صبر را از دهنت حوصله تنگ آمده است

صبر را از دهنت حوصله تنگ آمده است ناله ها را ز دلت تیر بسنگ آمده است مژه ات آفت جان، ترک نگاهی خونریز بسته…

ادامه مطلب

شُکر گویم هرچه غم با جان مسکین می‌کند

شُکر گویم هرچه غم با جان مسکین می‌کند در مذاقم مرگ را دور از تو شیرین می‌کند خاک کوی خاکساران افسر هرکس که شد دارد…

ادامه مطلب

زیک قطره سرشکم تن زجا شد

زیک قطره سرشکم تن زجا شد بلی اشک از رخ من کهربا شد بمن نوبت نداد آنچشم پرحرف پس از عمریکه راه حرف وا شد…

ادامه مطلب

ز سعی بخت مرادی روا نمی خواهم

ز سعی بخت مرادی روا نمی خواهم وسیله گر همه باشد دعا نمی خواهم سرای عاریتی قابل نشستن نیست از آن بخاطر احباب جا نمی…

ادامه مطلب