در مدح محمدامین میرجملهٔ شهرستانی

در مدح محمدامین میرجملهٔ شهرستانی نیست مو کز فرق ما برگشته‌بختان سر کشید بر سر شوریدگان سودای او لشکر کشید ای دل از گرمی خورشید…

ادامه مطلب

در شراب صحبت احباب زهر غفلتست

در شراب صحبت احباب زهر غفلتست گر بچاه افتد کسی بهتر ز دام صحبتست منکر آئینه اند آنها که اهل عزلتند خلوتی کابنای جنسی گنجد…

ادامه مطلب

خیال روی تو هر گاه سینه تاب شود

خیال روی تو هر گاه سینه تاب شود بسینه آینه داغم آفتاب شود تو گل بسر زدی و شمع گل زسر برداشت زبیم آنکه مبادا…

ادامه مطلب

حسن اگر در پرده باشد عشق ازو دیوانه نیست

حسن اگر در پرده باشد عشق ازو دیوانه نیست بر چراغ روز بال افشانی پروانه نیست تا طبیب خستگان عشق چشم مست اوست ناله بیمار…

ادامه مطلب

چند نومید ز کوی تو دل زار آید

چند نومید ز کوی تو دل زار آید چون تهیدست که از میکده هشیار آید خار پا در ره ادبار ز دامن روید سر سودا…

ادامه مطلب

چشم بدمست تو چون عربده بنیاد کند

چشم بدمست تو چون عربده بنیاد کند بدلم هر مژه را خنجر جلاد کند رحم در عالم اگر هست اجل دارد و بس کاین همه…

ادامه مطلب

تمام کاهش تن جمله آفت جانست

تمام کاهش تن جمله آفت جانست مگوی عشق که این آتش و نیستانست براه عشق که پائی نمی رسد بزمین غمی که هست ز محرومی…

ادامه مطلب

تا پیش پای بیند دور از تو دیده ما

تا پیش پای بیند دور از تو دیده ما نزدیک کرده ره را پشت خمیده ما از سیل گریه ما آفت زبسکه دیده است ناید…

ادامه مطلب

بیغما برد دین و دل که دست انداز نازست این

بیغما برد دین و دل که دست انداز نازست این نهادم سر بکف منهم که تسلیم نیازست این غم جانسوز عاشق از نهفتن فاش می…

ادامه مطلب

به دور دیده مژگان از دو سو لخت جگر دارد

به دور دیده مژگان از دو سو لخت جگر دارد چراغان بر لب آب روان فیض دگر دارد ندارم زینتی همچون صدف جز عقده خاطر…

ادامه مطلب

بعد وارستگیم سوز تو در تن باقیست

بعد وارستگیم سوز تو در تن باقیست آتش افسرده ولی گرمی گلخن باقیست پنجه ام را بگریبان کفن بند کنید که هنوزم هوس جیب دریدن…

ادامه مطلب

بر سر خود می کند ویران سرای دیده را

بر سر خود می کند ویران سرای دیده را پختگی حاصل نشد اشک جهان گردیده را کی توانی ترک ما کردن که با هم الفتیست…

ادامه مطلب

باغ و راغ من خونین جگرست

باغ و راغ من خونین جگرست نفسی کز دل من تنگ ترست ز آنچه آن سرو بخود می پیچد پیچش طره و تاب کمرست بیزبان…

ادامه مطلب

ایام، خوشدلی بستمکار می دهد

ایام، خوشدلی بستمکار می دهد گریه بزخم و خنده بسوفار می دهد نه صورت پری است بخلوتسرای تو شوق تو پر بصورت دیوار می دهد…

ادامه مطلب

آن رهروان که در پس زانو سفر کنند

آن رهروان که در پس زانو سفر کنند پوشیده دیده و ره نادیده سر کنند هر جا غبار کوی تو باشد عبیر چیست خاکیست آنکه…

ادامه مطلب

اقلیم دل به زور مسخر نمی‌شود

اقلیم دل به زور مسخر نمی‌شود این فتح بی‌شکست میسر نمی‌شود از گریه سرنوشت چه شویم که این رقم زایل به آب چون خط ساغر…

ادامه مطلب

از کمی مشتری جنس سخن خوار نیست

از کمی مشتری جنس سخن خوار نیست تحفه گرانقیمت است جوش خریدار نیست دست قضا همچو شمع در چمن خوشدلی گل بسری می زند کش…

ادامه مطلب

ابر را دیدیم چون ما چشم گریانی نداشت

ابر را دیدیم چون ما چشم گریانی نداشت برق هم کم مایه بود از شعله سامانی نداشت با مسیحا درد خود گفتیم پرسودی نکرد زانکه…

ادامه مطلب

هنرم را ثمری چرخ جفا کار نداد

هنرم را ثمری چرخ جفا کار نداد دیده قدرشناسی بخریدار نداد تا امیدت نشود یأس براحت نرسی این نهالیست که تا خشک نشد بار نداد…

ادامه مطلب

هر زخم که خدنگ تو زیب نشان شود

هر زخم که خدنگ تو زیب نشان شود چشمی دگر براه خدنگت عیان شود یارم بخشم رفته اگر عمر رفته است چندان نمی رود که…

ادامه مطلب

نه همین سودای ابرویت مرا دیوانه ساخت

نه همین سودای ابرویت مرا دیوانه ساخت برهمن از شوق او محراب در بتخانه ساخت مستی چشم ترا نازم که در دوران او سبحه را…

ادامه مطلب

نبود عجب که باشد سرگشته صدهزارش

نبود عجب که باشد سرگشته صدهزارش آنشاخ گل که گردد برگرد سر بهارش غلطد بر آن بناگوش از موج زلف دیگر در آب عارض افتد…

ادامه مطلب

من آن صیدم که آزادی هوس باشد مرا

من آن صیدم که آزادی هوس باشد مرا از قفس گویم، نفس تا در قفس باشد مرا از پی راه فنا سامان ندارم، ورنه من…

ادامه مطلب

ما تکیه بیاری هوادار نداریم

ما تکیه بیاری هوادار نداریم کاهیم ولی پشت بدیوار نداریم زین پایه پست اوج غباری نگرفتیم ما طالع خار سر دیوار نداریم از بزم تو…

ادامه مطلب

گرچه اول رنجش بیمار از آن سو می‌شود

گرچه اول رنجش بیمار از آن سو می‌شود دارد این خوبی که صلح از جانب او می‌شود رونق خوبیت باید مگسل از روشندلان گل جدا…

ادامه مطلب

کی تمنای تو از خاطر ناشاد رود

کی تمنای تو از خاطر ناشاد رود داغ عشق تو گلی نیست که بر باد رود نرود حسرت آن چاه زنخدان از دل تشنه راآب…

ادامه مطلب

کسی تا کی به سان موج دایم در سفر باشد

کسی تا کی به سان موج دایم در سفر باشد دری نشناسد و چون موج دایم دربه‌در باشد به خضرم احتیاجی نیست گر این است…

ادامه مطلب

غبار کوی تو گر توتیای دیده شود

غبار کوی تو گر توتیای دیده شود بهرچه چشم گشایم بهشت دیده شود بغیر من که ببزم وصال راهم نیست کسی ندیده که پروانه پر…

ادامه مطلب

طالع وارون بر آن برگشته‌مژگان بسته‌ایم

طالع وارون بر آن برگشته‌مژگان بسته‌ایم گرچه بی‌قدریم خود را بر عزیزان بسته‌ایم موری از تاب کمر ما را تواند صید کرد چشم همت گرچه…

ادامه مطلب

شکفت غنچه ولی موسم خزان منست

شکفت غنچه ولی موسم خزان منست فروغ عارض گل برق آشیان منست چنان نهفته ام اسرار عشق را، که لبم خبر نیافت که نام که…

ادامه مطلب

سالک نه ره بگم شده از جستجو برد

سالک نه ره بگم شده از جستجو برد باید بخود فرو شود و پی باو برد تن پروری که راحت زخم ترا شناخت بی آب…

ادامه مطلب

ز مژگان تو لوح سینه ها از خون رقم دارد

ز مژگان تو لوح سینه ها از خون رقم دارد رقم سرخ است با چندین سیاهی کاین قلم دارد به از دل خلوتی خواهم که…

ادامه مطلب

ریاض ملک را دیگر بهار دلگشا آمد

ریاض ملک را دیگر بهار دلگشا آمد بفرق دوست از نو سایه بال هما آمد بروی ترکش اقبال تیر رفته برگشته دعای مستجاب از آسمان…

ادامه مطلب

دوران زکار بسته اگر عقده وا کند

دوران زکار بسته اگر عقده وا کند دست شکسته را ببریدن دوا کند بسیار کفش آبله ها پاره می شود تا کس سراغ آن گهر…

ادامه مطلب

دل که لبریز الم شد ز نوا می افتد

دل که لبریز الم شد ز نوا می افتد جام هرچند که پر شد ز صدا می افتد سوخت اسباب تعلق دل و آسوده نشست…

ادامه مطلب

دل به جذب خواری خود جور دشمن می‌کشد

دل به جذب خواری خود جور دشمن می‌کشد شیشه ما سنگ از دست فلاخن می‌کشد نشنود گر بوی خار از دامن صد پاره‌اش سالک راه…

ادامه مطلب

در مدح ظفرخان

– در مدح ظفرخان عزت دیگر بود در دامن صحرا مرا می گذارد هر کجا خاریست سردرپا مرا گر بمن خاشاک این دریا زند زخم…

ادامه مطلب

در زنگبار خاطر من کار می‌کند

در زنگبار خاطر من کار می‌کند هر صیقلی که آینه را تار می‌کند گر در بضاعت هنر آتش زند سپهر آن را حساب گرمی بازار…

ادامه مطلب

خیال چشم تو در خاطرم گذر نکند

خیال چشم تو در خاطرم گذر نکند که از دل آنمژه شوخ سر بدر نکند شکسته پای تراز من شدست کینه من که هرگز از…

ادامه مطلب

حسن اگر اینست ناصح همچو ما خواهد شدن

حسن اگر اینست ناصح همچو ما خواهد شدن چوب تر آخر بآتش آشنا خواهد شدن از دم تیغست سیر مرغ بسمل تا بخاک دل گر…

ادامه مطلب

چه نیکو گفت با گردن‌کشی سر در گریبانی

چه نیکو گفت با گردن‌کشی سر در گریبانی که ما را نیز در میدان دلتنگی‌ست جولانی ز بی‌برگی متاع خانه من نیست غیر از این…

ادامه مطلب

چشم از جهان که بست که آن دیده ور نشد

چشم از جهان که بست که آن دیده ور نشد قطع نظر که کرد که صاحبنظر نشد گرد از رخ گهر نتوان شست زاب او…

ادامه مطلب

ترک چشمت می‌کند آماجگه محراب را

ترک چشمت می‌کند آماجگه محراب را ما طمع داریم ازو دلجویی احباب را با ستمکاران گیتی بد نمی‌گردد سپهر عید قربانست دایم خانه قصاب را…

ادامه مطلب

تا بنام من زبان خامه ات گردیده است

تا بنام من زبان خامه ات گردیده است از نگینم می رود بیرون ز بس بالیده است بر هوا می افکند هر دم کلاهی از…

ادامه مطلب

بیش ازین دوران ستم پرور نبود

بیش ازین دوران ستم پرور نبود آسمان زینگونه بداختر نبود عمر چون ایام بیماری مرگ هیچ امروزش ز دی بدتر نبود آنقدر پیکان که در…

ادامه مطلب

به سان شانه‌ات سرپنجه گردانم گریبان را

به سان شانه‌ات سرپنجه گردانم گریبان را به چنگ آرم مگر زین دست آن زلف پریشان را نباشد نیک باطن در پی آرایش ظاهر به…

ادامه مطلب

بصحرای هوس تا کی دلا سر در هوا گردی

بصحرای هوس تا کی دلا سر در هوا گردی نمی بینی رهی ترسم که گم گردی چو وا گردی تو بر تن کی توانی چار…

ادامه مطلب

بر رگ دل گاه ناخن گاه نشتر می زنم

بر رگ دل گاه ناخن گاه نشتر می زنم هر زمان بر ساز غم مضراب دیگر می زنم در لباس شید زاهد در حرم ره…

ادامه مطلب

باز عید آمد بغل گیری مینا می‌کنم

باز عید آمد بغل گیری مینا می‌کنم از کجا یاری چو او خون گرم پیدا می‌کنم پندگویان کهنه دیوارند و من سیلابشان منعشان تا چند…

ادامه مطلب

ایخوش آندم که دلت از سر کین برخیزد

ایخوش آندم که دلت از سر کین برخیزد بنشینی و ز ابروی تو چین برخیزد تا بکنج دل من جای نبیند اول نیست ممکن که…

ادامه مطلب