غزلیات وحشی بافقی
وصلم میسر است ولی بر مراد نیست
وصلم میسر است ولی بر مراد نیست بر دل نهم چه تهمت شادی که شاد نیست غم میفروخت لیک به اندازه میفرست یک دل درون…
هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود
هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود گر سراپا آتش سوزنده شد سوزش نبود عشق را آماده بود اسباب و جان مستعد کار چون…
نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را
نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست…
من که چون شمع از تف دل جانگدازی میکنم
من که چون شمع از تف دل جانگدازی میکنم گر سرم برداری از تن سرفرازی میکنم با چنین تندی و بی باکی که آن عاشق…
مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب
مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب نیست از شادی دیدار مرا خواب امشب گریه بس کردهام ای جغد نشین فارغ بال که خطر نیست در…
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی…
گر طی کنم طریق ادب را چه میکنی
گر طی کنم طریق ادب را چه میکنی رانم دلیر رخش طلب را چه میکنی گر من به دل فرو نخورم دشنههای ناز آن غمزهٔ…
کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا
کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا گر بدو گویند بر در ، کیست گوید آشنا چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن…
غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد
غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد عافیت را همه اسباب به یغما ببرد صبر ما پنجه مومیست چوعشق آرد زور پنجه گر ساخته…
شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کردهای
شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کردهای جانم گرفته در میان عشق هجوم آورده ای ای صید کش صیاد من تاب کمندت بازده…
سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کردهای
سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کردهای تا نداند کس که چون بی اعتبارم کردهای چون بسوی کس توانم دید باز از انفعال اینچنین…
ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید
ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید که سازد این کلید و قفل این زندان که بگشاید به گلخن گر روم از رشک گلخن…
دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم
دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم ترسم که شوی غافل و در دام بمیرم خواهم که شوم ازنظر لطف تو غایب هر چند که…
در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است بر حذر باش در این راه که سر در خطر است پیش از آنروز که میرم…
خوش صیدِ غافلی به سر تیر آمدهست
خوش صیدِ غافلی به سر تیر آمدهست زه کن کمانِ ناز که نخجیر آمدهست روزی به کارِ تیغِ تو آید نگاه دار این گردنی که…
چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود
چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود که سرگذشت فراق تو بر زبانم بود شد آتش جگرم پیش مردمان روشن ز خون…
چرا ستمگر من با کسی جفا نکند
چرا ستمگر من با کسی جفا نکند جفای او همه کس میکشد چرا نکند فغان ز سنگدل من که خون سد مظلوم به ظلم ریزد…
تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش
تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش دیده در وصل است پا از بزم گو مهجور باش در نگاهی کان به هر…
پرسیدن حال دل ریشم بگذارید
پرسیدن حال دل ریشم بگذارید یک دم به غم و محنت خویشم بگذارید یاران به میان من و آن مست میایید گر میکشد آن عربدهکیشم…
به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم
به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم سگ وفای خود و بندهٔ محبت خویشم سزای خدمت شایسته است لطف چه منت ز خدمتم خجل…
بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم
بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم دل جنیبت کش و جان غاشیهدارش سازم خواهم این سینه پر از جوهر جانهای نفیس که…
اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن
اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن بعد ازین خوش عاشق بسیار خواهی داشتن یک خریدار دگر ماندست و گر اینست وضع بیش ازین هم گرمی…
آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم
آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم شکرانهٔ هر سجدهای صد سجدهٔ دیگر کنم کردم سراپا خویش را چشم از پی طی رهت کز…
آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم
آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم نو شد آن سلسله کهنه و آن بند قدیم آمدم من به سر گریهٔ خود به که تو…
آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او
آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او در کمین خرمن جان شعلهها پنهان در او شعلهای میبایدم سوزان که ننشیند ز تاب گر بجوش…
وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز
وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز ناز بر من کن که نازت…
هرکه یار ماست میل کشتن ما میکند
هرکه یار ماست میل کشتن ما میکند جرم یاران چیست دوران این تقاضا میکند میکند افشای درد عشق داغ تازهام این سیهرو دردمندان را چه…
ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه
ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه آفرین بادا که تیرت بر نشان آمد همه شد نشان تیر بیداد تو جسم لاغرم سد خدنگ انداختی،…
من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کردی
من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کردی رقیبان را به قتلم شادمان کردی ، نکو کردی به کنج کلبهٔ ویران غم نومیدم افکندی…
مردمی فرموده جا در چشم گریان کردهای
مردمی فرموده جا در چشم گریان کردهای شوره زار شور بختان را گلستان کردهای تو کجا وین دل که در هر گوشهای جغد غمیست گنج…
ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم
ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم گر همه زهرست چون خوردیم ساغر نشکنیم پیش ما یاقوت یاقوتست و گوهر گوهر است دأب ما…
گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند
گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند جاوید سایهٔ او بر فرق ما بماند رفت آنکه لشکری را در حملهای شکستی لشکر شکن اگر…
کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند
کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند سراپا چشم حسرت گردد و سوی کسی بیند ز روی خویشتن هم شرم میآید مرا تا…
غم هجوم آورده میدانم که زارم میکشد
غم هجوم آورده میدانم که زارم میکشد وین غم دیگر که دور از روی یارم میکشد میکشد صد بار هر ساعت من بد روز را…
صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده
صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده بنشین و بنشان غیر را ، پیمانه خور ، پیمانه ده نقل وفا در بزم نه تا رام…
سرخیای کان ز نی تیر تو پیدا باشد
سرخیای کان ز نی تیر تو پیدا باشد رنگ خونابهٔ خم جگر ما باشد رازها دارم و زان بیم که بدنام شود میکنم دوری از…
ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب
ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب وصیت میکنم باشید از من با خبر امشب مباشید ای رفیقان امشب ِ دیگر ز من غافل…
دلی و طاقت سد آه آتشین دارم
دلی و طاقت سد آه آتشین دارم همین منم که دل و طاقت چنین دارم نعوذباله اگر بگذری به جانب غیر تو میخرامی و من…
در راه عشق با دل شیدا فتادهایم
در راه عشق با دل شیدا فتادهایم چندان دویدهایم که از پا فتادهایم عاشق بسی به کوی تو افتاده است لیک ما در میانهٔ همه…
خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد
خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد نگاه را به نگاه آشنا تواند کرد خوش آن نگاه که در آشنایی اول شروع در سخن…
چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود
چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود بر دل و جان ناز را چندین تقاضایی چه بود در تصرف چون نمیآورد حسنت…
چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد
چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد رود با یک جهان نا اهل طرح صحبت اندازد حذر از صحبت او باش اگر…
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ،…
پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست
پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست نامحرم راز است زبانی که مرا هست با کس نتوان گفتن و پنهان نتوان داشت از…
بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خویش
بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خویش جذبهای خواهم که از هم بگسلانم بند خویش عشق خونخوار است با بیگانه و خویشش چه…
بتان که اهل تعلق به قید شان بندند
بتان که اهل تعلق به قید شان بندند غریب سخت دلی چند سست پیوندند تهیهٔ سبب گریههای چون زهر است شکر فشانی اینان که در…
این دل که دوستی به تو خون خواره میکند
این دل که دوستی به تو خون خواره میکند خصمی به خود نه ، با من بیچاره میکند بد خوییت به آخر دیدن گذاشته است…
آه، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
آه، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گرهمان بر سرخونریزی مایی…
الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش
الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش ز دام حیلهٔ مردم فریبان در امان دارش صدای شهپر شاهینی از هر گوشه میآید تذرو غافلی دارم…
آتش به جگر زان رخ افروخته دارم
آتش به جگر زان رخ افروخته دارم وین گریهٔ تلخ از جگرسوخته دارم گفتی تو چه اندوختهای ز آتش دوری این داغ که بر جان…