تا حرفی از آن لعل می آلود برآمد

تا حرفی از آن لعل می آلود برآمد لخت دلم، از دیده نمک سود برآمد از بس که دلم آتش عشق تو نهان کرد رفتم…

ادامه مطلب

به عشق روی تو، چون لاله داغ می طلبم

به عشق روی تو، چون لاله داغ می طلبم گدای کوی مغانم، ایاغ می طلبم شبی به خواب من تیره روزگار بیا سیاه خیمه نشینم،…

ادامه مطلب

به این شوخی اگر ریزد، سخن مستانه زان لب‌ها

به این شوخی اگر ریزد، سخن مستانه زان لب‌ها فرو ریزد، شکست توبه، از آغوش مشرب‌ها چو ابر از فیض ریزش، گرمی حرص و هوا…

ادامه مطلب

با داغ محبت، دل دیوانه نسازد

با داغ محبت، دل دیوانه نسازد دریاکش مخمور به پیمانه نسازد خاطر نکند عشق، ز معموری ما جمع تا جغد، به وبرانهٔ ما خانه نسازد

ادامه مطلب

ای خدا، یار مرا میل خریدارش ده

ای خدا، یار مرا میل خریدارش ده ور بگیرد کم ما، عاشق بسیارش ده دل ما را هدف غمزهٔ خونخوارش کن رگ جان را به…

ادامه مطلب

اگر بینم شبی در خواب، روز خردسالی را

اگر بینم شبی در خواب، روز خردسالی را به عمری، می کنم تعبیر این خواب خیالی را شه آراید به چشم ناقصان تمثال خالی را…

ادامه مطلب

آتشکده ای در جگر سوخته دارم

آتشکده ای در جگر سوخته دارم زان حسن گلوسوز، که بی ساخته دارد ز نگار خط شوخ تر از جوهر شمشیر بر آینه عارض پرداخته…

ادامه مطلب

هما که بال و پر خویش سایبان تو دارد

هما که بال و پر خویش سایبان تو دارد اگر غلط نکنم پاس استخوان تو دارد

ادامه مطلب

نشئهٔ فیض، در آب و گِل درویشان است

نشئهٔ فیض، در آب و گِل درویشان است جام جم، کاسه گدای دل درویشان است ما برین در نه عبث تکیهٔ دولت زده ایم صدرکونین،…

ادامه مطلب

می لعلی ز ساغر می کشم، تبخاله لب را

می لعلی ز ساغر می کشم، تبخاله لب را لب مخمور من نوشید این جام لبالب را بهشت جاودانی، دستگاه بوسه اش دارد دهان تنگ…

ادامه مطلب

لب گویای من چون شمع، مقراض سخن‌ها شد

لب گویای من چون شمع، مقراض سخن‌ها شد زبان روشنم، افسانه‌ساز انجمن‌ها شد ز بس سر می‌زند ز اندیشه‌ام، یاد خط سبزش ز نقش پای…

ادامه مطلب

که خواهد کرد یاد از خستگان بی نوا آنجا؟

که خواهد کرد یاد از خستگان بی نوا آنجا؟ شکایت نیست اینجا محرم ومهر و وفا آنجا من سرگشته، دور از کوی جانان با که…

ادامه مطلب

غم دل از می و مطرب مرا فزود اینجا

غم دل از می و مطرب مرا فزود اینجا ترانه را چه اثر؟ باده را چه سود اینجا؟ تو در کنار رقیبانی و من آه…

ادامه مطلب

صبح است و عزم کوی خرابات کرده‌ای

صبح است و عزم کوی خرابات کرده‌ای ای پیر خانقاه، کرامات کرده‌ای گر، دیده‌ات به ساقی و رویت به ساغر است ایمن نشین، که پشت…

ادامه مطلب

سیمین عذار اوست، ز خط خوش عیارتر

سیمین عذار اوست، ز خط خوش عیارتر آیینه در نقاط بود بی غبارتر؟!

ادامه مطلب

زبان و سود، شد در عشق بی پروا فراموشم

زبان و سود، شد در عشق بی پروا فراموشم خیال آخرت، گردید چون دنیا فراموشم گِل کوثر زنم از بی نیازی بر در جنّت نخواهد…

ادامه مطلب

ز شیرین‌کاری من، بیستون آباد می‌گردد

ز شیرین‌کاری من، بیستون آباد می‌گردد قلم در پنجهٔ من تیشه فرهاد می‌گردد صبا بفرست، اگر مکتوب و قاصد نیست رسم تو به بوی التفاتی…

ادامه مطلب

دلم، شب بر خس و خاشاک کویش تا سحر غلتد

دلم، شب بر خس و خاشاک کویش تا سحر غلتد چو آن شبنم که درگلزار، برگلهای تر غلتد نه پای رفتن و نی دست دامنگیریش…

ادامه مطلب

دردت به دوای دل بی تاب رسیده

دردت به دوای دل بی تاب رسیده از غیب، رسولیست، به اصحاب رسیده چون نی به خروش از نفس سینه خراشم تاری ست تن من…

ادامه مطلب

خوش آنکه غازه گر آیم رخ فرنگ تو را

خوش آنکه غازه گر آیم رخ فرنگ تو را زخون دیده فروزم، چراغ رنگ تو را دلیل مقصد آوارگان عشق منم نشان بوسه گذارم، دهان…

ادامه مطلب

حریف نقش کج گر نیستی این بدقماران را

حریف نقش کج گر نیستی این بدقماران را به تنهایی سرآور، سیر دور روزگاران را

ادامه مطلب

تیغ ستمت از می پرزور گران تر

تیغ ستمت از می پرزور گران تر از نشئهٔ خون شد، سر منصور گران تر بر خاطر آزردهٔ من بی غمی امروز از ترک شراب…

ادامه مطلب

تا بود داغها، دل آزرده حال داشت

تا بود داغها، دل آزرده حال داشت این مرغ پرشکسته، چمن زیر بال داشت در گلشن از جمال تو، ای آفتاب روی شبنم نبود، گل…

ادامه مطلب

به صد شوریدگی، از بزم آن بی باک برخیزم

به صد شوریدگی، از بزم آن بی باک برخیزم نشینم غنچه و چون گل، گریبان چاک برخیزم غبار من فرو خفته ست در راهت، به…

ادامه مطلب

بنواخت نی را، لبهای نایی

بنواخت نی را، لبهای نایی ما بی نواییم، آه از جدایی در کعبهٔ دل، مانده ست داغم چون فلس ماهی، از ناروایی در شام هجرت،…

ادامه مطلب

با چشم سیر، نعمت دنیا چه حاجت است؟

با چشم سیر، نعمت دنیا چه حاجت است؟ تا آبرو به جاست، به دریا چه حاجت است؟ عمری ست کز تپانچه، رخی سرخ می کنیم…

ادامه مطلب

ای تهیدست، به امّید و امل غره مشو

ای تهیدست، به امّید و امل غره مشو مزرعی را که نکشتی، نتوان کرد درو من تنک مایه ام و پیر مغان مستغنی وای اگر…

ادامه مطلب

افروخت بخت تیره، ز اشک مدام ما

افروخت بخت تیره، ز اشک مدام ما چون داغ لاله، بی شفقی نیست شام ما

ادامه مطلب

آب دیده ام خونین، آهم آتشین باشد

آب دیده ام خونین، آهم آتشین باشد عاشقم به کام دل، عاشق این چنین باشد طعنه بر گنه کاران، ای بهشتیان مزنید جنّت بنی آدم،…

ادامه مطلب

هر سو که بود میل تو، جای تو همان است

هر سو که بود میل تو، جای تو همان است هر چیز هوای تو، خدای تو همان است از بیعگه هر دو جهان، آنچه پسندی…

ادامه مطلب

نقاب آنجا که از رخسارهٔ جانانه برخیزد

نقاب آنجا که از رخسارهٔ جانانه برخیزد برهمن از سر بت، گبر زآتشخانه برخیزد به یک رنگی ز بس خو کرده ام، در کعبه گر…

ادامه مطلب

من نازک دل از زخم زبان بسیار می رنجم

من نازک دل از زخم زبان بسیار می رنجم ز خنجر بیشتر، از حرف پهلودار می رنجم اگر بیجا، ز من گردون ناهنجار می رنجد…

ادامه مطلب

لقمه ای را ممسک از آزادگان دارد دریغ

لقمه ای را ممسک از آزادگان دارد دریغ از هما، این سگ ز خسّت، استخوان دارد دریغ با کدام امّید دیگر، زندگانی کس کند؟ تیغش…

ادامه مطلب

کنم رنگین تر از دامان گلچین، چشم خونین را

کنم رنگین تر از دامان گلچین، چشم خونین را که در آغوش مژگان بینم، آن دست نگارین را غرورش تیغ عریانی ست، تا کرده ست…

ادامه مطلب

غبار گشتم و سرگشته وار می گردم

غبار گشتم و سرگشته وار می گردم هنوز گرد سر انتظار می گردم به این فسردگی، از هجر گلعذارانم اگر خزان بگذارد، بهار می گردم…

ادامه مطلب

صید از حرم کشد، خم جعد بلند تو

صید از حرم کشد، خم جعد بلند تو فریاد از تطاول مشکین کمند تو شد رشک طور از آمدنت کوی عاشقان بنشین، که باد خردهٔ…

ادامه مطلب

سمند جلوه او، کرده تا غبار مرا

سمند جلوه او، کرده تا غبار مرا چو گردباد، بلند است از مزار مرا عشق کرده ست رسا، ناله غمّاز مرا سرمهٔ سوختگی ساخته، آواز…

ادامه مطلب

زد نقش سخن سکهٔ جاوید به نامم

زد نقش سخن سکهٔ جاوید به نامم از صفحهٔ دلها نشود محو، کلامم نوری ست عیان، در نظر حرف شناسان هر مردمک نقطه ی خورشید،…

ادامه مطلب

ز تکبیر فنا، حاضر نشد وقت نماز تو

ز تکبیر فنا، حاضر نشد وقت نماز تو به شور حشر، میدان می دهد خواب دراز تو

ادامه مطلب

دمهای زنده را، از اجل کی زیان بود؟

دمهای زنده را، از اجل کی زیان بود؟ گیرم چو خود کناره، سخن در میان بود کو آن زبان که صرف سپاس زبان کنم؟ مفتاح…

ادامه مطلب

در کشور ایجاد، ندانم چه گلستم

در کشور ایجاد، ندانم چه گلستم دانم که صنمگاه بتان چگلستم من بعد، بود دست من و چاک گریبان نه دامن دلدار به دست و…

ادامه مطلب

خوش آنکه پیماید قدح، چشم جفا پیمان تو

خوش آنکه پیماید قدح، چشم جفا پیمان تو از خویش بستاند مرا، گیرایی مژگان تو صبر گران تمکین من، کوه است و می بازد کمر…

ادامه مطلب

چون شمع، بی سبب نفسم جانگداز نیست

چون شمع، بی سبب نفسم جانگداز نیست داغم که حسن لاله رخان، دلنواز نیست یک ره به تربتم قدمی می توان گذاشت من خاک راه…

ادامه مطلب

تن سختی کشم چون در خروش آید، روان رقصد

تن سختی کشم چون در خروش آید، روان رقصد دل شوریده ز آواز شکست استخوان رقصد به ذوقی می تپد در سینه دل کز صبر…

ادامه مطلب

پی برده هر که، وادیِ دل جلوه گاه کیست

پی برده هر که، وادیِ دل جلوه گاه کیست داند که چاک سینهٔ ما شاهراه کیست هر کوچه ز انتظار تو، تار نظاره ای ست…

ادامه مطلب

به شهد لفظ و معنی، رهنما گشتیم دوران را

به شهد لفظ و معنی، رهنما گشتیم دوران را برای شکّر خود، پرورش کردیم موران را نپردازد به فکر دوربینان، طینت جاهل نمی افتد به…

ادامه مطلب

بلای جان، زبان تلخ باشد، اهل دعوی را

بلای جان، زبان تلخ باشد، اهل دعوی را به کشتن می دهد زهری که در کام است افعی را خیالِ قامت او را، به خاطر…

ادامه مطلب

با آنکه نیست از تو بتی دلنوازتر

با آنکه نیست از تو بتی دلنوازتر از روز حشر، شد شب هجرم درازتر دل شکوه از کدام جفای تو سر کند؟ هر شیوهٔ تو…

ادامه مطلب

ای برق حسن، شعله به باغ که می زنی؟

ای برق حسن، شعله به باغ که می زنی؟ دامن دگر به آتش داغِ که می زنی؟ هشیار کو به مجلس ما ای پیام دوست؟…

ادامه مطلب

آشفته چو من نبود، سنبل به گلستان‌ها

آشفته چو من نبود، سنبل به گلستان‌ها شوریده سرم دارند، این طرّه پریشان‌ها شرح غم دل گوید، پروانه به خاموشی بلبل به چمن سنجد، این…

ادامه مطلب