غزلیات ناتمام – حزین لاهیجی
هرکس که نظر باز به آن زلف دوتا شد
هرکس که نظر باز به آن زلف دوتا شد درحلقهٔ زنجیر نظر بند بلا شد هر ذرهٔ خاکیست جدا تشنهٔ خونی رحم است بران قطره…
نقش مراد دنیا، نقش بر آب باشد
نقش مراد دنیا، نقش بر آب باشد روی زمین سراسر، دشت سراب باشد مست گذاره باشد، چون گل سوار گردد دولت همیشه اینجا، پا در…
می رود صید دلم، سخت کمانی در پی
می رود صید دلم، سخت کمانی در پی نیم جانی به لب و آفت جانی در پی این چه آیین خرام است نگارا که تو…
مداوای جنون از دیده بیخواب میآید
مداوای جنون از دیده بیخواب میآید کز او دایم به گوش من، صدای آب میآید شبی در بزم بیسامان من ای همنشین، بنشین چراغ داغ…
کی ترک مکر و حیله به احباب می کند؟
کی ترک مکر و حیله به احباب می کند؟ در شیر صبح، چرخ دنی، آب می کند
غم دل با تو زان گویم،که دانم شاد می گردی
غم دل با تو زان گویم،که دانم شاد می گردی چو گنج از خاطر ویران من، آباد می گردی ز جام حسن سرمستی، به کار…
صبوحی می کند تکلیف، کز می کام بردارم
صبوحی می کند تکلیف، کز می کام بردارم چو گردون سبحه را از کف گذارم، جام بردارم زمینگیرم چنان بر خاک کوی او که پهلو…
سوخته جان دلم یکی، سنبل مشک فام، دو
سوخته جان دلم یکی، سنبل مشک فام، دو سختی کار عشق بین، صید یکی و دام دو خونی دین و دل بود، غمزه در ابروان…
زلف سیهش، آتش بیداد برآورد
زلف سیهش، آتش بیداد برآورد دود از شکن طرّهٔ شمشاد برآورد برخاست مرا از قفس سینه صفیری شور از دل مرغان چمن زاد برآورد رخساره…
ز خط شده ست عذارش بنفشه زار امروز
ز خط شده ست عذارش بنفشه زار امروز کرشمهٔ عجبی می کند بهار امروز گرفته ام به سخن لعل می چکانش را به خون توبه…
دمد از چاکهای سینه شیون، تا نفس دارم
دمد از چاکهای سینه شیون، تا نفس دارم که چون دل، بلبل شوریده حالی در قفس دارم نشد آسودگی حالی، نصیب کاروان ما به هر…
درنگ ازکاروان ما سبکباران نمی آید
درنگ ازکاروان ما سبکباران نمی آید قرار منزل از سیلاب رفتاران نمی آید لبی چون غنچه گر خاموش بینی، گوش دل بگشا که بوی خیر…
دارم دلی دو نیم، ز تیغ زبان تو
دارم دلی دو نیم، ز تیغ زبان تو زخمم، نمک چش لب شکرفشان تو جان رفت از میان و به کین بسته ای کمر نتوان…
چون لب نایی و نی، پرده سرایان من و تو
چون لب نایی و نی، پرده سرایان من و تو سر افسانه گشاییم، به دستان من و تو خرّم آن ساعت و آن روز، که…
چرا با سردی دی بلبلان را کینه می باشد؟
چرا با سردی دی بلبلان را کینه می باشد؟ هوا گرم است ما را، تا نفس در سینه می باشد
تا حرفی از آن لعل می آلود برآمد
تا حرفی از آن لعل می آلود برآمد لخت دلم، از دیده نمک سود برآمد از بس که دلم آتش عشق تو نهان کرد رفتم…
به عشق روی تو، چون لاله داغ می طلبم
به عشق روی تو، چون لاله داغ می طلبم گدای کوی مغانم، ایاغ می طلبم شبی به خواب من تیره روزگار بیا سیاه خیمه نشینم،…
به این شوخی اگر ریزد، سخن مستانه زان لبها
به این شوخی اگر ریزد، سخن مستانه زان لبها فرو ریزد، شکست توبه، از آغوش مشربها چو ابر از فیض ریزش، گرمی حرص و هوا…
با داغ محبت، دل دیوانه نسازد
با داغ محبت، دل دیوانه نسازد دریاکش مخمور به پیمانه نسازد خاطر نکند عشق، ز معموری ما جمع تا جغد، به وبرانهٔ ما خانه نسازد
ای خطِّ لب یار، نمایان شده باشی
ای خطِّ لب یار، نمایان شده باشی خضر رَهِ سرچشمه ی حیوان شده باشی پر می زند از شوق، تذرو مژه ی او در دیده…
اگر نه در جهان سرچشمه ی حیوان بود معنی
اگر نه در جهان سرچشمه ی حیوان بود معنی چرا در ظلمت آباد رقم، پنهان بود معنی؟ به معنی محرمان، افشانده اند از لفظ دامان…
آتشی گرمتر از آتش محرومی نیست
آتشی گرمتر از آتش محرومی نیست نخل حسرت، چقدر آرزوی خام کشید
هما که بال و پر خویش سایبان تو دارد
هما که بال و پر خویش سایبان تو دارد اگر غلط نکنم پاس استخوان تو دارد
نشئهٔ فیض، در آب و گِل درویشان است
نشئهٔ فیض، در آب و گِل درویشان است جام جم، کاسه گدای دل درویشان است ما برین در نه عبث تکیهٔ دولت زده ایم صدرکونین،…
می لعلی ز ساغر می کشم، تبخاله لب را
می لعلی ز ساغر می کشم، تبخاله لب را لب مخمور من نوشید این جام لبالب را بهشت جاودانی، دستگاه بوسه اش دارد دهان تنگ…
لب گویای من چون شمع، مقراض سخنها شد
لب گویای من چون شمع، مقراض سخنها شد زبان روشنم، افسانهساز انجمنها شد ز بس سر میزند ز اندیشهام، یاد خط سبزش ز نقش پای…
که خواهد کرد یاد از خستگان بی نوا آنجا؟
که خواهد کرد یاد از خستگان بی نوا آنجا؟ شکایت نیست اینجا محرم ومهر و وفا آنجا من سرگشته، دور از کوی جانان با که…
غم دل از می و مطرب مرا فزود اینجا
غم دل از می و مطرب مرا فزود اینجا ترانه را چه اثر؟ باده را چه سود اینجا؟ تو در کنار رقیبانی و من آه…
صبح است و عزم کوی خرابات کردهای
صبح است و عزم کوی خرابات کردهای ای پیر خانقاه، کرامات کردهای گر، دیدهات به ساقی و رویت به ساغر است ایمن نشین، که پشت…
سیمین عذار اوست، ز خط خوش عیارتر
سیمین عذار اوست، ز خط خوش عیارتر آیینه در نقاط بود بی غبارتر؟!
زبان و سود، شد در عشق بی پروا فراموشم
زبان و سود، شد در عشق بی پروا فراموشم خیال آخرت، گردید چون دنیا فراموشم گِل کوثر زنم از بی نیازی بر در جنّت نخواهد…
ز شیرینکاری من، بیستون آباد میگردد
ز شیرینکاری من، بیستون آباد میگردد قلم در پنجهٔ من تیشه فرهاد میگردد صبا بفرست، اگر مکتوب و قاصد نیست رسم تو به بوی التفاتی…
دلم، شب بر خس و خاشاک کویش تا سحر غلتد
دلم، شب بر خس و خاشاک کویش تا سحر غلتد چو آن شبنم که درگلزار، برگلهای تر غلتد نه پای رفتن و نی دست دامنگیریش…
دردت به دوای دل بی تاب رسیده
دردت به دوای دل بی تاب رسیده از غیب، رسولیست، به اصحاب رسیده چون نی به خروش از نفس سینه خراشم تاری ست تن من…
خوش آنکه غازه گر آیم رخ فرنگ تو را
خوش آنکه غازه گر آیم رخ فرنگ تو را زخون دیده فروزم، چراغ رنگ تو را دلیل مقصد آوارگان عشق منم نشان بوسه گذارم، دهان…
حریف نقش کج گر نیستی این بدقماران را
حریف نقش کج گر نیستی این بدقماران را به تنهایی سرآور، سیر دور روزگاران را
تیغ ستمت از می پرزور گران تر
تیغ ستمت از می پرزور گران تر از نشئهٔ خون شد، سر منصور گران تر بر خاطر آزردهٔ من بی غمی امروز از ترک شراب…
تا بود داغها، دل آزرده حال داشت
تا بود داغها، دل آزرده حال داشت این مرغ پرشکسته، چمن زیر بال داشت در گلشن از جمال تو، ای آفتاب روی شبنم نبود، گل…
به صد شوریدگی، از بزم آن بی باک برخیزم
به صد شوریدگی، از بزم آن بی باک برخیزم نشینم غنچه و چون گل، گریبان چاک برخیزم غبار من فرو خفته ست در راهت، به…
بنواخت نی را، لبهای نایی
بنواخت نی را، لبهای نایی ما بی نواییم، آه از جدایی در کعبهٔ دل، مانده ست داغم چون فلس ماهی، از ناروایی در شام هجرت،…
با چشم سیر، نعمت دنیا چه حاجت است؟
با چشم سیر، نعمت دنیا چه حاجت است؟ تا آبرو به جاست، به دریا چه حاجت است؟ عمری ست کز تپانچه، رخی سرخ می کنیم…
ای خدا، یار مرا میل خریدارش ده
ای خدا، یار مرا میل خریدارش ده ور بگیرد کم ما، عاشق بسیارش ده دل ما را هدف غمزهٔ خونخوارش کن رگ جان را به…
اگر بینم شبی در خواب، روز خردسالی را
اگر بینم شبی در خواب، روز خردسالی را به عمری، می کنم تعبیر این خواب خیالی را شه آراید به چشم ناقصان تمثال خالی را…
آتشکده ای در جگر سوخته دارم
آتشکده ای در جگر سوخته دارم زان حسن گلوسوز، که بی ساخته دارد ز نگار خط شوخ تر از جوهر شمشیر بر آینه عارض پرداخته…
هر سو که بود میل تو، جای تو همان است
هر سو که بود میل تو، جای تو همان است هر چیز هوای تو، خدای تو همان است از بیعگه هر دو جهان، آنچه پسندی…
نقاب آنجا که از رخسارهٔ جانانه برخیزد
نقاب آنجا که از رخسارهٔ جانانه برخیزد برهمن از سر بت، گبر زآتشخانه برخیزد به یک رنگی ز بس خو کرده ام، در کعبه گر…
من نازک دل از زخم زبان بسیار می رنجم
من نازک دل از زخم زبان بسیار می رنجم ز خنجر بیشتر، از حرف پهلودار می رنجم اگر بیجا، ز من گردون ناهنجار می رنجد…
لقمه ای را ممسک از آزادگان دارد دریغ
لقمه ای را ممسک از آزادگان دارد دریغ از هما، این سگ ز خسّت، استخوان دارد دریغ با کدام امّید دیگر، زندگانی کس کند؟ تیغش…
کنم رنگین تر از دامان گلچین، چشم خونین را
کنم رنگین تر از دامان گلچین، چشم خونین را که در آغوش مژگان بینم، آن دست نگارین را غرورش تیغ عریانی ست، تا کرده ست…
غبار گشتم و سرگشته وار می گردم
غبار گشتم و سرگشته وار می گردم هنوز گرد سر انتظار می گردم به این فسردگی، از هجر گلعذارانم اگر خزان بگذارد، بهار می گردم…