ای تو برای آبرو آب حیات ریخته

ای تو برای آبرو آب حیات ریخته زهر گرفته در دهان قند و نبات ریخته مست و خراب این چنین چرخ ندانی از زمین از…

ادامه مطلب

ای بهار سبز و تر شاد آمدی

ای بهار سبز و تر شاد آمدی وی نگار سیمبر شاد آمدی درفکندی در سر و جان فتنه‌ای ای حیات جان و سر شاد آمدی…

ادامه مطلب

ای بخاری را تو جان پنداشته

ای بخاری را تو جان پنداشته حبه زر را تو کان پنداشته ای فرورفته چو قارون در زمین وی زمین را آسمان پنداشته ای بدیده…

ادامه مطلب

ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی

ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی دو دست را برافشان بیزار شو ز هستی موقوف وقت بودی تعجیل می‌نمودی وقت نماز آمد برجه…

ادامه مطلب

اول نظر ار چه سرسری بود

اول نظر ار چه سرسری بود سرمایه و اصل دلبری بود گر عشق وبال و کافری بود آخر نه به روی آن پری بود زان…

ادامه مطلب

آه از آن رخسار برق انداز خوش عیاره‌ای

آه از آن رخسار برق انداز خوش عیاره‌ای صاعقه است از برق او بر جان هر بیچاره‌ای چون ز پیش رشته‌ای در لعل چون آتش…

ادامه مطلب

اندرآ ای اصل اصل شادمانی شاد باش

اندرآ ای اصل اصل شادمانی شاد باش اندرآ ای آب آب زندگانی شاد باش گرت بیند زندگانی تا ابد باقی شود ورت بیند مرده هم…

ادامه مطلب

انا فتحنا بابکم لا تهجروا اصحابکم

انا فتحنا بابکم لا تهجروا اصحابکم لا تیئسوا من غابکم لا تدنسوا اثوابکم الحمد لله الذی من علینا بالثنا فی ظل دین مسند لا تغلقوا…

ادامه مطلب

آن مایی همچو ما دلشاد باش

آن مایی همچو ما دلشاد باش در گلستان همچو سرو آزاد باش چون ز شاگردان عشقی ای ظریف در گشاد دل چو عشق استاد باش…

ادامه مطلب

آن شعله نور می‌خرامد

آن شعله نور می‌خرامد وان فتنه حور می‌خرامد شب جامه سپید کرد زیرا کان ماه ز دور می‌خرامد مستان شبانه را بشارت ساقی به سحور…

ادامه مطلب

آن دلبر من آمد بر من

آن دلبر من آمد بر من زنده شد از او بام و در من گفتم قنقی امشب تو مرا ای فتنه من شور و شر…

ادامه مطلب

امشب عجبست ای جان گر خواب رهی یابد

امشب عجبست ای جان گر خواب رهی یابد وان چشم کجا خسپد کو چون تو شهی یابد ای عاشق خوش مذهب زنهار مخسب امشب کان…

ادامه مطلب

امروز سماع است و شراب است و صراحی

امروز سماع است و شراب است و صراحی یک ساقی بدمست یکی جمع مباحی زان جنس مباحی که از آن سوی وجود است نی اباحتی…

ادامه مطلب

امروز تو خوشتری و یا من

امروز تو خوشتری و یا من بی من تو چگونه‌ای و با من نی نی من و تو مگو رها کن فرقی خود نیست از…

ادامه مطلب

آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید

آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید دست بدار از طعام مایده جان رسید جان ز قطیعت برست دست طبیعت ببست قلب ضلالت شکست لشکر ایمان…

ادامه مطلب

امتزاج روح‌ها در وقت صلح و جنگ‌ها

امتزاج روح‌ها در وقت صلح و جنگ‌ها با کسی باید که روحش هست صافی صفا چون تغییر هست در جان وقت جنگ و آشتی آن…

ادامه مطلب

الا ای جان قدس آخر به سوی من نمی‌آیی

الا ای جان قدس آخر به سوی من نمی‌آیی هماره جان به تن آید تو سوی تن نمی‌آیی بدم دامن کشان تا تو ز من…

ادامه مطلب

اگر شد سود و سرمایه چه غمگینی چو من هستم

اگر شد سود و سرمایه چه غمگینی چو من هستم برآور سر ز جود من که لاتأسوا نمودستم اگر فانی شود عالم ز دریایی بود…

ادامه مطلب

اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم

اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم ز بیضه سر کن و بنگر که ما کیان داریم به آفتاب حقایق به هر سحر…

ادامه مطلب

اگر امشب بر من باشی و خانه نروی

اگر امشب بر من باشی و خانه نروی یا علی شیر خدا باشی یا خود علوی اندک اندک به جنون راه بری از دم من…

ادامه مطلب

اضحکنی بنظرة، قلت له فهکذی

اضحکنی بنظرة، قلت له فهکذی شرفنی بحضرة، قلت له فهکذی جاء امیر عشقه ازعجنی جنوده امددنی بنصرة، قلت له فهکذی جملنی جماله، نورنی هلاله اطربنی…

ادامه مطلب

از شهر تو رفتیم تو را سیر ندیدیم

از شهر تو رفتیم تو را سیر ندیدیم از شاخ درخت تو چنین خام فتیدیم در سایه سرو تو مها سیر نخفتیم وز باغ تو…

ادامه مطلب

از پی شمس حق و دین دیده گریان ما

از پی شمس حق و دین دیده گریان ما از پی آن آفتابست اشک چون باران ما کشتی آن نوح کی بینیم هنگام وصال چونک…

ادامه مطلب

از اول امروز حریفان خرابات

از اول امروز حریفان خرابات مهمان توند ای شه و سلطان خرابات امروز چه روزست بگو روز سعادت این قبله دل کیست بگو جان خرابات…

ادامه مطلب

اخرج عن‌المکان، یا صارم‌الزمان

اخرج عن‌المکان، یا صارم‌الزمان واسبح سباح حوت فی قلزم‌المعانی لا تبغ اتصالا نعت جسم انی اری دنوا انی من‌التدانی العبد لیس یرضی فی رقه شریکا…

ادامه مطلب

کعبه طواف می‌کند بر سر کوی یک بتی

کعبه طواف می‌کند بر سر کوی یک بتی این چه بتی است ای خدا این چه بلا و آفتی ماه درست پیش او قرص شکسته…

ادامه مطلب

کیست که او بنده رای تو نیست

کیست که او بنده رای تو نیست کیست که او مست لقای تو نیست غصه کشی کو که ز خوف تو نیست یا طربی کان…

ادامه مطلب

گر تو بنمی خسپی بنشین تو که من خفتم

گر تو بنمی خسپی بنشین تو که من خفتم تو قصه خود می گو من قصه خود گفتم بس کردم از دستان زیرا مثل مستان…

ادامه مطلب

گر چه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی

گر چه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی ور چه ز چشم دوری در جان و سینه یادی گر چه به نقش پستی بر آسمان…

ادامه مطلب

گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران

گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران این سلسله بگذار و کسی را بمشوران در کوچه کوران تو یکی روز گذشتی افتاد دو صد…

ادامه مطلب

گر من ز دست بازی هر غم پژولمی

گر من ز دست بازی هر غم پژولمی زیرک نبودمی و خردمند گولمی گر آفتاب عشق نبودیم چون زحل گه در صعود انده و گه…

ادامه مطلب

گرفت خشم ز بستان سرخری و برون شد

گرفت خشم ز بستان سرخری و برون شد چو زشت بود به صورت به خوی زشت فزون شد چون دل سیاه بد و قلب کوره…

ادامه مطلب

گفتم که بجست آن مه از خانه چو عیاری

گفتم که بجست آن مه از خانه چو عیاری تشنیع زنان بودم بر عهد وفاداری غماز غمت گفتا در خانه بجوی آخر آن طره که…

ادامه مطلب

گهی در گیرم و گه بام گیرم

گهی در گیرم و گه بام گیرم چو بینم روی تو آرام گیرم زبون خاص و عامم در فراقت بیا تا ترک خاص و عام…

ادامه مطلب

لعل لبش داد کنون مر مرا

لعل لبش داد کنون مر مرا آنچ تو را لعل کند مر مرا گلبن خندان به دل و جان بگفت برگ منت هست به گلشن…

ادامه مطلب

ما دو سه رند عشرتی جمع شدیم این طرف

ما دو سه رند عشرتی جمع شدیم این طرف چون شتران رو به رو پوز نهاده در علف از چپ و راست می‌رسد مست طمع…

ادامه مطلب

ما مست شدیم و دل جدا شد

ما مست شدیم و دل جدا شد از ما بگریخت تا کجا شد چون دید که بند عقل بگسست در حال دلم گریزپا شد او…

ادامه مطلب

ماییم در این گوشه پنهان شده از مستی

ماییم در این گوشه پنهان شده از مستی ای دوست حریفان بین یک جان شده از مستی از جان و جهان رسته چون پسته دهان…

ادامه مطلب

مدارم یک زمان از کار فارغ

مدارم یک زمان از کار فارغ که گردد آدمی غمخوار فارغ چو فارغ شد غم او را سخره گیرد مبادا هیچ کس ای یار فارغ…

ادامه مطلب

مرا پرسید آن سلطان به نرمی و سخن خایی

مرا پرسید آن سلطان به نرمی و سخن خایی عجب امسال ای عاشق بدان اقبالگه آیی برای آنک واگوید نمودم گوش کرانه که یعنی من…

ادامه مطلب

مرا گویی که چونی تو لطیف و لمتر و تازه

مرا گویی که چونی تو لطیف و لمتر و تازه مثال حسن و احسانت برون از حد و اندازه خوش آن باشد که می‌راند به…

ادامه مطلب

مرغان که کنون از قفس خویش جدایید

مرغان که کنون از قفس خویش جدایید رخ باز نمایید و بگویید کجایید کشتی شما ماند بر این آب شکسته ماهی صفتان یک دم از…

ادامه مطلب

مستی و عاشقانه می‌گویی

مستی و عاشقانه می‌گویی تو غریبی و یا از این کویی پیش آن چشم‌های جادوی تو چون نباشد حرام جادویی پیش رویت چو قرص مه…

ادامه مطلب

مطرب و نوحه گر عاشق و شوریده خوش است

مطرب و نوحه گر عاشق و شوریده خوش است نبود بسته بود رسته و روییده خوش است تف و بوی جگر سوخته و جوشش خون…

ادامه مطلب

مکن ای دوست ز جور این دلم آواره مکن

مکن ای دوست ز جور این دلم آواره مکن جان پی پاره بگیر و جگرم پاره مکن مر تو را عاشق دل داده و غمخوار…

ادامه مطلب

من از این خانه به در می نروم

من از این خانه به در می نروم من از این شهر سفر می نروم منم و این صنم و باقی عمر من از او…

ادامه مطلب

من آنم کز خیالاتش تراشنده وثن باشم

من آنم کز خیالاتش تراشنده وثن باشم چو هنگام وصال آمد بتان را بت شکن باشم مرا چون او ولی باشد چه سخره بوعلی باشم…

ادامه مطلب

من خفته وشم اما بس آگه و بیدارم

من خفته وشم اما بس آگه و بیدارم هر چند که بی‌هوشم در کار تو هشیارم با شیره فشارانت اندر چرش عشقم پای از پی…

ادامه مطلب

من که حیران ز ملاقات توام

من که حیران ز ملاقات توام چون خیالی ز خیالات توام به مراعات کنی دلجویی اه که بی‌دل ز مراعات توام ذات من نقش صفات…

ادامه مطلب

منم فتنه هزاران فتنه زادم

منم فتنه هزاران فتنه زادم به من بنگر که داد فتنه دادم ز من مگریز زیرا درفتادی بگو الحمدلله درفتادم عجب چیزی است عشق و…

ادامه مطلب