تا بنستانی تو انصاف از جهود خیبری

تا بنستانی تو انصاف از جهود خیبری جان به جانان کی رسانی دل به حضرت کی بری جعفر طیاروار ار آب و از گل کی…

ادامه مطلب

پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود

پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود از شراب لایزالی جان ما مخمور بود ما به بغداد جهان جان اناالحق می‌زدیم…

ادامه مطلب

پرده بگردان و بزن ساز نو

پرده بگردان و بزن ساز نو هین که رسید از فلک آواز نو تازه و خندان نشود گوش و هوش تا ز خرد درنرسد راز…

ادامه مطلب

بیایید بیایید به گلزار بگردیم

بیایید بیایید به گلزار بگردیم بر این نقطه اقبال چو پرگار بگردیم بیایید که امروز به اقبال و به پیروز چو عشاق نوآموز بر آن…

ادامه مطلب

بیا کامشب به جان بخشی به زلف یار می‌ماند

بیا کامشب به جان بخشی به زلف یار می‌ماند جمال ماه نورافشان بدان رخسار می‌ماند به گرد چرخ استاره چو مشتاقان آواره که از سوز…

ادامه مطلب

بیا بیا که تو از نادرات ایامی

بیا بیا که تو از نادرات ایامی برادری پدری مادری دلارامی به نام خوب تو مرده ز گور برخیزد گزاف نیست برادر چنین نکونامی تو…

ادامه مطلب

بی یار مهل ما را بی‌یار مخسب امشب

بی یار مهل ما را بی‌یار مخسب امشب زنهار مخور با ما زنهار مخسب امشب امشب ز خود افزونیم در عشق دگرگونیم این بار ببین…

ادامه مطلب

بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو

بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو نیپو سر کینیکا چونم من و چونی تو یا نعم صباح ای جان مستند همه رندان تا…

ادامه مطلب

به گوشه‌ای بروم گوش آن قدح گیرم

به گوشه‌ای بروم گوش آن قدح گیرم که عاشق قدح و درد و خصم تدبیرم خوش است گوشه و یا گوشه گشته‌ای چون من به…

ادامه مطلب

به شکرخنده اگر می‌ببرد جان مرا

به شکرخنده اگر می‌ببرد جان مرا متع الله فوادی بحبیبی ابدا جانم آن لحظه بخندد که ویش قبض کند انما یوم اجزای اذا اسکرها مغز…

ادامه مطلب

ای جان تو جانم را از خویش خبر کرده

ای جان تو جانم را از خویش خبر کرده اندیشه تو هر دم در بنده اثر کرده ای هر چه بیندیشی در خاطر تو آید…

ادامه مطلب

به حق آنک تو جان و جهان جانداری

به حق آنک تو جان و جهان جانداری مرا چنانک بپرورده‌ای چنان داری به حق حلقه عزت که دام حلق منست مرا به حلقه مستان…

ادامه مطلب

به جان تو ای طایی که سوی ما بازآیی

به جان تو ای طایی که سوی ما بازآیی تو هر چه می‌فرمایی همه شکر می‌خایی برآ به بام ای خوش خو به بام ما…

ادامه مطلب

بنه ای سبز خنگ من فراز آسمان‌ها سم

بنه ای سبز خنگ من فراز آسمان‌ها سم که بنوشت آن مه بی‌کیف دعوت نامه‌ای پیشم روان شد سوی ما کوثر که گنجا نیست ظرف…

ادامه مطلب

بگفتم با دلم آخر قراری

بگفتم با دلم آخر قراری ز آتش‌های او آخر فراری تو را می‌گویم و تو از سر طنز اشارت می‌کنی خندان که آری منم از…

ادامه مطلب

بغداد همانست که دیدی و شنیدی

بغداد همانست که دیدی و شنیدی رو دلبر نوجوی، چو دربند قدیدی؟! زین دیک جهان یک دو سه کفگیر بخوردی باقی، همه دیک آن مزه…

ادامه مطلب

بزن آن پرده دوشین که من امروز خموشم

بزن آن پرده دوشین که من امروز خموشم ز تف آتش عشقت من دلسوز خموشم منم آن باز که مستم ز کله بسته شدستم ز…

ادامه مطلب

برسید لک لک جان که بهار شد کجایی

برسید لک لک جان که بهار شد کجایی بشکفت جمله عالم گل و برگ جان فزایی رخ یوسفان ببینی که ز چاه سر برآرد همه…

ادامه مطلب

برای چشم تو صد چشم بد توان دیدن

برای چشم تو صد چشم بد توان دیدن چه چشم داری ای چشم ما به تو روشن پی رضای تو آدم گریست سیصد سال که…

ادامه مطلب

بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد

بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد خوشتر از جان چه بود از سر آن برخیزد بر حصار فلک ار خوبی تو حمله…

ادامه مطلب

بدرد مرده کفن را به سر گور برآید

بدرد مرده کفن را به سر گور برآید اگر آن مرده ما را ز بت من خبر آید چه کند مرده و زنده چو از…

ادامه مطلب

بت بی‌نقش و نگارم جز تو یار ندارم

بت بی‌نقش و نگارم جز تو یار ندارم تویی آرام دل من مبر ای دوست قرارم ز جفای تو حزینم جز عشقت نگزینم هوسی نیست…

ادامه مطلب

بانگ زدم من که دل مست کجا می‌رود

بانگ زدم من که دل مست کجا می‌رود گفت شهنشه خموش جانب ما می‌رود گفتم تو با منی دم ز درون می‌زنی پس دل من…

ادامه مطلب

باز نگار می کشد چون شتران مهار من

باز نگار می کشد چون شتران مهار من یارکشی است کار او بارکشی است کار من پیش رو قطارها کرد مرا و می کشد آن…

ادامه مطلب

باز چه شد تو را دلا باز چه مکر اندری

باز چه شد تو را دلا باز چه مکر اندری یک نفسی چو بازی و یک نفسی کبوتری همچو دعای صالحان دی سوی اوج می‌شدی…

ادامه مطلب

بار دگر آن آب به دولاب درآمد

بار دگر آن آب به دولاب درآمد وان چرخه گردنده در اشتاب درآمد بار دگر آن جان پر از آتش و از آب در لرزه…

ادامه مطلب

باد بین اندر سرم از باده‌ای

باد بین اندر سرم از باده‌ای نوش کردم از کف شه زاده‌ای جان چو اندر باده او غوطه خورد بر سر آمد تابناکی ساده‌ای چشم…

ادامه مطلب

با این همه مهر و مهربانی

با این همه مهر و مهربانی دل می‌دهدت که خشم رانی وین جمله شیشه خانه‌ها را درهم شکنی به لن ترانی در زلزله است دار…

ادامه مطلب

این کیست چنین مست ز خمار رسیده

این کیست چنین مست ز خمار رسیده یا یار بود یا ز بر یار رسیده یا شاهد جان باشد روبند گشاده یا یوسف مصری است…

ادامه مطلب

این چنین پابند جان میدان کیست

این چنین پابند جان میدان کیست ما شدیم از دست این دستان کیست می‌دود چون گوی زرین آفتاب ای عجب اندر خم چوگان کیست آفتابا…

ادامه مطلب

ایا ساقی تویی قاضی حاجات

ایا ساقی تویی قاضی حاجات شرابی ده که آرد در مراعات چنان گشتم ز مستی و خرابی که نشناسم اشارات از عبارات پدر بر خم…

ادامه مطلب

ای وصالت یک زمان بوده فراقت سال‌ها

ای وصالت یک زمان بوده فراقت سال‌ها ای به زودی بار کرده بر شتر احمال‌ها شب شد و درچین ز هجران رخ چون آفتاب درفتاده…

ادامه مطلب

ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی

ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی دم می‌دهی تو گرم و دم سرد می‌کشی خالی است اندرون تو از بند لاجرم خالی کننده…

ادامه مطلب

ای محو راه گشته از محو هم سفر کن

ای محو راه گشته از محو هم سفر کن چشمی ز دل برآور در عین دل نظر کن دل آینه است چینی با دل چو…

ادامه مطلب

ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی

ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی آتش دل مقیم شد تو به سفر چرا شدی آتش تو مقیم شد با دل…

ادامه مطلب

ای کار من از تو زر ای سیمبر مستان

ای کار من از تو زر ای سیمبر مستان هم سیم به یادم ده هم سیم و زرم بستان در عین زمستانی چون گرم کنی…

ادامه مطلب

ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده‌ام

ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده‌ام زان می که در پیمانه‌ها اندرنگنجد خورده‌ام مستم ز خمر من لدن رو محتسب را غمز کن…

ادامه مطلب

ای شاهد سیمین ذقن درده شرابی همچو زر

ای شاهد سیمین ذقن درده شرابی همچو زر تا سینه‌ها روشن شود افزون شود نور نظر کوری هشیاران ده آن جام سلطانی بده تا جسم…

ادامه مطلب

ای سراندازان همه در عشق تو پا کوفته

ای سراندازان همه در عشق تو پا کوفته گوهر جان همچو موسی روی دریا کوفته زیر این هفت آسیا هستی ما را خوش بکوب روشنایی…

ادامه مطلب

ای ز رویت تافته در هر زمانی نور نو

ای ز رویت تافته در هر زمانی نور نو وی ز نورت نقش بسته هر زمانی حور نو کژ نشین و راست بشنو عقل ماند…

ادامه مطلب

ای دیده راست راست دیده

ای دیده راست راست دیده چون دیده تو کجاست دیده آن قطره بی‌وفا چه دیده‌ست بحر گهر وفاست دیده اجری خور توتیا چه بیند اجری…

ادامه مطلب

ای دل من در هوایت همچو آب و ماهیان

ای دل من در هوایت همچو آب و ماهیان ماهی جانم بمیرد گر بگردی یک زمان ماهیان را صبر نبود یک زمان بیرون آب عاشقان…

ادامه مطلب

ای دشمن عقل و جان شیرین

ای دشمن عقل و جان شیرین نور موسی و طور سینین ای دوست که زهره نیست جان را تا از تو نشان دهد به تعیین…

ادامه مطلب

ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم

ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم گر ز داغ هجر او دردی است در دل‌های ما…

ادامه مطلب

ای خدا از عاشقان خشنود باد

ای خدا از عاشقان خشنود باد عاشقان را عاقبت محمود باد عاشقان را از جمالت عید باد جانشان در آتشت چون عود باد دست کردی…

ادامه مطلب

اتی‌النیروز مسرورالجنان

اتی‌النیروز مسرورالجنان یحاکی لطفه لطف‌الجنان بهار از پردهٔ غم جست بیرون به کف بر، جامهای شادمانی سقوا من نهره روض‌الامالی خذوا من خمره کاس‌الامانی هوا…

ادامه مطلب

آب تو ده گسسته را در دو جهان سقا تویی

آب تو ده گسسته را در دو جهان سقا تویی بار تو ده شکسته را بارگه وفا تویی برج نشاط رخنه شد لشکر دل برهنه…

ادامه مطلب

ای بی‌تو حرام زندگانی

ای بی‌تو حرام زندگانی خود بی‌تو کدام زندگانی بی روی خوش تو زنده بودن مرگ است به نام زندگانی پازهر تویی و زهر دنیا دانه…

ادامه مطلب

ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری

ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری وز شورش زلف تو در هر طرفی سوری در حسن بهشت تو در زیر درختانت هر…

ادامه مطلب

ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده

ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده بگذاشته ما را تو و در خود نگریده تو شرم نداری که تو را آینه ماییم…

ادامه مطلب