از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا

از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا چون در دل ما آیی تو…

ادامه مطلب

از آن مقام که نبود گشاد زود گذر

از آن مقام که نبود گشاد زود گذر برو به سوی خریدار خویش همچون زر درخت اگر متحرک شدی ز جای به جا نه رنج…

ادامه مطلب

آخر ای دلبر نه وقت عشرت انگیزی شدست

آخر ای دلبر نه وقت عشرت انگیزی شدست آخر ای کان شکر وقت شکرریزی شدست تو چو آب زندگانی ما چو دانه زیر خاک وقت…

ادامه مطلب

کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب

کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب وان حدیث چو شکر کز تو شنیدم همه شب گر چه از شمع تو می‌سوخت…

ادامه مطلب

گر از غم عشق عار داریم

گر از غم عشق عار داریم پس ما به جهان چه کار داریم یا رب تو مده قرار ما را گر بی‌رخ تو قرار داریم…

ادامه مطلب

گر تو کنی روی ترش زحمت از این جا ببرم

گر تو کنی روی ترش زحمت از این جا ببرم گر تو میی من قدحم ور ترشی من کبرم عبس وجها سندی کان سناه مددی…

ادامه مطلب

گر خورد آن شیر عشقت خون ما را خورده گیر

گر خورد آن شیر عشقت خون ما را خورده گیر ور سپارم هر دمی جان دگر بسپرده گیر سردهم این دم توی می بی‌محابا می‌خورم…

ادامه مطلب

گر عشق بزد راهم ور عقل شد از مستی

گر عشق بزد راهم ور عقل شد از مستی ای دولت و اقبالم آخر نه توام هستی رستن ز جهان شک هرگز نبود اندک خاک…

ادامه مطلب

گر ندید آن شادجان این گلستان را شاد چیست

گر ندید آن شادجان این گلستان را شاد چیست گر نه لطف او بود پس عیش را بنیاد چیست گر خرابات ازل از تاب رویش…

ادامه مطلب

گرم درآ و دم مده باده بیار و غم ببر

گرم درآ و دم مده باده بیار و غم ببر ای دل و جان هر طرف چشم و چراغ هر سحر هم طرب سرشته‌ای هم…

ادامه مطلب

گفتی که گزیده‌ای تو بر ما

گفتی که گزیده‌ای تو بر ما هرگز نبدست این مفرما حاجت بنگر مگیر حجت بر نقد بزن مگو که فردا بگذار مرا که خوش بخسپم…

ادامه مطلب

گهی پرده‌سوزی، گهی پرده‌داری

گهی پرده‌سوزی، گهی پرده‌داری تو سر خزانی، تو جان بهاری خزان و بهار از تو شد تلخ و شیرین توی قهر و لطفش، بیا تا…

ادامه مطلب

لولیکان توییم در بگشا ای صنم

لولیکان توییم در بگشا ای صنم لولیکان را دمی بار ده ای محتشم ای تو امان جهان ای تو جهان را چو جان ای شده…

ادامه مطلب

ما را مسلم آمد هم عیش و هم عروسی

ما را مسلم آمد هم عیش و هم عروسی شادی هر مسلمان کوری هر فسوسی هر روز خطبه‌ای نو هر شام گردکی نو هر دم…

ادامه مطلب

ما نعره به شب زنیم و خاموش

ما نعره به شب زنیم و خاموش تا درنرود درون هر گوش تا بو نبرد دماغ هر خام بر دیگ وفا نهیم سرپوش بخلی نبود…

ادامه مطلب

مبارک باد آمد ماه روزه

مبارک باد آمد ماه روزه رهت خوش باد ای همراه روزه شدم بر بام تا مه را ببینم که بودم من به جان دلخواه روزه…

ادامه مطلب

مر عاشق را ز ره چه بیمست

مر عاشق را ز ره چه بیمست چون همره عاشق آن قدیمست از رفتن جان چه خوف باشد او را که خدای جان ندیمست اندر…

ادامه مطلب

مرا چون کم فرستی غم حزین و تنگ دل باشم

مرا چون کم فرستی غم حزین و تنگ دل باشم چو غم بر من فروریزی ز لطف غم خجل باشم غمان تو مرا نگذاشت تا…

ادامه مطلب

مرا هر دم همی‌گویی که برگو قطعه شیرین

مرا هر دم همی‌گویی که برگو قطعه شیرین به هر بیتی یکی بوسه بده پهلوی من بنشین زهی بوسه زهی بوسه زهی حلوا و سنبوسه…

ادامه مطلب

مست توام نه از می و نه از کوکنار

مست توام نه از می و نه از کوکنار وقت کنارست بیا گو کنار برجه مستانه کناری بگیر چون شجر و باد به وقت بهار…

ادامه مطلب

مسلمانان مسلمانان چه باید گفت یاری را

مسلمانان مسلمانان چه باید گفت یاری را که صد فردوس می‌سازد جمالش نیم خاری را مکان‌ها بی‌مکان گردد زمین‌ها جمله کان گردد چو عشق او…

ادامه مطلب

مطربا این پرده زن کز رهزنان فریاد و داد

مطربا این پرده زن کز رهزنان فریاد و داد خاصه این رهزن که ما را این چنین بر باد داد مطربا این ره زدن زان…

ادامه مطلب

مکن راز مرا ای جان فسانه

مکن راز مرا ای جان فسانه شنیدستی مجالس بالامانه شنیدستی که الدین النصیحه نصیحت چیست جستن از میانه شنیدستی که الفرقه عذاب فراقش آتش آمد…

ادامه مطلب

من از عالم تو را تنها گزینم

من از عالم تو را تنها گزینم روا داری که من غمگین نشینم دل من چون قلم اندر کف توست ز توست ار شادمان وگر…

ادامه مطلب

من با تو حدیث بی‌زبان گویم

من با تو حدیث بی‌زبان گویم وز جمله حاضران نهان گویم جز گوش تو نشنود حدیث من هر چند میان مردمان گویم در خواب سخن…

ادامه مطلب

من دوش به تازه عهد کردم

من دوش به تازه عهد کردم سوگند به جان تو بخوردم کز روی تو چشم برندارم گر تیغ زنی ز تو نگردم درمان ز کسی…

ادامه مطلب

من و تو دوش شب بیدار بودیم

من و تو دوش شب بیدار بودیم همه خفتند و ما بر کار بودیم حریف غمزه غماز گشتیم به پیش طره طرار بودیم بیا تا…

ادامه مطلب

مه طلعتی و شهره قبایی بدیده‌ای

مه طلعتی و شهره قبایی بدیده‌ای خوبی و آتشی و بلایی بدیده‌ای چشمی که مستتر کند از صد هزار می چشمی لطیفتر ز صبایی بدیده‌ای…

ادامه مطلب

می خرامد جان مجلس سوی مجلس گام گام

می خرامد جان مجلس سوی مجلس گام گام در جبینش آفتاب و در یمینش جام جام می خرامد بخت ما کو هست نقد وقت ما…

ادامه مطلب

می‌زنم حلقه در هر خانه‌ای

می‌زنم حلقه در هر خانه‌ای هست در کوی شما دیوانه‌ای مرغ جان دیوانه آن دام شد دام عشق دلبری دردانه‌ای عقل‌ها نعره زنان کآخر کجاست…

ادامه مطلب

ناله ای کن عاشقانه درد محرومی بگو

ناله ای کن عاشقانه درد محرومی بگو پارسی گو ساعتی و ساعتی رومی بگو خواه رومی خواه تازی من نخواهم غیر تو از جمال و…

ادامه مطلب

نرد کف تو بردست مرا

نرد کف تو بردست مرا شیر غم تو خوردست مرا گشتم چو خلیل اندر غم تو آتشکده‌ها سردست مرا در خاک فنا ای دل بمران…

ادامه مطلب

نگارا تو در اندیشه درازی

نگارا تو در اندیشه درازی بیاوردی که با یاران نسازی نه عاشق بر سر آتش نشیند مگر که عاشقی باشد مجازی به من بنگر که…

ادامه مطلب

نه آتش‌های ما را ترجمانی

نه آتش‌های ما را ترجمانی نه اسرار دل ما را زبانی نه محرم درد ما را هیچ آهی نه همدم آه ما را هیچ جانی…

ادامه مطلب

نی تو شکلی دگری سنگ نباشی تو زری

نی تو شکلی دگری سنگ نباشی تو زری سنگ هم بوی برد نیز که زیباگهری دل نهادم که به همسایگیت خانه کنم که بسی نادر…

ادامه مطلب

هان ای طبیب عاشقان دستی فروکش بر برم

هان ای طبیب عاشقان دستی فروکش بر برم تا بخت و رخت و تخت خود بر عرش و کرسی بر برم بر گردن و بر…

ادامه مطلب

هر جور کز تو آید بر خود نهم غرامت

هر جور کز تو آید بر خود نهم غرامت جرم تو را و خود را بر خود نهم تمامت ای ماه روی از تو صد…

ادامه مطلب

هر روز پری زادی از سوی سراپرده

هر روز پری زادی از سوی سراپرده ما را و حریفان را در چرخ درآورده صوفی ز هوای او پشمینه شکافیده عالم ز بلای او…

ادامه مطلب

هر که ز عشاق گریزان شود

هر که ز عشاق گریزان شود بار دگر خواجه پشیمان شود والله منت همه بر جان اوست هر که سوی چشمه حیوان شود هر که…

ادامه مطلب

هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد

هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد غم نیست اگر ماهش افتاد در این چاهش زیرا…

ادامه مطلب

هشیار شدم ساقی دستار به من واده

هشیار شدم ساقی دستار به من واده یا مشک سقا پر کن یا مشک به سقا ده نیمی بخور ای ساقی ما را بده آن…

ادامه مطلب

هله رفتیم و گرانی ز جمالت بردیم

هله رفتیم و گرانی ز جمالت بردیم جهت توشه ره ذکر وصالت بردیم تا که ما را و تو را تذکره‌ای باشد یاد دل خسته…

ادامه مطلب

هم دلم ره می‌نماید هم دلم ره می‌زند

هم دلم ره می‌نماید هم دلم ره می‌زند هم دلم قلاب و هم دل سکه شه می‌زند هم دلم افغان کنان گوید که راه من…

ادامه مطلب

هی چه گریزی چندین یک نفس این جا بنشین

هی چه گریزی چندین یک نفس این جا بنشین صبر تو کو ای صابر ای همه صبر و تمکین ما دو سه کس نو مرده…

ادامه مطلب

هین که گردن سست کردی کو کبابت کو شرابت

هین که گردن سست کردی کو کبابت کو شرابت هین که بس تاریک رویی ای گرفته آفتابت یاد داری که ز مستی با خرد استیزه…

ادامه مطلب

وقت آن شد که ز خورشید ضیایی برسد

وقت آن شد که ز خورشید ضیایی برسد سوی زنگی شب از روم لوایی برسد به برهنه شده عشق قبایی بدهند وز شکرخانه آن دوست…

ادامه مطلب

یا ربا این لطف‌ها را از لبش پاینده دار

یا ربا این لطف‌ها را از لبش پاینده دار او همه لطفست جمله یا ربش پاینده دار ای بسی حق‌ها که دارد بر شب تاریک…

ادامه مطلب

یا ملک المغرب والمشرق

یا ملک المغرب والمشرق مثلک فی االعالم یخلق باده ده ای ساقی هر متقی بادهٔ شاهنشهی راوقی جان سخن بخش که از تف او گردد…

ادامه مطلب

یار درآمد ز باغ بیخود و سرمست دوش

یار درآمد ز باغ بیخود و سرمست دوش توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش عاشق صدساله‌ام توبه کجا من کجا توبه صدساله را یار…

ادامه مطلب

یک چند رندند این طرف در ظل دل پنهان شده

یک چند رندند این طرف در ظل دل پنهان شده و آن آفتاب از سقف دل بر جانشان تابان شده هر نجم ناهیدی شده هر…

ادامه مطلب