بگشا در بیا درآ که مبا عیش بی‌شما

بگشا در بیا درآ که مبا عیش بی‌شما به حق چشم مست تو که تویی چشمه وفا سخنم بسته می‌شود تو یکی زلف برگشا انا…

ادامه مطلب

بشنو از دل نکته‌های بی‌سخن

بشنو از دل نکته‌های بی‌سخن و آنچ اندر فهم ناید فهم کن در دل چون سنگ مردم آتشی است کو بسوزد پرده را از بیخ…

ادامه مطلب

برون کن سر که جان سرخوشانی

برون کن سر که جان سرخوشانی فروکن سر ز بام بی‌نشانی به هر دم رخت مشتاقان خود را بدان سو کش که بس خوش می‌کشانی…

ادامه مطلب

برخیز و صبوح را برنجان

برخیز و صبوح را برنجان ای روی تو آفتاب رخشان جان‌ها که ز راه نو رسیدند بر مایده قدیم بنشان جان‌ها که پرید دوش در…

ادامه مطلب

برآمد بر شجر طوطی که تا خطبه شکر گوید

برآمد بر شجر طوطی که تا خطبه شکر گوید به بلبل کرد اشارت گل که تا اشعار برگوید به سرو سبز وحی آمد که تا…

ادامه مطلب

بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شد

بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شد از چرخ فرود آمد و در ما نگران شد چون باز که برباید مرغی به گه صید بربود…

ادامه مطلب

بد دوش بی‌تو تیره شب و روشنی نداشت

بد دوش بی‌تو تیره شب و روشنی نداشت شمع و سماع و مجلس ما چاشنی نداشت شب در شکنجه بودم و جرمی نرفته بود در…

ادامه مطلب

ببستی چشم یعنی وقت خواب است

ببستی چشم یعنی وقت خواب است نه خوابت آن حریفان را جواب است تو می‌دانی که ما چندان نپاییم ولیکن چشم مستت را شتاب است…

ادامه مطلب

بانگ برآمد ز دل و جان من

بانگ برآمد ز دل و جان من که ز معشوقه پنهان من سجده گه اصل من و فرع من تاج سر من شه و سلطان…

ادامه مطلب

بازآمد آن مهی که ندیدش فلک به خواب

بازآمد آن مهی که ندیدش فلک به خواب آورد آتشی که نمیرد به هیچ آب بنگر به خانه تن و بنگر به جان من از…

ادامه مطلب

باز به بط گفت که صحرا خوشست

باز به بط گفت که صحرا خوشست گفت شبت خوش که مرا جا خوشست سر بنهم من که مرا سر خوشست راه تو پیما که…

ادامه مطلب

بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت

بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت سرمست همی‌گشت به بازار مرا یافت پنهان شدم از نرگس مخمور مرا دید بگریختم از خانه خمار مرا…

ادامه مطلب

با صد هزار دستان آمد خیال یاری

با صد هزار دستان آمد خیال یاری در پای او بمیرا هر جا بود نگاری خوبان بسی بدیدی حوران صفت شنیدی این جا بیا که…

ادامه مطلب

ایها النور فی الفؤاد تعال

ایها النور فی الفؤاد تعال غایه الجد و المراد تعال انت تدری حیاتنا بیدیک لا تضیق علی العباد تعال ایها العشق ایها المعشوق حل عن…

ادامه مطلب

این قافله بار ما ندارد

این قافله بار ما ندارد از آتش یار ما ندارد هر چند درخت‌های سبزند بویی ز بهار ما ندارد جان تو چو گلشنست لیکن دلخسته…

ادامه مطلب

این بوالعجب کاندر خزان شد آفتاب اندر حمل

این بوالعجب کاندر خزان شد آفتاب اندر حمل خونم به جوش آمد کند در جوی تن رقص الجمل این رقص موج خون نگر صحرا پر…

ادامه مطلب

ای یار من ای یار من ای یار بی‌زنهار من

ای یار من ای یار من ای یار بی‌زنهار من ای دلبر و دلدار من ای محرم و غمخوار من ای در زمین ما را…

ادامه مطلب

ای همه منزل شده از تو ره بی‌رهه

ای همه منزل شده از تو ره بی‌رهه بی‌قدمی رقص بین بی‌دهنی قهقهه از سر پستان عشق چونک دمی شیر یافت قامت سروی گرفت کودکک…

ادامه مطلب

ای مونس و غمگسار عاشق

ای مونس و غمگسار عاشق وی چشم و چراغ و یار عاشق ای داروی فربهی و صحت از بهر تن نزار عاشق ای رحمت و…

ادامه مطلب

ای گوهر خدایی آیینه معانی

ای گوهر خدایی آیینه معانی هر دم ز تاب رویت بر عرش ارمغانی عرش از خدای پرسد کاین تاب کیست بر من فرمایدش ز غیرت…

ادامه مطلب

ای که تو عشاق را همچو شکر می‌کشی

ای که تو عشاق را همچو شکر می‌کشی جان مرا خوش بکش این نفس ار می‌کشی کشتن شیرین و خوش خاصیت دست توست زانک نظرخواه…

ادامه مطلب

ای قاعده مستان در همدگر افتادن

ای قاعده مستان در همدگر افتادن استیزه گری کردن در شور و شر افتادن عاشق بتر از مست است عاشق هم از آن دست است…

ادامه مطلب

ای ظریف جهان سلام علیک

ای ظریف جهان سلام علیک ان دائی و صحتی بیدیک داروی درد بنده چیست بگو قبله لو رزقت من شفتیک از تو آیم بر تو…

ادامه مطلب

ای شاه تو ترکی عجمی وار چرایی

ای شاه تو ترکی عجمی وار چرایی تو جان و جهانی تو و بیمار چرایی گلزار چو رنگ از صدقات تو ببردند گلزار بده زان…

ادامه مطلب

ای ساقیی که آن می احمر گرفته‌ای

ای ساقیی که آن می احمر گرفته‌ای وی مطربی که آن غزل تر گرفته‌ای ای زهره‌ای که آتش در آسمان زدی مریخ را بگو که…

ادامه مطلب

ای روی تو نوبهار خندان

ای روی تو نوبهار خندان احسنت زهی نگار خندان می بینمت ای نگار در خلد بر شاخ درخت انار خندان یک لحظه جدا مباش از…

ادامه مطلب

ای دوست شکر بهتر یا آنک شکر سازد

ای دوست شکر بهتر یا آنک شکر سازد خوبی قمر بهتر یا آنک قمر سازد ای باغ توی خوشتر یا گلشن گل در تو یا…

ادامه مطلب

ای دل ز شاه حوران یا قبله صبوران

ای دل ز شاه حوران یا قبله صبوران کن شکر با شکوران تو فتنه را مشوران من مرد فتنه جویم من ترک این نگویم من…

ادامه مطلب

ای دریغا که شب آمد همه از هم ببریم

ای دریغا که شب آمد همه از هم ببریم مجلس آخر شد و ما تشنه و مخمورسریم رفت این روز دراز و در حس گشت…

ادامه مطلب

ای خواجه سلام علیک من عزم سفر دارم

ای خواجه سلام علیک من عزم سفر دارم وز بام فلک پنهان من راه گذر دارم جان عزم سفر دارد تا معدن و اصل خود…

ادامه مطلب

ای چنگیان غیبی از راه خوش نوایی

ای چنگیان غیبی از راه خوش نوایی تشنه دلان خود را کردید بس سقایی جان تشنه ابد شد وین تشنگی ز حد شد یا ضربت…

ادامه مطلب

آتش عشق تو قلاووز شد

آتش عشق تو قلاووز شد دوش دلم سوی دل افروز شد چون به سخن داشت مرا دوش یار چون به دم گرم جگرسوز شد من…

ادامه مطلب

ای تو چو خورشید و شه خاص من

ای تو چو خورشید و شه خاص من کفر من و توبه و اخلاص من رقص کند بر سر چرخ آفتاب تا تو بگوییش که…

ادامه مطلب

ای بمرده هر چه جان در پای او

ای بمرده هر چه جان در پای او هر چه گوهر غرقه در دریای او آتش عشقش خدایی می‌کند ای خدا هیهای او هیهای او…

ادامه مطلب

ای بر سر بازارت صد خرقه به زناری

ای بر سر بازارت صد خرقه به زناری وز روی تو در عالم هر روی به دیواری هر ذره ز خورشیدت گویای اناالحقی هر گوشه…

ادامه مطلب

ای آنک اندر باغ جان آلاجقی برساختی

ای آنک اندر باغ جان آلاجقی برساختی آتش زدی در جسم و جان روح مصور ساختی پای درختان بسته بد تو برگشادی پایشان صحن گلستان…

ادامه مطلب

ای از تو خاکی تن شده تن فکرت و گفتن شده

ای از تو خاکی تن شده تن فکرت و گفتن شده وز گفت و فکرت بس صور در غیب آبستن شده هر صورتی پرورده‌ای معنی…

ادامه مطلب

اه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم

اه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم کی ببینم مرا چنان که منم گفتی اسرار در میان آور کو میان اندر این میان که منم…

ادامه مطلب

اندرآ در خانه یارا ساعتی

اندرآ در خانه یارا ساعتی تازه کن این جان ما را ساعتی این حریفان را بخندان لحظه‌ای مجلس ما را بیارا ساعتی تا ببیند آسمان…

ادامه مطلب

انجیرفروش را چه بهتر

انجیرفروش را چه بهتر انجیرفروشی ای برادر یا ساقی عشقنا تذکر فالعیش بلا نداک ابتر ما را سر صنعت و دکان نیست ای ساقی جان…

ادامه مطلب

آن لحظه کآفتاب و چراغ جهان شوی

آن لحظه کآفتاب و چراغ جهان شوی اندر جهان مرده درآیی و جان شوی اندر دو چشم کور درآیی نظر دهی و اندر دهان گنگ…

ادامه مطلب

آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا

آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا آن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدر اندر قبا…

ادامه مطلب

آن دم که دل کند سوی دلبر اشارتی

آن دم که دل کند سوی دلبر اشارتی زان سر رسد به بی‌سر و باسر اشارتی زان رنگ اشارتی که به روز الست بود کآمد…

ادامه مطلب

امیر حسن خندان کن چشم را

امیر حسن خندان کن چشم را وجودی بخش مر مشتی عدم را سیاهی می‌نماید لشکر غم ظفر ده شادی صاحب علم را به حسن خود…

ادامه مطلب

امروز گزافی ده آن باده نابی را

امروز گزافی ده آن باده نابی را برهم زن و درهم زن این چرخ شتابی را گیرم قدح غیبی از دیده نهان آمد پنهان نتوان…

ادامه مطلب

امروز جنون نو رسیده‌ست

امروز جنون نو رسیده‌ست زنجیر هزار دل کشیده‌ست امروز ز کندهای ابلوج پهلوی جوال‌ها دریده‌ست باز آن بدوی به هجده‌ای قلب آن یوسف حسن را…

ادامه مطلب

آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلا

آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلا جان گفت ای نادی خوش اهلا و سهلا مرحبا سمعا و طاعه ای ندا هر دم…

ادامه مطلب

آمد آمد در میان خوب ختن

آمد آمد در میان خوب ختن هر دو دستت را بشو از جان و تن داد شمشیری به دست عشق و گفت هرچ بینی غیر…

ادامه مطلب

الا ای روی تو صد ماه و مهتاب

الا ای روی تو صد ماه و مهتاب مگو شب گشت و بی‌گه گشت بشتاب مرا در سایه‌ات ای کعبه جان به هر مسجد ز…

ادامه مطلب

اگر عالم همه پرخار باشد

اگر عالم همه پرخار باشد دل عاشق همه گلزار باشد وگر بی‌کار گردد چرخ گردون جهان عاشقان بر کار باشد همه غمگین شوند و جان…

ادامه مطلب