نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد

نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد آواره عشق ما آواره نخواهد شد آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز وان را…

ادامه مطلب

نسیت الیوم من عشقی صلاتی

نسیت الیوم من عشقی صلاتی فلا ادری عشائی من غداتی فوجهک سیدی! شمسی و بدری و نثری منک یاقوت الزکاة نداک سکرة الارواح طرا و…

ادامه مطلب

نگارا تو گلی یا جمله قندی

نگارا تو گلی یا جمله قندی که چون بینی مرا چون گل بخندی نگارا تو به بستان آن درختی که چون دیدم تو را بیخم…

ادامه مطلب

نه چرخ زمرد را محبوس هوا کردی

نه چرخ زمرد را محبوس هوا کردی تا صورت خاکی را در چرخ درآوردی ای آب چه می‌شویی وی باد چه می‌جویی ای رعد چه…

ادامه مطلب

نی نی به از این باید با دوست وفا کردن

نی نی به از این باید با دوست وفا کردن نی نی کم از این باید تقصیر و جفا کردن زخمی که زند دستت بر…

ادامه مطلب

هذا طبیبی، عند الدوآء

هذا طبیبی، عند الدوآء هذا حبیبی، عند الوء هذا لباسی، هذا کناسی هذا شرابی، هذا غذایی هذا انیسی، عندالفراق هذا خلاصی، عند البء قالوا تسلی،…

ادامه مطلب

هر چه آن خسرو کند شیرین کند

هر چه آن خسرو کند شیرین کند چون درخت تین که جمله تین کند هر کجا خطبه بخواند بر دو ضد همچو شیر و شهدشان…

ادامه مطلب

هر زمان کز غیب عشق یار ما خنجر کشد

هر زمان کز غیب عشق یار ما خنجر کشد گر بخواهم ور نخواهم او مرا اندرکشد همچو پره و قفل من چون جفت گردم با…

ادامه مطلب

هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد

هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد همچنان باشد کز سمع و بصر بگریزد زان خورد خون جگر عاشق زیرا شیر است شیردل کی…

ادامه مطلب

هزار بار کشیده‌ست عشق کافرخو

هزار بار کشیده‌ست عشق کافرخو شبم ز بام به حجره ز حجره تا سر کو شب آن چنان به گاه آمده که هی برخیز گرفته…

ادامه مطلب

هلا ای زهره زهرا بکش آن گوش زهرا را

هلا ای زهره زهرا بکش آن گوش زهرا را تقاضایی نهادستی در این جذبه دل ما را منم ناکام کام تو برای صید و دام…

ادامه مطلب

هله صدر و بدر عالم منشین مخسب امشب

هله صدر و بدر عالم منشین مخسب امشب که براق بر در آمد فاذا فرغت فانصب چو طریق بسته بودست و طمع گسسته بودست تو…

ادامه مطلب

هم صدوا هم عتبوا عتابا ما له سبب

هم صدوا هم عتبوا عتابا ما له سبب تن و دل ما مسخر او که می‌نپرد بجز بر او فما طلبوا سوی سقمی فطاب علی…

ادامه مطلب

همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر

همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر همه غوطه‌ها بخوردی همه کارها بکردی منشین ز پای…

ادامه مطلب

واقعه‌ای بدیده‌ام لایق لطف و آفرین

واقعه‌ای بدیده‌ام لایق لطف و آفرین خیز معبرالزمان صورت خواب من ببین خواب بدیده‌ام قمر چیست قمر به خواب در زانک به خواب حل شود…

ادامه مطلب

وقتت خوش ای حبیبی، بشنو بحق یاری

وقتت خوش ای حبیبی، بشنو بحق یاری ارحم حنین قلبی لا تسع فی ضراری دل را مکن چو خاره، مگزین ز ما کناره یا منیة…

ادامه مطلب

یا ساقی اسقنی براح

یا ساقی اسقنی براح عجل فقد استضا صباحی واستنور جملة النواحی یا معتمدی و یا شفایی یا ساقیتی و نور عینی یا راحة مهجتی وزینی…

ادامه مطلب

یا من بنا قصر الکمال مشیدا

یا من بنا قصر الکمال مشیدا لا زال سعدا بالسعود مؤیدا هز القلوب و ردها بصدوده فغدا دماء العاشقین مبددا یا ساکنین محال العشق فی…

ادامه مطلب

یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین

یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین در پی سرو روان چشمه و گلزار بین برجه و کاهل مباش در ره عیش…

ادامه مطلب

یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند

یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند دیوانگان بندی زنجیرها دریدند بس احتیاط کردیم تا نشنوند ایشان گویی قضا دهل زد بانگ دهل شنیدند…

ادامه مطلب

فدیتتک یا ستی الناسیه

فدیتتک یا ستی الناسیه الی کم تشد فم الخابیه الا فاملئی منه لی کاسه تذکرنی صفوه ناسیه فما کاسه منه الا نجی و تأتی باخت…

ادامه مطلب

کس بی‌کسی نماند می‌دان تو این قدر

کس بی‌کسی نماند می‌دان تو این قدر گر با یکی نسازی آید یکی دگر زین خانه گر روم من و خانه تهی کنم آید یکی…

ادامه مطلب

کجا باشد دورویان را میان عاشقان جایی

کجا باشد دورویان را میان عاشقان جایی که با صد رو طمع دارد ز روز عشق فردایی طمع دارند و نبودشان که شاه جان کند…

ادامه مطلب

قند بگشا ای صنم تا عیش را شیرین کند

قند بگشا ای صنم تا عیش را شیرین کند هین که آمد دود غم تا خلق را غمگین کند ای تو رنگ عافیت زیرا که…

ادامه مطلب

قبله امروز جز شهنشه نیست

قبله امروز جز شهنشه نیست هر که آید به در بگو ره نیست عذر گو وز بهانه آگه باش همه خفتند و یک کس آگه…

ادامه مطلب

در میان عاشقان عاقل مبا

در میان عاشقان عاقل مبا خاصه اندر عشق این لعلین قبا دور بادا عاقلان از عاشقان دور بادا بوی گلخن از صبا گر درآید عاقلی…

ادامه مطلب

غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را

غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را کو به یک جو برنسنجد هیچ صاحب تاج را اطلس و دیباج بافد عاشق از خون جگر تا…

ادامه مطلب

عمر که بی‌عشق رفت هیچ حسابش مگیر

عمر که بی‌عشق رفت هیچ حسابش مگیر آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر هر که جز عاشقان ماهی بی‌آب دان مرده و پژمرده…

ادامه مطلب

عشقا تو را قاضی برم کاشکستیم همچون صنم

عشقا تو را قاضی برم کاشکستیم همچون صنم از من نخواهد کس گوا که شاهدم نی ضامنم مقضی تویی قاضی تویی مستقبل و ماضی تویی…

ادامه مطلب

عشق تو آورد قدح پر ز بلاها

عشق تو آورد قدح پر ز بلاها گفتم می می‌نخورم پیش تو شاها داد می معرفتش آن شکرستان مست شدم برد مرا تا به کجاها…

ادامه مطلب

عالم گرفت نورم بنگر به چشم‌هایم

عالم گرفت نورم بنگر به چشم‌هایم نامم بها نهادند گر چه که بی‌بهایم زان لقمه کس نخورده‌ست یک ذره زان نبرده‌ست بنگر به عزت من…

ادامه مطلب

عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند

عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند خوش به هر قطره دو صد گوهر جان بردارند همه از کار از آن روی معطل شده‌اند…

ادامه مطلب

طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را

طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را لابه گری می‌کنمت راه تو زن قافله را مست و خوش و شاد توام حامله داد توام…

ادامه مطلب

صوفیان در دمی دو عید کنند

صوفیان در دمی دو عید کنند عنکبوتان مگس قدید کنند شمع‌ها می‌زنند خورشیدند تا که ظلمات را شهید کنند باز هر ذره شد چو نفخه…

ادامه مطلب

صنما از آنچ خوردی بهل اندکی به ما ده

صنما از آنچ خوردی بهل اندکی به ما ده غم تو به توی ما را تو به جرعه‌ای صفا ده که غم تو خورد ما…

ادامه مطلب

صحرا خوشست لیک چو خورشید فر دهد

صحرا خوشست لیک چو خورشید فر دهد بستان خوشست لیک چو گلزار بر دهد خورشید دیگریست که فرمان و حکم او خورشید را برای مصالح…

ادامه مطلب

شنیدم کاشتری گم شد ز کردی در بیابانی

شنیدم کاشتری گم شد ز کردی در بیابانی بسی اشتر بجست از هر سوی کرد بیابانی چو اشتر را ندید از غم بخفت اندر کنار…

ادامه مطلب

شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا

شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا چو قسمتست چه جنگست مر مرا و تو را شراب آن گل است و خمار حصه خار…

ادامه مطلب

شب که جهان است پر از لولیان

شب که جهان است پر از لولیان زهره زند پرده شنگولیان بیند مریخ که بزم است و عیش خنجر و شمشیر کند در میان ماه…

ادامه مطلب

سیر نیم سیر نی از لب خندان تو

سیر نیم سیر نی از لب خندان تو ای که هزار آفرین بر لب و دندان تو هیچ کسی سیر شد ای پسر از جان…

ادامه مطلب

سودای تو در جوی جان چون آب حیوان می‌رود

سودای تو در جوی جان چون آب حیوان می‌رود آب حیات از عشق تو در جوی جویان می‌رود عالم پر از حمد و ثنا از…

ادامه مطلب

سگ ار چه بی‌فغان و شر نباشد

سگ ار چه بی‌فغان و شر نباشد سگ ما چون سگ دیگر نباشد شنو از مصطفی کو گفت دیوم مسلمان شد دگر کافر نباشد سگ…

ادامه مطلب

سر عثمان تو مست است بر او ریز کدو

سر عثمان تو مست است بر او ریز کدو چون عمر محتسبی دادکنی این جا کو چه حدیث است ز عثمان عمرم مستتر است و…

ادامه مطلب

ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست

ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست بهانه کن که بتان را بهانه آیینست از آن لب شکرینت بهانه‌های دروغ به جای فاتحه و کاف‌ها…

ادامه مطلب

ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن

ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن ذکر فردا نسیه باشد نسیه را گردن بزن سال سال ماست و طالع طالع زهره‌ست و…

ادامه مطلب

ساقی جان غیر آن رطل گرانم مده

ساقی جان غیر آن رطل گرانم مده ز آنک بدادی نخست هیچ جز آنم مده شهره نگارم ز تو عیش و قرارم ز تو جان…

ادامه مطلب

زهی بزم خداوندی زهی می‌های شاهانه

زهی بزم خداوندی زهی می‌های شاهانه زهی یغما که می‌آرد شه قفجاق ترکانه دلم آهن همی‌خاید از آن لعلین لبی که او کنار لطف بگشاید…

ادامه مطلب

ز همراهان جدایی مصلحت نیست

ز همراهان جدایی مصلحت نیست سفر بی‌روشنایی مصلحت نیست چو ملک و پادشاهی دیده باشی پس شاهی گدایی مصلحت نیست شما را بی‌شما می‌خواند آن…

ادامه مطلب

ز عشق آن رخ خوب تو ای اصول مراد

ز عشق آن رخ خوب تو ای اصول مراد هر آن که توبه کند توبه‌اش قبول مباد هزار شکر و هزاران سپاس یزدان را که…

ادامه مطلب

ز خاک من اگر گندم برآید

ز خاک من اگر گندم برآید از آن گر نان پزی مستی فزاید خمیر و نانبا دیوانه گردد تنورش بیت مستانه سراید اگر بر گور…

ادامه مطلب