بتی که شیوه خوبی به از تو داند نیست

بتی که شیوه خوبی به از تو داند نیست پری وشی که ز دست توام رهاند نیست هزار نامه نوشتم بیار لیک چه سود کسی…

ادامه مطلب

ای لعل سخن گوی تو کام دل زارم

ای لعل سخن گوی تو کام دل زارم وقتست که کام دل از آن لعل بر آرم می خواهم از آن لب سخنی بشنوم اما…

ادامه مطلب

ای بر فراز چرخ برین بارگاه تو

ای بر فراز چرخ برین بارگاه تو تو شاه انبیا همه خیل و سپاه تو بر آسمان رسیده و گشته فرشته هر ذره که خاسته…

ادامه مطلب

از پری رویان بدل بردن همین مایل تویی

از پری رویان بدل بردن همین مایل تویی آن که می خواهد دل عشاق خونین دل تویی بی تو گر باشد بچشمم تیره عالم دور…

ادامه مطلب

یار بی جرم بشمشیر ستم می کشدم

یار بی جرم بشمشیر ستم می کشدم گر بگویم که چرا می کشدم می کشدم ساکن خاک در او شده ام لیک چه سود گر…

ادامه مطلب

هر پری‌چهره که دوران به جهان می‌آرد

هر پری‌چهره که دوران به جهان می‌آرد بهر آزار دل خسته‌دلان می‌آرد صورتی را چو مشعبد فلک ار ساخت پنهان منتظر باش که زیباتر ازآن…

ادامه مطلب

نه چندانم ضعیف از دوری خورشید رخساری

نه چندانم ضعیف از دوری خورشید رخساری که تاب آرم گر افتد سایه بر من ز دیواری فکنده در گمان ضعف تنم باریک بینان را…

ادامه مطلب

نفسی نیست تمنای تو بیرون ز سرم

نفسی نیست تمنای تو بیرون ز سرم تو ز من بی خبری کی ز تو من بی خبرم گر چه دوری ز نظر نیست ز…

ادامه مطلب

می روم زین شهر و در دل مهر ماهی می برم

می روم زین شهر و در دل مهر ماهی می برم کوه دردی با تن چون برگ کاهی می برم از سر کویت سفر نوعیست…

ادامه مطلب

مراست هر طرف از سیل اشک دریایی

مراست هر طرف از سیل اشک دریایی کجا روم چه کنم ره نمی برم جایی نمی کنند بتان میل عشق بازان حیف که ضایع است…

ادامه مطلب

لاف زد پیش رخت گلبن ز گلبرگ ترش

لاف زد پیش رخت گلبن ز گلبرگ ترش زد صبا از قهر گلبرگ ترش را بر سرش پیش خورشید رخت گل را نمی بیند جمال…

ادامه مطلب

گر نباشد قید آن گیسوی خم بر خم مرا

گر نباشد قید آن گیسوی خم بر خم مرا کی بصد زنجیر بتوان داشت در عالم مرا با خیال آن پری خو کرده ام ناصح…

ادامه مطلب

کار من در عاشقی جز با غم یاری نماند

کار من در عاشقی جز با غم یاری نماند گو برو عقل از سرم با او مرا کاری نماند رفت مژگانم بسیل اشک از اطراف…

ادامه مطلب

عشق مضمون خط لوح جبین است مرا

عشق مضمون خط لوح جبین است مرا سرنوشت از قلم صنع همین است مرا روی بر راه سگ کوی تو سودن صد ره بهتر از…

ادامه مطلب

شد آن گل چهره باز از خانه با عزم سفر بیرون

شد آن گل چهره باز از خانه با عزم سفر بیرون مرا صد قطره خونابه شد از چشم تر بیرون مگر خورشید در عشقت قبایی…

ادامه مطلب

زین ندامت که نشد خاک درت مسکن من

زین ندامت که نشد خاک درت مسکن من اشک از چهره جان شست غبار تن من حیرت لعل تو بردم بلحد نیست عجب گر شود…

ادامه مطلب

ز حد گذشت بدور تو بی قراری دل

ز حد گذشت بدور تو بی قراری دل مشو ز حال دل بی قرار من غافل کسی که معتقد عشق نیست نیست کسی مذاق نشأه…

ادامه مطلب

دمی بی‌سوز عشقت جان خود بر تن نمی‌خواهم

دمی بی‌سوز عشقت جان خود بر تن نمی‌خواهم چو شمع از سوز دارم زندگی مردن نمی‌خواهم اگر یار منی از غیر دامن کش که چون…

ادامه مطلب

درون خانه چشم آن صنم را تا در آوردم

درون خانه چشم آن صنم را تا در آوردم در این خانه را از پاره های دل بر آوردم سزد گر جان فشانم بر درت…

ادامه مطلب

دایم تویی مقابل آیینه دلم

دایم تویی مقابل آیینه دلم تو در دلی ولی ز تو من سخت غافلم قطع نظر ز دیدن روی تو چون کنم چون هست روی…

ادامه مطلب

چیست جرم من که باز از چشم یار افتاده‌ام

چیست جرم من که باز از چشم یار افتاده‌ام معتبر بودم ز چشم اعتبار افتاده‌ام مانده‌ام بر حال خود حیران جدا از کوی یار مبتلای…

ادامه مطلب

چو از غم کنم چاک پیراهنم را

چو از غم کنم چاک پیراهنم را ز مردم کند اشک پنهان تنم را چه سان با قد خم کنم عزم کویش گرفتست خار مژه…

ادامه مطلب

تندست یار و بی سببی می کند غضب

تندست یار و بی سببی می کند غضب دارد غضب همیشه بعشاق زین سبب مطلوب را چو نیست مقام معینی هرگز نمی رسد بنهایت ره…

ادامه مطلب

پری‌رخان به جفا قصد جان ما مکنید

پری‌رخان به جفا قصد جان ما مکنید وفا کنی به عشاق خود جفا مکنید ز انتظار بتر در جهان بلایی نیست نمی کنید وفا وعده…

ادامه مطلب

به رخسارت دمی دل دیده خونبار نگشاید

به رخسارت دمی دل دیده خونبار نگشاید که سیلی از سرشک آن بر رخسار نگشاید ز بار غم نرستم در ره عشق و چنین باید…

ادامه مطلب

بسته شد بر رشته جان موی گیسوی توام

بسته شد بر رشته جان موی گیسوی توام می کشد هر سو که می افتد گره سوی توام بس که می گردد بگرد ماه رخسارت…

ادامه مطلب

ببزم او سخن از درد من نمی گذرد

ببزم او سخن از درد من نمی گذرد چه خلوتیست که آنجا سخن نمی گذرد گذشت دل ز دو عالم بدور روی تو لیک ازان…

ادامه مطلب

ای مرضهای معاصی ز تو محتاج علاج

ای مرضهای معاصی ز تو محتاج علاج تو شفیع و همه عالم به شفاعت محتاج ارجمند از جهت حسن قبولت اسلام سربلند از شرف پایه…

ادامه مطلب

ای آنکه آفت دل و جان و تنی مرا

ای آنکه آفت دل و جان و تنی مرا من دوستم ترا تو چرا دشمنی مرا ای جان چه شود زانکه کنم میل زیستنی چون…

ادامه مطلب

از او پرسید سرّ آن دهان را، من نمی‌دانم

از او پرسید سرّ آن دهان را، من نمی‌دانم خدا می‌داند این سر نهان را، من نمی‌دانم به جان نظارهٔ او می‌کنم از دیده مستغنی…

ادامه مطلب

یار ما را به ازین زار و حزین می خواهد

یار ما را به ازین زار و حزین می خواهد به ازین چیست که ما را به ازین می خواهد هوس عاشقی آن بت بی…

ادامه مطلب

هجوم سیل سرشکم ز دل اثر نگذاشت

هجوم سیل سرشکم ز دل اثر نگذاشت ز من که آتشم این آب یک شرر نگذاشت درون سینه من هر چه بود آتش عشق همه…

ادامه مطلب

نه مژگانست کز خونابه دل لاله‌گون کردم

نه مژگانست کز خونابه دل لاله‌گون کردم ازان گل خار خاری داشتم از دل برون کردم ز ذکر حلقه گیسوی خوبان لب فرو بستم هوا…

ادامه مطلب

نظر بازی که حیران رخ آن سیمتن باشد

نظر بازی که حیران رخ آن سیمتن باشد نمی خواهم که بینم از حسد گر چشم من باشد گهی از داغ می سوزم گهی از…

ادامه مطلب

می کشد زارم ببازی هر زمان طفلی دگر

می کشد زارم ببازی هر زمان طفلی دگر کرد دل بازیچه طفلان مرا پیرانه سر اشک می ریزم چو از طفلان مرا سنگی رسد چون…

ادامه مطلب

مرا هرگه که پندی می‌دهد با چشم تر ناصِح

مرا هرگه که پندی می‌دهد با چشم تر ناصِح نهال محنتم را می‌دهد آب دگر ناصح بس است این سوز در من گر نصیحت نشنود…

ادامه مطلب

ما ترک دیدن رخ زیبا نمی کنیم

ما ترک دیدن رخ زیبا نمی کنیم کاری که هیچ کس نکند ما نمی کنیم تشبیه کرده ایم ببالاش سرو را عمریست سر ز شرم…

ادامه مطلب

گر فلک با تیغ کین بر سینه ام چاک افکند

گر فلک با تیغ کین بر سینه ام چاک افکند دل ز چاک سینه ام آتش بر افلاک افکند خاک را بر سر توان برداشت…

ادامه مطلب

قرآن صفات جاه و جلال محمد است

قرآن صفات جاه و جلال محمد است احکام شرع شرح کمال محمد است اخبار انبیا که سراسر شنیده یک یک بیان حسن خصال محمد است…

ادامه مطلب

عشق حیران بتان سیمبر دارد مرا

عشق حیران بتان سیمبر دارد مرا چون بت از حالی که دارم بی خبر دارد مرا مردم چشم تو دارد فکر صد آزار دل هر…

ادامه مطلب

شب هجران خیالت شمع محنت خانهٔ من شد

شب هجران خیالت شمع محنت خانهٔ من شد دلم را صد چراغ از پرتو آن شمع روشن شد نزاعی در میان جان و تن انداخت…

ادامه مطلب

زین شکوه ها که دم بدم از یار می کنم

زین شکوه ها که دم بدم از یار می کنم مقصود ذکر اوست که تکرار می کنم دارم زهر که طالب دنیاست نفرتی سلطانم از…

ادامه مطلب

ز آتشین‌رویی جدا می‌افکند دوران مرا

ز آتشین‌رویی جدا می‌افکند دوران مرا چون شرر البته خواهد کشت این هجران مرا کاش خون دیده بنشاند غبار هستیم چند دارد گرد باد آه…

ادامه مطلب

دمی بی عشق خوبان پری رخسار چون باشم

دمی بی عشق خوبان پری رخسار چون باشم بعالم بهر کاری آمدم بی کار چون باشم چو دیده ام قامتش از بی خودی خود را…

ادامه مطلب

دل اسیر لعل آن گلبرگ خندانست باز

دل اسیر لعل آن گلبرگ خندانست باز کار من از دست دل چاک گریبانست باز گل دریده پیرهن بلبل فتاده در فغان آن گل نورس…

ادامه مطلب

در دل لاله غمت آتش سودا انداخت

در دل لاله غمت آتش سودا انداخت شمع را آتش سودای تو از پا انداخت یافت از نکهت زلف تو خبر آهوی چین نافه مشک…

ادامه مطلب

چیده ایم از اختلاط خلق دامان هوس

چیده ایم از اختلاط خلق دامان هوس نه کسی پروای ما دارد نه ما پروای کس عاشقان دارند شوق گلرخان نه زاهدان گل به بلبل…

ادامه مطلب

چند ای چرخ مرا زار و زبون می سازی

چند ای چرخ مرا زار و زبون می سازی قدم از بار غم و غصه نگون می سازی بیش ازین جلوه مده در نظرم دونان…

ادامه مطلب

تن که از تیر تو چون زنجیر روزن روزنست

تن که از تیر تو چون زنجیر روزن روزنست تا شدم دیوانه عشق تو زنجیر من است جان برون از تن باستقبال تیرت رفت و…

ادامه مطلب

بیاد قد تو بر سینه هر الف که بریدم

بیاد قد تو بر سینه هر الف که بریدم خطی ز کلک عدم بر وجود خویش کشیدم بسینه بی تو بسی داغهای تازه نهادم شکوفه…

ادامه مطلب