تا غایبی تو مجلس ما را حضور نیست

تا غایبی تو مجلس ما را حضور نیست دور از تو بی حضوری عشاق دور نیست رفتی و رفت تاب و توان از تن ضعیف…

ادامه مطلب

بی خط سبزت شبی هر جا که منزل داشتم

بی خط سبزت شبی هر جا که منزل داشتم تا سحر چون سبزه پا از رشک در گل داشتم دوش شمعی بود همرازم که از…

ادامه مطلب

به درد و محنت بسیار ما را یار می‌داند

به درد و محنت بسیار ما را یار می‌داند ولی کم می‌کند اظهار آن بسیار می‌داند مگو با من چه ربطیست این که با دلدار…

ادامه مطلب

بر آن شدی که باهل وفا جفا نکنی

بر آن شدی که باهل وفا جفا نکنی خوش است عهد چنین آه اگر وفا نکنی منم نشانه تیر تو ای کمان ابرو نظر بغیر…

ادامه مطلب

باز خونبارست مژگانم نمی‌دانم چرا

باز خونبارست مژگانم نمی‌دانم چرا اضطرابی هست در جانم نمی‌دانم چرا عالمی بر حال من حیران و من بر حال خود مانده‌ام حیران که حیرانم…

ادامه مطلب

ای شمع که شد سوخته عشق تو جانم

ای شمع که شد سوخته عشق تو جانم روشن شده باشد بتو هم سوز نهانم مشهور جهان چون نشود حسن تو از من عمریست من…

ادامه مطلب

اگر چه نیست ترحم ترا بزاری من

اگر چه نیست ترحم ترا بزاری من نمی شود ز تو قطع امیدواری من بجور کشت مرا در وفای تو اغیار ترا چه شد که…

ادامه مطلب

آتشم من گلخنی باید که باشد منزلم

آتشم من گلخنی باید که باشد منزلم نیستم گلبن که از گلزار بگشاید دلم گر نگفتم حال خود پیش تو معذورم بدار هستی شوق تو…

ادامه مطلب

ورد منست نام تو یا مرتضی علی

ورد منست نام تو یا مرتضی علی من کیستم غلام تو یا مرتضی علی شکر خدا که سایه فکنده‌ست بر سرم اقبال مستدام تو یا…

ادامه مطلب

نیست در آیینه عکس آن صنم

نیست در آیینه عکس آن صنم مریمی دارد مسیحی در شکم دولت پابوس او دستم نداد گر چه این حسرت قدم را کرد خم چون…

ادامه مطلب

نمی‌خواهم به او درد دل صد پاره بنویسم

نمی‌خواهم به او درد دل صد پاره بنویسم که می دانم نخواهد خواند گر صد باره بنویسم ز راهت ریز بهر خشک کردن خاک بر…

ادامه مطلب

ندیده کام دل از کوی آن سیمین بدن رفتم

ندیده کام دل از کوی آن سیمین بدن رفتم به سان لاله بر دل داغ حسرت زین چمن رفتم به هم بودیم همچون خار و…

ادامه مطلب

من نگویم چون قدت سروی ز بستان برنخاست

من نگویم چون قدت سروی ز بستان برنخاست خاست اما فتنه انگیز و خرامان برنخاست کی نمودی قد که هر سو فتنه بالا نشد کی…

ادامه مطلب

متصل دارد سر سودای ابروی تو دل

متصل دارد سر سودای ابروی تو دل هیچ کس در سر چنین سودا ندارد متصل روی چشم من سیه کز دیدن بی اختیار از تو…

ادامه مطلب

گلرخا، نوش لبا، سیم برا، سرو قدا

گلرخا، نوش لبا، سیم برا، سرو قدا ما بدا قبلک ما فیک من الحسن بدا من نه اینم که دهم غیر ترا در دل ره…

ادامه مطلب

گاه لطفی می‌نماید گه جفایی می‌کند

گاه لطفی می‌نماید گه جفایی می‌کند شوخی آن طفل هردم اقتضایی می‌کند آه ازآن نورس که گه رخ می‌نماید گاه زلف هرزمان ما را گرفتار…

ادامه مطلب

غمت در سینه ام جا کرد چون بیرون شود یارب

غمت در سینه ام جا کرد چون بیرون شود یارب و گر ماند چنین حال دل من چون شود یارب نمی خواهد شبی گیرم قراری…

ادامه مطلب

شنیده صبحدم از جور گل افغان بلبل را

شنیده صبحدم از جور گل افغان بلبل را بدندان پاره پاره ساخته شبنم تن گل را چو گیرم کاکلش را تا کشد سوی خودم آن…

ادامه مطلب

سرو نازم نشد آگه ز نیازم چه کنم

سرو نازم نشد آگه ز نیازم چه کنم بکه گویم غم دل آه چه سازم چه کنم می کنم ناله چو بر زلف گره می…

ادامه مطلب

ز من آن مغبچه ترک دل و دین می‌خواهد

ز من آن مغبچه ترک دل و دین می‌خواهد در ره عشق ثباتم به ازین می‌خواهد نیست ترک دل و دین در روش عشق خطا…

ادامه مطلب

ز آهم سوخت بی‌مهرِ رُخَت مَهْ، دوش کوکب هم

ز آهم سوخت بی‌مهرِ رُخَت مَهْ، دوش کوکب هم بخواهد سوخت گردون گر برآرم آهی امشب هم تنم می‌سوخت شب‌ها آتشی دوش از دلم سر…

ادامه مطلب

دل که پنهان است شوق لعل محبوبان درو

دل که پنهان است شوق لعل محبوبان درو غنچه بشگفته است اوراق گل پنهان درو با خیال لعل جان بخش سواد دیده ام هست آن…

ادامه مطلب

در کبودی فلک چون مه من نیست مهی

در کبودی فلک چون مه من نیست مهی بر سر هیچ مهی نیست هلال سیهی روشن از آه نشد ظلمت نومیدی ما وه که مردیم…

ادامه مطلب

خوش آن که در نظرم عارض نکوی تو باشد

خوش آن که در نظرم عارض نکوی تو باشد سواد چشم مرا روشنی ز روی تو باشد تو قبله و مرا نیست تاب آن که…

ادامه مطلب

چو طفلان پیشه‌ای جز گریه در عالم نمی‌دانم

چو طفلان پیشه‌ای جز گریه در عالم نمی‌دانم نمی‌داند کسی درد مرا من هم نمی‌دانم به وحشت بس که معتادم ز خود هم کرده‌ام نفرت…

ادامه مطلب

چرا نگاه بدور رخت بماه کنم

چرا نگاه بدور رخت بماه کنم که چون نگاه کنی بر زمین نگاه کنم جدا ز شمع جمال تو تا بکی شبها چراغ خلوت خود…

ادامه مطلب

تا بوده ایم همدم غم بوده ایم ما

تا بوده ایم همدم غم بوده ایم ما غم را ملازم همه دم بوده ایم ما غم را ز من نبوده جدایی مرا ز غم…

ادامه مطلب

بی تو ای عمر مرا صحبت جان نیست لذیذ

بی تو ای عمر مرا صحبت جان نیست لذیذ شهد هر کام که باشد جهان نیست لذیذ همه دم ذکر لبت ورد زبانست مرا هیچ…

ادامه مطلب

به خود نگذاشتم دامان آن چابک‌سوار از کف

به خود نگذاشتم دامان آن چابک‌سوار از کف مرا بربود جولانش عنان اختیار از کف چو غنچه تنگدل منشین ز نرگس نیستی کمتر به دور…

ادامه مطلب

بر آسمانم آه ز ظلم بتان رسید

بر آسمانم آه ز ظلم بتان رسید آه این چه ظلم بود که بر آسمان رسید در سینه داشتیم نهان شوق غمزه ات کردیم فاش…

ادامه مطلب

با منی اما چه حاصل سوی من مایل نه‌ای

با منی اما چه حاصل سوی من مایل نه‌ای در دلی اما چه سود آگه ز حال دل نه‌ای تو بدان مایل که بر من…

ادامه مطلب

ای طربخانه دل خلوت سلطان غمت

ای طربخانه دل خلوت سلطان غمت پرده دیده سراپرده خاک قدمت وعده داد مرا ماه من امشب ای صبح بخدا گر همه صدقست نگه داردمت…

ادامه مطلب

اگر رسوا شدم رسواییم را شد فغان باعث

اگر رسوا شدم رسواییم را شد فغان باعث فغان را سوزش دل سوزش دل را بتان باعث بغمزه خستیم دل چون نرنجم زان خم ابرو…

ادامه مطلب

یار از عاشق نمی باید که پروا شود

یار از عاشق نمی باید که پروا شود تا نه عاشق درد دل گوید نه او رسوا شود ما دهان یار را از غنچه بهتر…

ادامه مطلب

نی همین سرگرم سودای بتان تنها منم

نی همین سرگرم سودای بتان تنها منم هر که باشد عشق می ورزد همین رسوا منم تاری از زلفیست در هر تن که می جنبد…

ادامه مطلب

نمی مردم از آن تیغی که زد آن سیمبر بر من

نمی مردم از آن تیغی که زد آن سیمبر بر من اگر از پی نمی زد سایه اش تیغ دگر بر من بدین کز دیدنت…

ادامه مطلب

ناوکت پیراهنی پوشاند از خون بر تنم

ناوکت پیراهنی پوشاند از خون بر تنم چاکها انداخت آب دیده در پیراهنم پای در کویت ز سر کردم که تا ناید دگر در زمین…

ادامه مطلب

مه من بی خبر از حال دل شیدایی

مه من بی خبر از حال دل شیدایی نیست پروای منت آه چه بی پروایی نیستی از بدی حال فقیران آگه این نه خوب است…

ادامه مطلب

ماه من کز لعل لب کامی بهر ناکام داد

ماه من کز لعل لب کامی بهر ناکام داد خواستم من نیز کام خود مرا دشنام داد برد هوشم را بدشنامی لبش یا ساقی بهر…

ادامه مطلب

گفتمش دل ز غمت زار و حزین می‌باید

گفتمش دل ز غمت زار و حزین می‌باید گفت آری سخن اینست چنین می‌باید گفتمش چشم تو در گوشه ابرو چه خوشست گفت پاکیزه‌نظر گوشه‌نشین…

ادامه مطلب

کی توانم رست در کویت ز غوغای رقیب

کی توانم رست در کویت ز غوغای رقیب می کند فریاد سگ هر گه که می بیند رقیب وصل تو می خواهم ولی مشکل که…

ادامه مطلب

عهد کردم که دیگر بیهده کاری نکنم

عهد کردم که دیگر بیهده کاری نکنم سوی خوبان جفا پیشه گذاری نکنم کردم از عشق بتان توبه چه خواهد بودن غایتش این که دگر…

ادامه مطلب

شمع بزم بهجتم مهر مه روی تو بس

شمع بزم بهجتم مهر مه روی تو بس مطلع خورشید اقبالم سر کوی تو بس همچو نافه در سرم سودای مشک خشک نیست نافه عطر…

ادامه مطلب

سرو را همچو قدت شیوه رعنایی نیست

سرو را همچو قدت شیوه رعنایی نیست این قدر هست که او مثل تو هرجایی نیست سرو و گل تا ز قد و روی تو…

ادامه مطلب

زهی جفای تو بر من دلیل رحمت خاص

زهی جفای تو بر من دلیل رحمت خاص مرا وفای تو نقش صحیفه اخلاص مدام مطرب بزم غم توام من مست سرود ناله من کرده…

ادامه مطلب

رسم زهد و شیوه تقوی نمی دانیم ما

رسم زهد و شیوه تقوی نمی دانیم ما عشق می دانیم و بس اینها نمی دانیم ما نیست ما را در جهان با هیچ کاری…

ادامه مطلب

دل که از نرگس او چشم نگاهی دارد

دل که از نرگس او چشم نگاهی دارد گر نیابد چه عجب بخت سیاهی دارد جای آن هست که چشمم از همه عالم بندد پاک…

ادامه مطلب

در غمم گر جان ز جسم ناتوان آید برون

در غمم گر جان ز جسم ناتوان آید برون کی غم آن راحت جانم ز جان آید برون می مده ساقی مکن کاری که ناگه…

ادامه مطلب

خورشید بسی خاک‌نشین شد به هوایت

خورشید بسی خاک‌نشین شد به هوایت روزی نتوانست که بوسد کف پایت فریاد که جانم به لب آمد ز تحیر حرفی نشنیدم ز لب روح‌فزایت…

ادامه مطلب

چو شمعم سوخت دل بر یاد بزم مجلس آرایی

چو شمعم سوخت دل بر یاد بزم مجلس آرایی چراغ هر کسی را بخت می افروزد از جایی اگر رسوایی مجنون ز من بیش است…

ادامه مطلب