ای مرا هر لحظه در عشق تو بازار دگر

ای مرا هر لحظه در عشق تو بازار دگر نیست بازار ترا جز من خریدار دگر هست با اغیار پنهانی ترا صد لطف و من…

ادامه مطلب

ای دل از کار عشق عار مکن

ای دل از کار عشق عار مکن عشق تا هست هیچ کار مکن نیست انکار عشق را یمنی مکن این کار زینهار مکن تا ترا…

ادامه مطلب

آزمودم عشق خوبان را بلایی بوده است

آزمودم عشق خوبان را بلایی بوده است وانکه می گویند عاشق مبتلایی بوده است تا شدم عاشق عذابی می کشم چون بت پرست میل چین…

ادامه مطلب

یار خواهی دلا ز جان بگذر

یار خواهی دلا ز جان بگذر از همه هستی جهان بگذر در جهان گر فراغتی باید از جهان و جهانیان بگذر دل منه بر سپهر…

ادامه مطلب

هر که چراغی ز برق آه ندارد

هر که چراغی ز برق آه ندارد در شب هجران سوی تو راه ندارد هر که ندارد دلی چو آینه زاهن در رخ تو تاب…

ادامه مطلب

نه حبابست که پیدا ز سرشک ما شد

نه حبابست که پیدا ز سرشک ما شد اشک را آبله از سیر بپا پیدا شد عاشقانراست بلا سلسله قید حیات بهمین واسطه مجنون حزین…

ادامه مطلب

نکویی گرد بادست این که بر من خاک می‌بارد

نکویی گرد بادست این که بر من خاک می‌بارد سرود ناله من خاک را در رقص می‌بارد چه حاجت من بگویم عذر رسوایی تو رخ…

ادامه مطلب

می شود هر دم جنون ما ز ابرویت فزون

می شود هر دم جنون ما ز ابرویت فزون هست ابروی تو ما را سر خط مشق جنون دل قدت را دید لعلت راست مایل…

ادامه مطلب

مکش بر دیده ای خورشید خاک آن کف پا را

مکش بر دیده ای خورشید خاک آن کف پا را مکن با خاک یکسان توتیای دیده ما را بهر تاری ز جعد سنبلش دل بسته…

ادامه مطلب

لطیفست آن پری آن به که از مردم نهان آید

لطیفست آن پری آن به که از مردم نهان آید مبادا گر فتد نور نظر بروی گران آید بسوز ای آتش دل استخوان سینه را…

ادامه مطلب

گر گریزم دم بدم بر آتش دل دیده آب

گر گریزم دم بدم بر آتش دل دیده آب بر چنین سوزی که دل دارد کی آرد سینه تاب بگسل ای سایه ز من تابی…

ادامه مطلب

کرد از خون جگر چرخ تنم را نمناک

کرد از خون جگر چرخ تنم را نمناک که ز من گرد نیابد چو مرا سازد خاک اثر باده نابست که در سر درد بی…

ادامه مطلب

عشقت از دایره عقل برون کرد مرا

عشقت از دایره عقل برون کرد مرا داخل سلسله اهل جنون کرد مرا در غم عشق بتان هیچ کسی چون من نیست نظری کن که…

ادامه مطلب

شبی آمد به خوابم یار و برد از دیده خوابم را

شبی آمد به خوابم یار و برد از دیده خوابم را سبب آن خواب شد بیداری چشم پر آبم را ز باد تند ناصح موج…

ادامه مطلب

ساقیا می ده که حرفی ز آن دهان گویم ترا

ساقیا می ده که حرفی ز آن دهان گویم ترا تا نکردم مست کی راز نهان گویم ترا بس که از حیرت بود هر لحظه…

ادامه مطلب

ز جهان گردی ما دیدن یاریست غرض

ز جهان گردی ما دیدن یاریست غرض زین همه سیر درین دشت شکاریست غرض در سر از پرورش دیده بصد خون جگر نظری بر گل…

ادامه مطلب

دمی مانند گردی گر جدا از خاک در گردم

دمی مانند گردی گر جدا از خاک در گردم بگردون گر کشم سرباز می خواهم که برگردم ز شوق پای بوس آن سهی سرو روان…

ادامه مطلب

دل اسیر خم گیسوی تو شد

دل اسیر خم گیسوی تو شد دیده حیران مه روی تو شد تن چون موی مرا هر سر مو بسته سلسله موی تو شد سبب…

ادامه مطلب

در آینه چو عکسم بر صورتم نظر کرد

در آینه چو عکسم بر صورتم نظر کرد بر دیده تر من او نیز دیده تر کرد آیینه نیست چون من در رسم عشقبازی گر…

ادامه مطلب

حبیب درد دلم را دوا نخواهد کرد

حبیب درد دلم را دوا نخواهد کرد ترحمی بمن مبتلا نخواهد کرد چو تیر تا نفتد دور ازان کمان ابرو رقیب در دل ما هیچ…

ادامه مطلب

چند منعم کنی از عشق جوانان ای شیخ

چند منعم کنی از عشق جوانان ای شیخ نیستم طفل فریبم بود آسان ای شیخ حکم منع از مه رخسار جوانان نشدست مگر آگه نه…

ادامه مطلب

تنگ آمده بجلوه آهم فضای چرخ

تنگ آمده بجلوه آهم فضای چرخ خواهد گذشت عاقبت از تنگنای چرخ بر سر هزار سنگ رسد هر زمان مرا گویا که ریخت از نم…

ادامه مطلب

تا باد پرده از رخ آن سیمبر فکند

تا باد پرده از رخ آن سیمبر فکند رسم صبوری از دل عشاق بر فکند دور از رخ تو سوخت جگر این چه آتشست کز…

ادامه مطلب

به رندان از جهنم می‌دهد دایم خبر واعظ

به رندان از جهنم می‌دهد دایم خبر واعظ مگر مطلق ندیده در جهان جای دگر واعظ گریبان چاک ازین غم می‌کند محراب در مسجد که…

ادامه مطلب

بستی گره از بهر جفا زلف دو تا را

بستی گره از بهر جفا زلف دو تا را برداشتی از روی زمین رسم وفا را تا بسته مژگان تو گشتیم بغمزه زد چشم تو…

ادامه مطلب

بتی که شیوه خوبی به از تو داند نیست

بتی که شیوه خوبی به از تو داند نیست پری وشی که ز دست توام رهاند نیست هزار نامه نوشتم بیار لیک چه سود کسی…

ادامه مطلب

ای لعل سخن گوی تو کام دل زارم

ای لعل سخن گوی تو کام دل زارم وقتست که کام دل از آن لعل بر آرم می خواهم از آن لب سخنی بشنوم اما…

ادامه مطلب

ای بر فراز چرخ برین بارگاه تو

ای بر فراز چرخ برین بارگاه تو تو شاه انبیا همه خیل و سپاه تو بر آسمان رسیده و گشته فرشته هر ذره که خاسته…

ادامه مطلب

از پری رویان بدل بردن همین مایل تویی

از پری رویان بدل بردن همین مایل تویی آن که می خواهد دل عشاق خونین دل تویی بی تو گر باشد بچشمم تیره عالم دور…

ادامه مطلب

یار بی جرم بشمشیر ستم می کشدم

یار بی جرم بشمشیر ستم می کشدم گر بگویم که چرا می کشدم می کشدم ساکن خاک در او شده ام لیک چه سود گر…

ادامه مطلب

هر پری‌چهره که دوران به جهان می‌آرد

هر پری‌چهره که دوران به جهان می‌آرد بهر آزار دل خسته‌دلان می‌آرد صورتی را چو مشعبد فلک ار ساخت پنهان منتظر باش که زیباتر ازآن…

ادامه مطلب

نه چندانم ضعیف از دوری خورشید رخساری

نه چندانم ضعیف از دوری خورشید رخساری که تاب آرم گر افتد سایه بر من ز دیواری فکنده در گمان ضعف تنم باریک بینان را…

ادامه مطلب

نفسی نیست تمنای تو بیرون ز سرم

نفسی نیست تمنای تو بیرون ز سرم تو ز من بی خبری کی ز تو من بی خبرم گر چه دوری ز نظر نیست ز…

ادامه مطلب

می روم زین شهر و در دل مهر ماهی می برم

می روم زین شهر و در دل مهر ماهی می برم کوه دردی با تن چون برگ کاهی می برم از سر کویت سفر نوعیست…

ادامه مطلب

مراست هر طرف از سیل اشک دریایی

مراست هر طرف از سیل اشک دریایی کجا روم چه کنم ره نمی برم جایی نمی کنند بتان میل عشق بازان حیف که ضایع است…

ادامه مطلب

لاف زد پیش رخت گلبن ز گلبرگ ترش

لاف زد پیش رخت گلبن ز گلبرگ ترش زد صبا از قهر گلبرگ ترش را بر سرش پیش خورشید رخت گل را نمی بیند جمال…

ادامه مطلب

گر نباشد قید آن گیسوی خم بر خم مرا

گر نباشد قید آن گیسوی خم بر خم مرا کی بصد زنجیر بتوان داشت در عالم مرا با خیال آن پری خو کرده ام ناصح…

ادامه مطلب

کار من در عاشقی جز با غم یاری نماند

کار من در عاشقی جز با غم یاری نماند گو برو عقل از سرم با او مرا کاری نماند رفت مژگانم بسیل اشک از اطراف…

ادامه مطلب

عشق مضمون خط لوح جبین است مرا

عشق مضمون خط لوح جبین است مرا سرنوشت از قلم صنع همین است مرا روی بر راه سگ کوی تو سودن صد ره بهتر از…

ادامه مطلب

شد آن گل چهره باز از خانه با عزم سفر بیرون

شد آن گل چهره باز از خانه با عزم سفر بیرون مرا صد قطره خونابه شد از چشم تر بیرون مگر خورشید در عشقت قبایی…

ادامه مطلب

زین ندامت که نشد خاک درت مسکن من

زین ندامت که نشد خاک درت مسکن من اشک از چهره جان شست غبار تن من حیرت لعل تو بردم بلحد نیست عجب گر شود…

ادامه مطلب

ز حد گذشت بدور تو بی قراری دل

ز حد گذشت بدور تو بی قراری دل مشو ز حال دل بی قرار من غافل کسی که معتقد عشق نیست نیست کسی مذاق نشأه…

ادامه مطلب

دمی بی‌سوز عشقت جان خود بر تن نمی‌خواهم

دمی بی‌سوز عشقت جان خود بر تن نمی‌خواهم چو شمع از سوز دارم زندگی مردن نمی‌خواهم اگر یار منی از غیر دامن کش که چون…

ادامه مطلب

درون خانه چشم آن صنم را تا در آوردم

درون خانه چشم آن صنم را تا در آوردم در این خانه را از پاره های دل بر آوردم سزد گر جان فشانم بر درت…

ادامه مطلب

دایم تویی مقابل آیینه دلم

دایم تویی مقابل آیینه دلم تو در دلی ولی ز تو من سخت غافلم قطع نظر ز دیدن روی تو چون کنم چون هست روی…

ادامه مطلب

چیست جرم من که باز از چشم یار افتاده‌ام

چیست جرم من که باز از چشم یار افتاده‌ام معتبر بودم ز چشم اعتبار افتاده‌ام مانده‌ام بر حال خود حیران جدا از کوی یار مبتلای…

ادامه مطلب

چو از غم کنم چاک پیراهنم را

چو از غم کنم چاک پیراهنم را ز مردم کند اشک پنهان تنم را چه سان با قد خم کنم عزم کویش گرفتست خار مژه…

ادامه مطلب

تندست یار و بی سببی می کند غضب

تندست یار و بی سببی می کند غضب دارد غضب همیشه بعشاق زین سبب مطلوب را چو نیست مقام معینی هرگز نمی رسد بنهایت ره…

ادامه مطلب

پری‌رخان به جفا قصد جان ما مکنید

پری‌رخان به جفا قصد جان ما مکنید وفا کنی به عشاق خود جفا مکنید ز انتظار بتر در جهان بلایی نیست نمی کنید وفا وعده…

ادامه مطلب

به رخسارت دمی دل دیده خونبار نگشاید

به رخسارت دمی دل دیده خونبار نگشاید که سیلی از سرشک آن بر رخسار نگشاید ز بار غم نرستم در ره عشق و چنین باید…

ادامه مطلب