یاران دغل سید

گر من از عشق غزالی غزلی ساخته ام شیوه تازه ای از مبتذلی ساخته ام گر چو چشمش به سپیدی زده ام نقش سیاه چون…

ادامه مطلب

نفرین سید

چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینی برو که چون من و چشمت به گوشه ها بنشینی چو دل به زلف تو بستم به خود…

ادامه مطلب

مرغ زخمی سید

ای جگر گوشه کیست دمسازت با جگر حرف میزند سازت تارو پودم در اهتزاز آرد سیم ساز ترانه پردازت حیف نای فرشتگانم نیست تا کنم…

ادامه مطلب

غوغا میکنی سید

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی از تیر کجتابی تو…

ادامه مطلب

شیدائی سید

رندم و شهره به شوریدگی و شیدائی شیوه ام چشم چرانی و قدح پیمائی عاشقم خواهد و رسوای جهانی چکنم عاشقانند به هم عاشقی و…

ادامه مطلب

زیان شهرت سید

به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم چو مردم از تن و جان وارهاندم از زندان…

ادامه مطلب

در کوچه باغات شمران سید

دل شبست و به شمران سراغ باغ تو گیرم گه از زمین و گه از آسمان سراغ تو گیرم به جای آب روان نیستم دریغ…

ادامه مطلب

حافظ جاویدان سید

تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود سرکشان را چو به صاف سرخم دستی نیست سر ما…

ادامه مطلب

ترانه جاودان سید

ای شاخ گل که در پی گلچین دوانیم این نیست مزد رنج من و باغبانیم پروردمت به ناز که بنشینمت به پای ای گل چرا…

ادامه مطلب

ای شیراز سید

دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز سرم آمد به بر سینه سلام ای شیراز وامداریم سرافکنده ز خجلت در پیش که پس انداخته ایم…

ادامه مطلب

یاد قدیم سید

یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او با حق صحبت من و عهد قدیم خویش…

ادامه مطلب

نای شبان سید

ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی آری آری نوجوانی می توان از سرگرفتن گر توان با نوجوانان…

ادامه مطلب

ماه سفرکرده سید

ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی شد آه منت بدرقه راه و…

ادامه مطلب

غزاله صبا سید

به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را چه شعبده است که در چشمکان آبی تو…

ادامه مطلب

شرم و عفت سید

نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت عاشق…

ادامه مطلب

زندانی خاک سید

نه عقلی و نه ادراکی و من خود خاک و خاشاکی چه گویم با تو کز عزت ورای عقل و ادراکی نه مشکاتم که مصباح…

ادامه مطلب

درس محبت سید

روشنانی که به تاریکی شب گردانند شمع در پرده و پروانه سر گردانند خود بده درس محبت که ادیبان خرد همه در مکتب توحید تو…

ادامه مطلب

چه میکشم سید

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم با عقل آب عشق به یک جو…

ادامه مطلب

پریشان روزگاری سید

زلف او برده قرار خاطر از من یادگاری من هم از آن زلف دارم یادگاری بیقراری روزگاری دست در زلف پریشان توام بود حالیا پامالم…

ادامه مطلب

او بود و او نبود سید

اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود دیگر به…

ادامه مطلب

یار باقی کار باقی سید

رفتی و در دل هنوزم حسرت دیدار باقی حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقی عقده بود اشکم به دل تا بیخبر رفتی…

ادامه مطلب

ناکامیها سید

زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها مستم از ساغر خون جگر آشامیها بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت شادکامم دگر از الفت ناکامیها بخت…

ادامه مطلب

ماه بر سر مهر سید

چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود…

ادامه مطلب

غزال و غزل سید

امشب از دولت می دفع ملالی کردیم این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم ما کجا و شب میخانه خدایا چه عجب کز…

ادامه مطلب

شتاب شباب سید

شباب عمر عجب با شتاب می گذرد بدین شتاب خدایا شباب می گذرد شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی شتاب کن که جهان…

ادامه مطلب

زندان زندگی سید

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آئی که نیستم در آستان مرگ که زندان زندگیست تهمت به خویشتن نتوان زد…

ادامه مطلب

در راه زندگانی سید

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم به دنبال…

ادامه مطلب

چه خواهد بودن سید

آسمان گو ندهد کام چه خواهد بودن یا حریفی نشود رام چه خواهد بودن حاصل از کشمکش زندگی ای دل نامی است گو نماند ز…

ادامه مطلب

پری و فروغ سید

ز دریچه های چشمم نظری به ماه داری چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری به شب سیاه عاشق چکند پری که…

ادامه مطلب

انتظار فرج سید

ای آفتاب هاله ای از روی ماه تو مه برلب افق لبه ای از کلاه تو لرزنده چون کواکب گاه سپیده دم شمع شبی سیاهم…

ادامه مطلب

یاد شهیار سید

کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آئی ماه در ابر رود چون تو برآئی لب…

ادامه مطلب

نالهٔ ناکامی سید

برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم عهد و پیمان تو با ما و…

ادامه مطلب

مرغ بهشتی سید

شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحرکردی سحر چون آفتاب از آشیان من سفرکردی هنوزم از شبستان وفا بوی عبیر آید که چون شمع…

ادامه مطلب

غزل یا لغز سید

بلبل عشقم و از آن گل خندان گویم سخن از آن گل خندان به سخندان گویم غزل آموز غزالانم و با نای شبان غزل خود…

ادامه مطلب

سیه چشمان شیرازی سید

دل و جانیکه دربردم من از ترکان قفقازی به شوخی می برند از من سیه چشمان شیرازی من آن پیرم که شیران را به بازی…

ادامه مطلب

رؤیای جوانی سید

کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد زلف دوشیزه گل باشد و غماز نسیم بلبل شیفته شوریده…

ادامه مطلب

در بهاران سید

در بهاران سری از خاک برون آوردن خنده ای کردن و از باد خزان افسردن همه این است نصیبی که حیاتش نامی پس دریغ ای…

ادامه مطلب

چشمه قاف سید

از همه سوی جهان جلوه او می بینم جلوه اوست جهان کز همه سو می بینم چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم…

ادامه مطلب

بیاد مرحوم میرزاده عشقی سید

عشقی که درد عشق وطن بود درد او او بود مرد عشق که کس نیست مرد او چون دود شمع کشته که با وی دمیست…

ادامه مطلب

اقبال من سید

تیره گون شد کوکب بخت همایون فال من واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من خنده بیگانگان دیدم نگفتم درد دل آشنایا با تو گویم…

ادامه مطلب

ویلن تاجبخش سید

شنیده ام که به شاهان عشق بخشی تاج به تاج عشق تو من مستحقم و محتاج تو تاج بخشی و من شهریار ملک سخن به…

ادامه مطلب

من و ما سید

مهتاب و سرشکی به هم آمیخته بودیم خوش رویهم آن شب من و مه ریخته بودیم دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز…

ادامه مطلب

ماه کلیسا سید

ای پریچهره که آهنگ کلیسا داری سینه مریم و سیمای مسیحا داری گرد رخسار تو روح القدس آید به طواف چو تو ترسابچه آهنگ کلیسا…

ادامه مطلب

غنای غم سید

از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل گریان فرشته ایست که در…

ادامه مطلب

شاهد گمراه سید

راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده ای مگر ای شاهد گمراه به راه آمده ای باری این موی سپیدم نگر ای چشم…

ادامه مطلب

دیوانه و پری سید

آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری ما هم از کارگه دیده نهان شد چو پری باز در خواب سر زلف پری خواهم دید…

ادامه مطلب

دالان بهشت سید

شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی لرزان بسان ماه و لغزان بسان ماهی آمد ز برف مانده بر طره شانه عاج ماه است و هرگزش…

ادامه مطلب

چشمه ابدیت سید

شکفته ام به تماشای چشم شهلائی که جز به چشم دلش نشکفد تماشائی جمال پردگی جاودانه ننماید مگر به آینه پاکان سینه سینائی رواق چشم…

ادامه مطلب

بیاد استاد فرخ سید

فرخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز خبر از کوی تو می آوردم باد هنوز در جوانی همه با یاد تو دلخوش بودم پیرم…

ادامه مطلب

انتحار تدریجی سید

خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست به زندگانی من فرصت جوانی نیست من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار خدای شکر که…

ادامه مطلب