غزلیات – محتشم کاشانی
نگشتی یار من تا طور یاریهای من بینی
نگشتی یار من تا طور یاریهای من بینی نبردی دل ز من تا جانسپاریهای من بینی ندادی اختیار کشتن من ترک چشمت را که در…
هنوزت به ما کینه برجاست گویی
هنوزت به ما کینه برجاست گویی هنوزت سر کشتن ماست گویی هنوزت به این کشته ناپشیمان سر جنگ و آهنگ غوغاست گویی هنوزت ز کین…
از سر کوی تو با صدگونه سودا میروم
از سر کوی تو با صدگونه سودا میروم داغ بر جان بار بر دل خار در پا میروم آن چه با جان من بدروز میکردی…
اگر لطفت ز پای اشک و آهم شعله برگیرد
اگر لطفت ز پای اشک و آهم شعله برگیرد فلک زان رشحهتر گردد زمین زان شعله درگیرد نماید در زمان ما و تو بازیچهٔ طفلان…
آن شوخ جانان آشنا سوزد دل بیگانه هم
آن شوخ جانان آشنا سوزد دل بیگانه هم صبر از من دیوانه برد آرام صد فرزانه هم لعلش بشارت میدهد کان غمزه دارد قصد جان…
ای به بالا فتنه سرگردان بالای تو من
ای به بالا فتنه سرگردان بالای تو من ای سراپا ناز قربان سراپای تو من با وجود جلوهٔ تو خلق حیران منند بس که حیران…
ای ز دل رفته که دی سوختی از ناز مرا
ای ز دل رفته که دی سوختی از ناز مرا دارم اندیشه که عاشق نکنی باز مرا کردهام خوی به هجران چه کنم ناز اگر…
ای نگهت تیغ تیز غمزهٔ غماز را
ای نگهت تیغ تیز غمزهٔ غماز را پشت به چشم تو گرم قافلهٔ ناز را روز جزا تا رود شور قیامت به عرش رخصت یک…
با بد آموزت مگر قانون الفت ساز نیست
با بد آموزت مگر قانون الفت ساز نیست که امشب تیر تغافل در کمان ناز نیست مرغ دل کامد به سویت چون کنم ضبطش که…
باز سرگشتهٔ مژگان سیهی گردیدم
باز سرگشتهٔ مژگان سیهی گردیدم باز خود را هدف تیر ملامت دیدم بازم افکند ز پا شکل همایون فالی باز بر خاک رهی قرعهٔ صفت…
برین در میکشند امشب جهانپیما سمندی را
برین در میکشند امشب جهانپیما سمندی را به سرعت میبرند از باغ ما سرو بلندی را غم صحرائیان دارم که غافل گیری گردون به صحرا…
به افسون محو کردی شکوههای بیکرانم را
به افسون محو کردی شکوههای بیکرانم را به هر نوعی که بود ای نوش لب بستی زبانم را به نیکی میبری نامم ولی چندان بدی…
به زبان خرد این نکته صریح است صریح
به زبان خرد این نکته صریح است صریح که نظر جز به رخ خوب قبیح است قبیح مدعای دل عشاق بتان میفهمند به اشارات نهانی…
به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز
به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز فشاند دست که این وقت آن نبود هنوز ز صبر او دل من آب شد که دی…
پای یکی به علت ادبار نارواست
پای یکی به علت ادبار نارواست رخش یکی به عرصهٔ اقبال در دو است در افتاب وصل یکی گرم اختلاط قانع یکی ز دور به…
تا شده ای گل به تو اغیار یار
تا شده ای گل به تو اغیار یار در دلم افزون شده صد خار خار ای بت چین جانی و جسم بتان پیش تو بیجان…
جلوهٔ آن حور پیکر خونم از دل ریخته
جلوهٔ آن حور پیکر خونم از دل ریخته بندهٔ آن صانعم کان پیکر از گل ریخته مهر لیلی بین که اشگش بر سر راه وداع…
چو گریم بی تو اشگم از بن مژگان فرو ریزد
چو گریم بی تو اشگم از بن مژگان فرو ریزد که چون خیزم ز جا سیلابم از دامان فرو ریزد پذیرد طرح کاخ عشرتم دوران…
چون من به در هجر ز بیداد تو رفتم
چون من به در هجر ز بیداد تو رفتم چندان نگهم داشت که از یاد تو رفتم چون فاختهٔ سنگ ستم خورده ازین باغ دل…
خاطری جمع ز شبه آن که تو میدانی داشت
خاطری جمع ز شبه آن که تو میدانی داشت کاینقدر حسن بیک آدمی ارزانی داشت حسن آخر به رخ شاهد یکتای ازل عجب آیینهای از…
در بزم چون به کین تو غالب گمان شدم
در بزم چون به کین تو غالب گمان شدم جان در میان نهادم و خود برکران شدم پاس درون قرار به نامحرمان چو یافت من…
دل خود رای مرا برده گل خودروئی
دل خود رای مرا برده گل خودروئی ترک خنجر کش مردم کش آتش خوئی طفل نو سلسلهای شوخ تنگ حوصلهای شاه دیوانه و شی ماه…
دوست با من دشمن و با دشمن من گشته دوست
دوست با من دشمن و با دشمن من گشته دوست هر که با من دوست باشد دشمن جان من اوست بر کدام ابرو کمان چشمم…
دیدهام مست و سرانداز و غزلخوان برهی
دیدهام مست و سرانداز و غزلخوان برهی شاه مشرب پسری ترک وشی کج کلهی نخل آتش ثمری سرو مرصع کمری عالمافروز سهیلی علم افراز مهی…
رو ای صبا بر آن سرو دلستان که تو دانی
رو ای صبا بر آن سرو دلستان که تو دانی زمین به بوس که منت در آن زمان که تو دانی چو شرح حال تو…
ز خانه تاخت برون کرده ساغری دو سه نوش
ز خانه تاخت برون کرده ساغری دو سه نوش لب از شراب در آتش گل از عرق در جوش خمار رفته ز سر تازه نشاء…
زخم جفای یار که بر سینه مرهم است
زخم جفای یار که بر سینه مرهم است از بخت من زیاده و از لطف او کم است کودک دل است و دو و لعب…
زهی ز عشق جهانی تو را به جان مشتاق
زهی ز عشق جهانی تو را به جان مشتاق من از کمال محبت جهان جهان مشتاق نهان ز چشم بدان صورت تو را این است…
سروی از یزد گذر کرد به کاشانهٔ ما
سروی از یزد گذر کرد به کاشانهٔ ما که ازو چون ارم آراسته شد خانهٔ ما با دلی گرم نشاط آمد و از حرف نخست…
شوق میگرداندم بر گرد شمع سرکشی
شوق میگرداندم بر گرد شمع سرکشی همتی یاران که خود را میزنم برآتشی همچو خاشاکی که بادش در رباید ناگهان خواهد از جاکندنم جولان تازی…
عجب گیرنده راهی بود در عاشق رباییها
عجب گیرنده راهی بود در عاشق رباییها نگاه آشنای یار پیش از آشناییها ز حالت بر سر تیر اجل در رقص میرد دل نخجیر را…
کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص
کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص تا سگش از درد سر آسوده گردد من خلاص شد گرفتاری ز حد بیرون اجل کو تا…
گر از جمال جهانتاب او نقاب کشند
گر از جمال جهانتاب او نقاب کشند جهانیان قلم رد بر آفتاب کشند برای نیم نگه سرخوشان خواب غرور هزار منت از آن چشم نیم…
گرچه پای بندی عشق بیزنجیر نیست
گرچه پای بندی عشق بیزنجیر نیست از گریزش نیز غافل بودن از تدبیر نیست در تصرف کوش تا عشقم شود کامل عیار کانچه مس را…
لشگر عشقت سیاهی میکند از دور باز
لشگر عشقت سیاهی میکند از دور باز وای بر من کز سلامت میشوم مهجور باز برشکست خیل طاقت ده قرار ای دل که کرد پادشاه…
مرا صید افکنی زد زخم و بند افند در گردن
مرا صید افکنی زد زخم و بند افند در گردن به ابروی کمان دار و به گیسوی کمند افکن هم از تندی هم از تمکینش…
منتظری عمرها گر بگذاری نشست
منتظری عمرها گر بگذاری نشست آخر از آن ره بر او گردسواری نشست هرکه ز دشت وجود خاست درین صید گاه بهر وی اندر کمین…
نمیدانم ز خود افتادگان داری خبر یا نه
نمیدانم ز خود افتادگان داری خبر یا نه ز دور این نالهٔ ما در دلت دارد اثر یا نه یقین داری که دارم از خیالت…
همنشین امشب اگر آن بت چنین خواهد بود
همنشین امشب اگر آن بت چنین خواهد بود کنج ویرانهٔ ما شاه نشین خواهد بود زهره در مجلس ما سجده ز مه خواهد خواست میر…
از باده عیشم بود مستانه به کف جامی
از باده عیشم بود مستانه به کف جامی زد ساغر من بر سنگ دیوانه میآشامی ای هم دم از افسانه یک لحظه به خوابش کن…
اگر میبینمت با غیر غیرت میکشد زارم
اگر میبینمت با غیر غیرت میکشد زارم وگر چشم از تو میبندم به مردن میرسد کارم تو خود آن نیستی کز بهر همچون من سیه…
آن که اشگم از پیش منزل به منزل میرود
آن که اشگم از پیش منزل به منزل میرود وه که با من وعده میفرمود و با دل میرود اشگم از بی دست و پائی…
ای از می غرور تو لبریز جام ناز
ای از می غرور تو لبریز جام ناز شیرین ز تلخی تو لب حسن و کام ناز طبع مدقق حرکت سنج می نهد بر جز…
ای زهر خندهٔ تو چو شهد و شکر لذیذ
ای زهر خندهٔ تو چو شهد و شکر لذیذ زهر تو از نبات کسان بیشتر لذیذ از قد و لب ریاض تو را ای بهار…
ای نرد حسن باخته با آفتاب و ماه
ای نرد حسن باخته با آفتاب و ماه بر پاکبازی تو زمین و زمان گواه من کز بتان فریب نخوردم به صد فسون صد بازی…
با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است
با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است بسته هر موی او صاحب کمالی دیگر است نیست در بتخانهٔ مارا غیر فکر روی دوست…
بر در درج قفل زدم یک چندی
بر در درج قفل زدم یک چندی عاقبت داد گشادش بت شکر خندی سخت از ذوق گرفتاری من میکوشد دست و بازوی کمندافکن وحشی بندی…
برای نیم نگاهی چو عذر خواه تو گردم
برای نیم نگاهی چو عذر خواه تو گردم هزار بار به گرد سر نگاه تو گردم ز انتظار شوم کشته تا نشان خدنگی ز پر…
بلا به من که ندارم غم بقا چکند
بلا به من که ندارم غم بقا چکند کسی که دم ز فنا زد باو بلا چکند نشانده بر سر من بهر قتل خلقی را…
به زبان غمزه رانی چو روم به عشوه خوانی
به زبان غمزه رانی چو روم به عشوه خوانی به تو ناز داد یاد این همه مختلف زبانی سگی از تو شهسوارم به قبول و…