یار از جعد سمن‌سا مشک بر گل ریخته

یار از جعد سمن‌سا مشک بر گل ریخته یاسمن را باغبان بر پای سنبل ریخته از لطافت گشته عنبر بیز و مشک افشان هوا یا…

ادامه مطلب

ازین لیلی و شانم خاطر ناشاد نگشاید

ازین لیلی و شانم خاطر ناشاد نگشاید به جز شیرین کسی بند از دل فرهاد نگشاید چمن از دل گشایانست اما بر دل بلبل که…

ادامه مطلب

آمد به تیغ کین ره ارباب دین زده

آمد به تیغ کین ره ارباب دین زده طرف کله شکسته گره بر جبین زده هم دستی دو نرگس او بین که وقت کار بر…

ادامه مطلب

آن که بود از تو به یک حرف زبانی قانع

آن که بود از تو به یک حرف زبانی قانع این زمان نیست به صد لطف نهانی قانع غیر کز مرده لان بود به یک…

ادامه مطلب

ای پری راه دیار آن پری پیکر بپرس

ای پری راه دیار آن پری پیکر بپرس خانهٔ قصاب مردم کش از آن کافر بپرس با حریفان حرف آن مه بر زبان آور به…

ادامه مطلب

ای شربت جفای تو هم تلخ و هم لذیذ

ای شربت جفای تو هم تلخ و هم لذیذ خصمانه حرفهای تو هم تلخ و هم لذیذ رد جام عشوه ریخته میها به زهر چشم…

ادامه مطلب

ای همچو آهوان دلم دم شکار تو

ای همچو آهوان دلم دم شکار تو جانها فدای آهوی مردم شکار تو تا آهوان چشم تو رفتند از نظر چشمم سفید شد به ره…

ادامه مطلب

با من بدی امروز زاطوار تو پیداست

با من بدی امروز زاطوار تو پیداست بدگو سخنی گفته ز گفتار تو پیداست همت آئینهٔ نیر دلان صورت خوبت این صورت از آئینهٔ رخسار…

ادامه مطلب

بر دل فکنده پرتو نادیده آفتابی

بر دل فکنده پرتو نادیده آفتابی در پرده بازی کرد رخساره در نقابی در بحر دل هوائی گردیده شورش انگیز وز جای خویش جنبید دریای…

ادامه مطلب

بزم کین آرا و در ساغر می بیداد ریز

بزم کین آرا و در ساغر می بیداد ریز کامران بنشین و در کام من ناشاد ریز گر ز من دارد دلت گردی پس از…

ادامه مطلب

به بزم او حریفان را ز مستی دست و پا بوسم

به بزم او حریفان را ز مستی دست و پا بوسم به این تقریب شاید دست آن کان حیا بوسم دهم در خیل مستان تن…

ادامه مطلب

به سینه داغ نهانی که داشتم ز تو دارم

به سینه داغ نهانی که داشتم ز تو دارم نهان ز خلق لسانی که داشتم ز تو دارم تو لطفها که به من داشتی فغان…

ادامه مطلب

بهر دعا از درت چون به درون آمدم

بهر دعا از درت چون به درون آمدم قوت نطقم نماند لال برون آمدم عشق چو بازم به ناز سوی تو خواند از برون در…

ادامه مطلب

پیشت از سهوی که کردم ای خدیو کامکار

پیشت از سهوی که کردم ای خدیو کامکار شرمسارم شرمسارم شرمسارم شرمسار بود خاک غفلتم در دیدهٔ جوهر شناس کز خزف نشناختم در خاصه در…

ادامه مطلب

توسن حسن کرده زین طفل غیور سرکشی

توسن حسن کرده زین طفل غیور سرکشی تا تو نگاه کرده‌ای گشته بلند آتشی سکه عشق می‌شود تازه که باز از بتان نوبت حسن می‌زند…

ادامه مطلب

چه باشد گر سنان غمزه را زین تیزتر سازی

چه باشد گر سنان غمزه را زین تیزتر سازی دل ریش مرا در عشق ازین خونریزتر سازی گذر بروادی ناز افکنی دامن‌کشان واندم به یک…

ادامه مطلب

چو نتوانم به مردم قصه آن بی‌وفا گویم

چو نتوانم به مردم قصه آن بی‌وفا گویم شبان گه با مه و انجم سحر گه با صبا گویم شبی کز دوریش گویم حکایت با…

ادامه مطلب

حسن روزافزون او ترسم جهان برهم زند

حسن روزافزون او ترسم جهان برهم زند فتنه‌ای گردد زمین و آسمان برهم زند هرچه دوران در هم آرد از پی آزار خلق در زمان…

ادامه مطلب

خنک آن نسیم بشارتی که ز غایب از نظری رسد

خنک آن نسیم بشارتی که ز غایب از نظری رسد پس از انتظاری و مدتی خبری به بی‌خبری رسد شب محنتم نشده سحر مگر آفتاب…

ادامه مطلب

در ظل همائی که بر او میل جهانی است

در ظل همائی که بر او میل جهانی است مرغان اولی‌الاجنحه را خوش طیرا نیست در حسرت آن طایر بی‌بال و پر ما خوش دل…

ادامه مطلب

دلا گذشت شب هجر و یار از سفر آمد

دلا گذشت شب هجر و یار از سفر آمد ز خواب غم بگشا دیده کافتاب برآمد شب فراق من سخت جان سوخته دل را سهیل…

ادامه مطلب

دوش گفتند سخنها ز زبان تو صریح

دوش گفتند سخنها ز زبان تو صریح لله‌الحمد که شد کین نهان تو صریح بود عاشق کشی اندر همه عهدی پنهان آخر این رسم نهان…

ادامه مطلب

رخش در غیر و چشم التفاتش در من است امشب

رخش در غیر و چشم التفاتش در من است امشب هزارش مصلحت درهر تغافل کردنست امشب بتی کز غمزه هر شب دیگری را افکند در…

ادامه مطلب

روی تو که اختر زمین است

روی تو که اختر زمین است رشگ مه آسمان نشین است قدت که بلای راستان است کاهندهٔ سرو راستین است اندام تو زیر پیرهن نیز…

ادامه مطلب

ز دیده در دلم ای سرو دل ربا بنشین

ز دیده در دلم ای سرو دل ربا بنشین نشیمنی است ز مردم تهی بیا بنشین تو شاه حسنی و خلوت سرای توست دلم هزار…

ادامه مطلب

زخم او یکبارگی امروز بر جان می‌رسد

زخم او یکبارگی امروز بر جان می‌رسد چاک جیب نیم چاک من به دامان می‌رسد تیر پر کش کشتهٔ او کو که ریزم بر جگر…

ادامه مطلب

ساخت شب مرا سیه دود دل فکار من

ساخت شب مرا سیه دود دل فکار من روزم اگر چنین بود وای به روزگار من چون دهد از غم توام آه به باد نیستی…

ادامه مطلب

شبم ز روز گرفتارتر به مشغلهٔ تو

شبم ز روز گرفتارتر به مشغلهٔ تو که تا سحر به خیال تو می‌کنم گله تو به دفع کردن غیر از درت غریب مهمی میان…

ادامه مطلب

صبح آن که داشت پیش تو جام شراب را

صبح آن که داشت پیش تو جام شراب را در آتش از رخ تو نشاند آفتاب را مه نیز تا فتد ز تو در بحر…

ادامه مطلب

غیر مگذار که در بزم تو آید گستاخ

غیر مگذار که در بزم تو آید گستاخ گرم صحبت شود و با تو درآید گستاخ در فریبنده سخنها چو دمد باد فسون برقع از…

ادامه مطلب

کسی ز روی چنان منع چون کند ما را

کسی ز روی چنان منع چون کند ما را خدا برای چه داده است چشم بینا را نشان ز عالم آوارگی نبود هنوز که ساخت…

ادامه مطلب

گر بر من آرمیده سمندش گذر کند

گر بر من آرمیده سمندش گذر کند او صد هزار تندی ازین رهگذر کند زان لعل اگر دهد همه دشنام آن نگار صد بار از…

ادامه مطلب

گشته در راهت غبار آلود روی زرد ما

گشته در راهت غبار آلود روی زرد ما می‌رسیم از گرد راه اینست راه آورد ما در هوای شمع رویت قطره‌های اشک گرم دم به…

ادامه مطلب

مالک المک شوم چون ز جنون هامون را

مالک المک شوم چون ز جنون هامون را در روش غاشیه بردوش نهم مجنون را گر نه آیینهٔ روی تو برابر باشد آه من تیره…

ادامه مطلب

مفتون چشم کم نگه پر فتنه‌ات شوم

مفتون چشم کم نگه پر فتنه‌ات شوم مجنون آهوانه نگه کردنت شوم از صد قدم به ناوکی انداختی مرا قربان دست و بازوی صید افکنت…

ادامه مطلب

مهی که زینت حسنست گرمی خویش

مهی که زینت حسنست گرمی خویش طپانچه بر رخ خورشید می‌زند رویش چرنده را ز چرا باز می‌تواند داشت نگاه دلکش ناوک گشای آهویش هزار…

ادامه مطلب

هر کسی چیزی به پای آن پسر می افکند

هر کسی چیزی به پای آن پسر می افکند شاه ملک افسر گدای ملک سر می‌افکند آفتاب از پرده پیش از صبح می‌آید برون چون…

ادامه مطلب

یارب آن مه را که خواهم زد قضا در کوی او

یارب آن مه را که خواهم زد قضا در کوی او آن قدر ذوق تماشا ده که بینم روی او در قیامت کز زمین خیزند…

ادامه مطلب

اجل خواهم مزاج خوی آن بیدادگر گیرد

اجل خواهم مزاج خوی آن بیدادگر گیرد بود خار وجودم از ره او زود برگیرد به جانان می‌نویسم شرح سوز خویش و می‌ترسم کز آتشناکی…

ادامه مطلب

آسودگان چو نشئه درد آرزو کنند

آسودگان چو نشئه درد آرزو کنند آیند و خاک کشتهٔ تیغ تو بو کنند یک دم اگر ستم نکنی میرم از الم بیچاره آن کسان…

ادامه مطلب

آمدم با ناله‌های زار هم دم هم چنان

آمدم با ناله‌های زار هم دم هم چنان مهر برجا عشق باقی عهد محکم همچنان سر ز سوداهای باطل رفته بر باد و مرا عزم…

ادامه مطلب

آن که هرگز نزد از شرم در معشوقی

آن که هرگز نزد از شرم در معشوقی امشب افکند به سویم نظر معشوقی امشب از چشم سیه چاشنی غمزه فشاند که نظر کرد به…

ادامه مطلب

ای پری غم نیست گر مثل منت دیوانه ایست

ای پری غم نیست گر مثل منت دیوانه ایست هر گلی را بلبلی هر شمع را پروانه ایست مرغ دل گرد لب و خال می‌گردد…

ادامه مطلب

ای صبا درد من خسته به درمان برسان

ای صبا درد من خسته به درمان برسان یعنی از من بستان جان و به جانان برسان نامه ذره به خورشید جهان‌آرا بر تحفهٔ مور…

ادامه مطلب

ای لبت زنده کرده نام مسیح

ای لبت زنده کرده نام مسیح به روان بخشی کلام فصیح چهره‌ای داری از شراب صبوح همچو خورشید نیم‌روز صبیح هرچه می‌خواهی از جفا میکن…

ادامه مطلب

با تو آن روز که شطرنج محبت چیدم

با تو آن روز که شطرنج محبت چیدم ماتی خود ز تو در بازی اول دیدم هوسم رخ به رخ شاه خیال تو نشاند آن…

ادامه مطلب

باز ما را جان به استقبال جانان می‌رود

باز ما را جان به استقبال جانان می‌رود تن به جا می‌ماند و دل همره جان می‌رود باز جیبی چاک خواهم زد که دستم هر…

ادامه مطلب

بس که چشم امشب به چشم عشوه‌سازش داشتم

بس که چشم امشب به چشم عشوه‌سازش داشتم از نگه کردن بسوی غیر بازش داشتم غیر جز تیر تغافل از کمان او نخورد بس که…

ادامه مطلب

به پیش اختر حسن تو مهر تاب ندارد

به پیش اختر حسن تو مهر تاب ندارد جهان به دور تو حاجت به آفتاب ندارد زمام کشتی دل تا کسی نداده به عشقت خبر…

ادامه مطلب

به صلح یار در هر انجمن می‌خواند اغیارم

به صلح یار در هر انجمن می‌خواند اغیارم فتد تا در نظرها کز نظر افتاده یارم نخواهم عذر او صد لطف پنهان گر کند با…

ادامه مطلب