غزلیات – محتشم کاشانی
آخر ای بیرحم حال ناتوان خود بپرس
آخر ای بیرحم حال ناتوان خود بپرس حرف محرومان خویش از محرمان خود بپرس نام دورافتادگان گر رفته از خاطر تو نیز از فراموشان بینام…
اقبال ظفر پیوند در کار جهانبانی
اقبال ظفر پیوند در کار جهانبانی اقبال ولیخا نیست اقبال ولیخانی جز وی به که داد ایزد در سلک سرافرازان اقبال شهنشاهی در مرتبهٔ خانی…
آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد
آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد کشت در ره بیگناهی را و آهی هم نکرد صبر من کاندر عیار از هیچ کوهی…
آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است
آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است چشم صید افکن تو آهوی آهو گیر است کرده تیر نگهت را سبک آهنگ به جان صف…
ای خدنگ مژهات عقده گشای دل من
ای خدنگ مژهات عقده گشای دل من حل شده از تو به یک چشم زدن مشکل من خون من ریزد اگر آن گل رعنا بر…
ای گردن بلند قدان در کمند تو
ای گردن بلند قدان در کمند تو رعنائی آفریده قد بلند تو بر صرصری سوار وز دل میبرد قرار طرز گران خرامی رعنا سمند تو…
این صید هنوز نیم رام است
این صید هنوز نیم رام است این کار هنوز ناتمام است این ماه هنوز نو طلوع است این نخل هنوز نو قیام است تیغش رقم…
باز ای دل شورانگیز رو سوی کسی داری
باز ای دل شورانگیز رو سوی کسی داری چشم از همه پوشیده بر روی کسی داری ای آتش دل با آن کز دست تو میسوزم…
بر مه روی تو خط مشگ بار
بر مه روی تو خط مشگ بار ساخته روزم چو شب از غصه تار در چمن از عشق تو گل سینه چاک بر فلک از…
بس که مجنون الفتی با مردم دنیا نداشت
بس که مجنون الفتی با مردم دنیا نداشت از جدائی مر دو دست از دامن صحرا نداشت حسن لیلی جلوه گر در چشم مجنون بود…
به خاکم آن بت اگر با رقیب درگذر آید
به خاکم آن بت اگر با رقیب درگذر آید ز مضطرب شدن من زمین به لرزه درآید به دشت و کوه چو از داغ عشق…
به مجلس بحث از آن خصمانه اغیار میکردم
به مجلس بحث از آن خصمانه اغیار میکردم که جانب داری فهم از ادای یار میکردم ز بختم با حریفان کار مشکل شد که پی…
بیچاره باشد همواره عاشق
بیچاره باشد همواره عاشق عشق این چنین است بیچاره عاشق گردون نگردد روزی که گردد از کوی معشوق آواره عاشق صد پاره شد دل اما…
تا میان من و آن مه شده کلفت واقع
تا میان من و آن مه شده کلفت واقع به رقیبم شده بیواسطه کلفت واقع به مهی در گذری یک نظر افکندم دوش شد میان…
جهان آرا شدی چون ماه و ننمودی به من خود را
جهان آرا شدی چون ماه و ننمودی به من خود را چو شمع ای سیم تن زین غصه خواهم سوختن خود را بیا بر بام…
چو دی ز عشق من آگه شد و شناخت مرا
چو دی ز عشق من آگه شد و شناخت مرا به اولین نگه از شرم آب ساخت مرا به یک نگاه مرا گرم شوق ساخت…
چون دم جان دادنم آهی ز جانان برنخاست
چون دم جان دادنم آهی ز جانان برنخاست آهی از من سر نزد کز مردم افغان برنخاست گریه طوفان خیز گشت و از سرم برخاست…
حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را
حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را سلسله بگسلم ز پا عقل گریزپای را کو دلی و دلیرئی کز پی رونق جنون شحنهٔ…
خیالش را به نوعی انس در جان من است امشب
خیالش را به نوعی انس در جان من است امشب که با این نیم جانیها دو جانم در تنست امشب به صحبت هر که را…
در ملک بودی اگر یک ذره عشق یار من
در ملک بودی اگر یک ذره عشق یار من در فلک آتش افکندی آه آتش بار من در تن زارم جگر صدچاک و دل صد…
دهد اگرچه برون در بیشمار صدف
دهد اگرچه برون در بیشمار صدف تو آن دری که برون ناید از هزار صدف برای چون تو دری شاید ای چکیدهٔ صنع اگر دهان…
دی صبح دم که عارض او بینقاب بود
دی صبح دم که عارض او بینقاب بود چیزی که در حساب نبود آفتاب بود صد عشوه کرد لیک مرا زان میانه کشت نازی که…
رفته مهر از شکرت در شکرستان تو کیست
رفته مهر از شکرت در شکرستان تو کیست ما زدوریم مگس ران مگس خوان تو کیست من ز سودای تو دیوانهٔ صحرا گردم بندی سلسلهٔ…
ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم
ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم به دوستی تو با کائنات کین دارم زمانه دامن آخر زمان گرفت و هنوز…
ز لطف و قهر او و در خنده های گریه آلودم
ز لطف و قهر او و در خنده های گریه آلودم نمییابم که مقبولم نمیدانم که مردودم ز جرمم در گذر یا بسملم کن به…
زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز
زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز فریب خورده چشمت هزار شعبده باز رقیب محرم راز تو گشت نزدیک است که اشگ من بدرد صدهزار…
سبک جولان سمندی کان پری در زیر ران دارد
سبک جولان سمندی کان پری در زیر ران دارد به رو بسیار میلرزم که باری بس گران دارد من سر گشتهٔ بی دست و پا…
شد پرده درم سوز درون از تو چه پنهان
شد پرده درم سوز درون از تو چه پنهان افتاده دل از پرده برون از تو چه پنهان هرچند چو فانوس به دل پرده کشیدم…
صورت به این لطافت سیرت به این نکوئی
صورت به این لطافت سیرت به این نکوئی در جسم پاک حور است روح فرشته گوئی بستست خطش از نو دیباچهای که گویا هست آیت…
فغان که همسفر غیر شد حبیب و برفت
فغان که همسفر غیر شد حبیب و برفت مرا گذاشت درین مملکت غریب و برفت چو گفتمش که نصیبم دگر ز لعل تو نیست گشود…
که گمان داشت که روزی تو سفر خواهی کرد
که گمان داشت که روزی تو سفر خواهی کرد روز ما را ز شب تیره بتر خواهی کرد خیمه در کوه و بیابان زده با…
گر شود پامال هجر این تن همان گیرم نبود
گر شود پامال هجر این تن همان گیرم نبود ور رود دل نیز یک دشمن همان گیرم نبود گر دلم در سینه سوزان نباشد گو…
گلخنیان تو را نیست به بزم احتیاج
گلخنیان تو را نیست به بزم احتیاج کار ندارد به آب مرغ سمندر مزاج رتبه به اسباب نیست ورنه چو بر آشیان هد هد نادان…
مدعی در مجلسم جا میدهد پهلوی تو
مدعی در مجلسم جا میدهد پهلوی تو تا شود آگاه اگر ناگاه بینم روی تو از خطایی گه گهم بنواز در پهلوی خویش تا به…
من که از ادعیه خوانان دگر ممتازم
من که از ادعیه خوانان دگر ممتازم از دعای تو به مدح تو نمیپردازم علم مدح تو بیضا علم افراختنی است لیک من از عقبت…
نخواهم از جمال عالم آشوبت نقاب افتد
نخواهم از جمال عالم آشوبت نقاب افتد که من دیوانه گردم بازو خلقی در عذاب افتد ز بس لطف من و اندام زیبایت عجب دارم…
هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست
هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست در پای دوست هر که نشد کشتهٔ مرد نیست ناصح مور ز مهر و غم درد ما…
یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند
یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند کان دو رعنا نرگس از بستان حسن انگیختند دست دعوی از کمان ابرویش کوتاه بود زان جهت…
از بادهٔ لاله تو چو در ژاله میرود
از بادهٔ لاله تو چو در ژاله میرود خون قطره قطره در جگر لاله میرود چشم تو هندوییست که پنداری از خطا صد ترک تند…
اگر دل بر صف مژگان سیاهی میزند خود را
اگر دل بر صف مژگان سیاهی میزند خود را که تنها ترک چشمش بر سپاهی میزند خود را ز تابم میکشد اکثر نگاه دیر دیر…
آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف
آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف آفتابی بود نورش برطرف شد حیف حیف طرح یک رنگی فکند آن بت بهر بد…
او کشیده خنجر و من جامه جان کرده چاک
او کشیده خنجر و من جامه جان کرده چاک رایاو قتل منست و من برای او هلاک زان رخم حیران آن صانع که پیدا کرده…
ای دهانت را موکل خضر خط بر سلسبیل
ای دهانت را موکل خضر خط بر سلسبیل رشحهای بر دوزخ آسایان هجران کن سبیل گر به جای آتش نمرود بودی یک شرار ز آتش…
ای گل امروز اداهای تو بیچیزی نیست
ای گل امروز اداهای تو بیچیزی نیست خندهٔ وسوسه فرمای تو بیچیزی نیست میزند غیر در صلح به من چیزی هست و اندرین باب تقاضای…
این طلعت و رخسار که دارد که تو داری
این طلعت و رخسار که دارد که تو داری این قامت و رفتار که دارد که تو داری لب شهد و حدیثت شکر است ای…
باز این چه زلف از طرف رخ نمودن است
باز این چه زلف از طرف رخ نمودن است باز این چه مشگ بر ورق لاله سودن است باز این چه نصب کردن خالست برعذار…
بر هر دلی که بند نهاد از نگاه خود
بر هر دلی که بند نهاد از نگاه خود بردش به بند خانهٔ زلف سیاه خود از راه نارسیده شهنشاه عشق او عالم به باد…
بس که همیشه در غمت فکر محال میکنم
بس که همیشه در غمت فکر محال میکنم هجر تو را ز بیخودی وصل خیال میکنم شب که ملول میشوم بر دل ریش تا سحر…
به دست دیده عنان دل فکار مده
به دست دیده عنان دل فکار مده مرا ببین و به چشم خود اختیار مده ز غیرت ای گل نازک ورق چو دامن پاک کشیدی…
به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت
به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت به قربانت شوم جانا بمیرم پیش بالایت ازین بهتر نمیدانم طریق مهربانی را که ننشینم ز…