ایمن از تیر نگاه تو دل زاری نیست

ایمن از تیر نگاه تو دل زاری نیست مردم آزارتر از چشم تو بیماری نیست باز در فکر اسیران کهن افتادی به کمند تو مگر…

ادامه مطلب

ای خوشا رندی که رو در ساحت می‌خانه کرد

ای خوشا رندی که رو در ساحت می‌خانه کرد چارهٔ دور فلک از گردش پیمانه کرد سال ها کردم به صافی خدمت میخانه را تا…

ادامه مطلب

اندوه تو شد وارد کاشانه‌ام امشب

اندوه تو شد وارد کاشانه‌ام امشب مهمان عزیز آمده در خانه‌ام امشب صد شکر خدا را که نشسته‌ست به شادی گنج غمت اندر دل ویرانه‌ام…

ادامه مطلب

آشنا خواهی گر ای دل با خود آن بیگانه را

آشنا خواهی گر ای دل با خود آن بیگانه را اول از بیگانه باید کرد خالی خانه را آشنایی‌های آن بیگانه پرور بین، که من…

ادامه مطلب

یک جام با تو خوردن یک عمر می‌پرستی

یک جام با تو خوردن یک عمر می‌پرستی یک روز با تو بودن، یک روزگار مستی در بندگی عشقت از دست رفت کارم ای خواجهٔ…

ادامه مطلب

همه جا تیر تو بر سینهٔ ما می‌آید

همه جا تیر تو بر سینهٔ ما می‌آید جان به قربان خدنگی که به جا می‌آید جوی خون می‌رود از چشمهٔ چشمم بر خاک بر…

ادامه مطلب

هر سر که به سودای خط و خال تو افتد

هر سر که به سودای خط و خال تو افتد چون سایه همه عمر به دنبال تو افتد واقف شده از حال شهیدان تو در…

ادامه مطلب

نه از جمال تو قطع نظر توان کردن

نه از جمال تو قطع نظر توان کردن نه جز خیال تو فکر دگر توان کردن غمت هلاک مرا مصلحت نمی‌داند و گر نه مساله…

ادامه مطلب

مو به مو بستهٔ آن زلف گره گیر شدم

مو به مو بستهٔ آن زلف گره گیر شدم آخر از فیض جنون قابل زنجیر شدم کاش ابروی کجش بنگری از دیدهٔ راست تا بدانی…

ادامه مطلب

من از کمال شوق ندانم که این تویی

من از کمال شوق ندانم که این تویی تو از غرور حسن ندانی که این منم گر برکنند دیده‌ام از ناخن عتاب گر دیده از…

ادامه مطلب

محبان را نصیب است از حبیبان

محبان را نصیب است از حبیبان من حسرت کش از حسرت نصیبان فغان کان گلبن سرکش ندارد سری با ناله‌های عندلیبان مرا گویند از آن…

ادامه مطلب

گرنه خورشید فلک خاک نشین ره تست

گرنه خورشید فلک خاک نشین ره تست پس چرا هر سحر افتاده به جولان‌گه تست هر کجا می‌گذری شعلهٔ آه دل ماست هر طرف می‌نگری…

ادامه مطلب

گر چه آن زلف سیه را تو نمی‌لرزانی

گر چه آن زلف سیه را تو نمی‌لرزانی پس چرا نافهٔ چین است بدین ارزانی چون دو زلف تو پراکنده و سرگردانم که تو یک…

ادامه مطلب

کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را

کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته‌ای که…

ادامه مطلب

کار من تا به زلف یار من است

کار من تا به زلف یار من است صد هزاران گره به کار من است هر کجا روز تیره‌ای بینی دست پرورد روزگار من است…

ادامه مطلب

غمش را غیر دل سر منزلی نیست

غمش را غیر دل سر منزلی نیست ولی آن هم نصیب هر دلی نیست کسی عاشق نمی‌بینم و گر نه میان جان و جانان حایلی…

ادامه مطلب

شیوهٔ خوش منظران چهره نشان دادن است

شیوهٔ خوش منظران چهره نشان دادن است پیشهٔ اهل نظر دیدن و جان دادن است چون به لبش می‌رسی جان بده و دم مزن نرخ…

ادامه مطلب

سر راهش افتادم از ناتوانی

سر راهش افتادم از ناتوانی وزین ضعف کردم بسی کامرانی کسی کاو به دل ناوکش خورد گفتا که شوخی ندیدم بدین شخ کمانی ز چشمی…

ادامه مطلب

زان غنچه‌دهان دلم به تنگ آمد

زان غنچه‌دهان دلم به تنگ آمد وز دیده سرشک لاله رنگ آمد هر گوشه که گوش دادم از عشقش آواز نی و نوای چنگ آمد…

ادامه مطلب

دیدم جمال قاتل در وقت جان سپاری

دیدم جمال قاتل در وقت جان سپاری دادم تسلی دل در عین بی قراری خواری کشان حسنش گلهای بوستانی شوریدگان عشقش مرغان شاخساری شاخ گلی…

ادامه مطلب

دلم افتاد به دنبال سوار عجبی

دلم افتاد به دنبال سوار عجبی شه سوار عجبی کرده شکار عجبی برده هوش از سر من زلف پری سیمایی کرده دیوانه مرا سلسله دار…

ادامه مطلب

در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را

در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را وازدم در این بازی، عقل مصلحت بین را فصل نوبهار آمد، جام جم چه می‌جویی از…

ادامه مطلب

دادن باده حرام است به نادانی چند

دادن باده حرام است به نادانی چند کآب حیوان نتوان داد به حیوانی چند گذر افتاد به هر حلقهٔ غم دوران را مگر آن حلقه…

ادامه مطلب

خاکم به ره آن بت چالاک نکردند

خاکم به ره آن بت چالاک نکردند فریاد که کشتندم و در خاک نکردند من طایفه‌ای بر سر آن کوی ندیدم کز دست غمش جامهٔ…

ادامه مطلب

چه عقده‌هاست به کار دلم ز بخت سیاه

چه عقده‌هاست به کار دلم ز بخت سیاه که زلف دوست بلند است و دست من کوتاه نعوذبالله از این زاهدان جامه سفید تبارک الله…

ادامه مطلب

جنس گران بهای خود ارزان نمی‌کنی

جنس گران بهای خود ارزان نمی‌کنی یعنی بهای بوسه به صد جان نمی‌کنی روزی نمی‌شود که برغم شکرفروش از خنده شره را شکرستان نمی‌کنی برکس…

ادامه مطلب

تو پری چهره اگر دست به آیینه بری

تو پری چهره اگر دست به آیینه بری آنچنان شیفته گردی که گریبان بدری با وجودت دو جهان بی‌خبر از خویشتنند تو چنان واله خود…

ادامه مطلب

تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد

تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد آشیان دل یک سلسله را بر هم زد بود از زلف پریشان توام خاطر جمع…

ادامه مطلب

تا حریفان بر در می‌خانه ماوا کرده‌اند

تا حریفان بر در می‌خانه ماوا کرده‌اند خانه غم را خراب از سیل صهبا کرده‌اند میگساران چنگ تا در گردن مینا زدند دعوی گردن کشی…

ادامه مطلب

پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت

پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت مهرهٔ مهر تو در حقهٔ دل منزل داشت من همین از نظر افتاده چشمت بودم ور…

ادامه مطلب

به خون تپیده ز بازوی قاتلی تن من

به خون تپیده ز بازوی قاتلی تن من که منتی است ز شمشیر او به گردن من فرشته سینه سپر می‌کند چو از سر ناز…

ادامه مطلب

بر سر آتش سوزنده نشیمن کردم

بر سر آتش سوزنده نشیمن کردم معنی عشق تو را بر همه روشن کردم کسی از دور فلک این همه اندیشه نکرد که من از…

ادامه مطلب

ای که می‌پرسی ز من کیفیت چشم غزالم

ای که می‌پرسی ز من کیفیت چشم غزالم من از این پیمانه مستم، من در این افسانه لالم گر به خیل او در آیم خسرو…

ادامه مطلب

ای خوش آنان که قدم در ره میخانهٔ زدند

ای خوش آنان که قدم در ره میخانهٔ زدند بوسه دادند لب شاهد و پیمانه زدند به حقارت منگر باده‌کشان را کاین قوم پشت پا…

ادامه مطلب

آنان که در محبت او سنگ می‌خورند

آنان که در محبت او سنگ می‌خورند خون را به جای بادهٔ گل‌رنگ می‌خورند من تنگ‌دل ز رشک گروهی که در خیال تنگ شکر از…

ادامه مطلب

آشوب شهر طلعت زیبای او بود

آشوب شهر طلعت زیبای او بود زنجیر عقل جعد چلیپای او بود ما و دلی که خسته تیر بلای عشق ما و سری که بر…

ادامه مطلب

یک اشارت ز تو بر قتل جهان بسیار است

یک اشارت ز تو بر قتل جهان بسیار است در کمینی که تویی تیر و کمان بیکار است من و اوصاف تو تا شغل قلم…

ادامه مطلب

همان که چشم تو را طرز دل‌ربایی داد

همان که چشم تو را طرز دل‌ربایی داد دل مرا به نگاه تو آشنایی داد پس از شکستن دل کام دادی‌ام آری به تن درست…

ادامه مطلب

هر دم ای گل از تو در گلشن فغان تازه است

هر دم ای گل از تو در گلشن فغان تازه است عندلیبان کهن را داستان تازه است تا کدامین خسته را کشتی ز تیغ بی‌دریغ…

ادامه مطلب

نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیدا

نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیدا ز چین طرهٔ او فتنه‌ها در چین شود پیدا کی از برج فلک ماهی بدین خوبی…

ادامه مطلب

مهره توان برد، مار اگر بگذارد

مهره توان برد، مار اگر بگذارد غنچه توان چید، خار اگر بگذارد با همه حسرت خوشم به گوشهٔ چشمی چشم بد روزگار اگر بگذارد کام…

ادامه مطلب

مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند

مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند عجب خیال خوشی کرده‌ام، خدا بکند سزای مردم بیگانه را دهم روزی که روزگار تو را با…

ادامه مطلب

مانع رفتن بجز مهر و وفای من نبود

مانع رفتن بجز مهر و وفای من نبود ور نه در کوی بتان بندی به پای من نبود گر نبودی کوه اندوه محبت در میان…

ادامه مطلب

گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم

گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم هزار دجله به یک‌دم گذشته از نظرم چه قطره‌ها که دمادم نریخت از مژه‌ام چه شعله‌ها که پیاپی نخاست…

ادامه مطلب

گر در آید شب عید از درم آن صبح امید

گر در آید شب عید از درم آن صبح امید شب من روز شود یک سر و روزم همه عید خستگیهای مرا عشق به یک…

ادامه مطلب

کیفیت نگاه تو از جام خوش‌تر است

کیفیت نگاه تو از جام خوش‌تر است لعل لبت ز بادهٔ گلفام خوش‌تر است نظارهٔ رخ تو به اصرار خوب تر بوسیدن لب تو به…

ادامه مطلب

کاش آن صنم آماده شدی جلوه‌گری را

کاش آن صنم آماده شدی جلوه‌گری را در پرده نشاندی صنم کاشغری را گر جعد تو مویی فکند بر سر آتش احضار کند روح هوا…

ادامه مطلب

عهد همه بشکستم در بستن پیمانت

عهد همه بشکستم در بستن پیمانت دامن مکش از دستم، دست من و دامانت حسرت خورم از خونی کش ریخته شمشیرت غیرت برم از چاکی…

ادامه مطلب

شد وقت مرگ نوش لبی هم‌نشین مرا

شد وقت مرگ نوش لبی هم‌نشین مرا عمر دوباره شد نفس واپسین مرا با صد هزار حسرت از آن کو گذشته‌ام وا حسرتا اگر بگذارد…

ادامه مطلب

سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی

سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی رخ از هلاک نتابم اگر تو جلادی نکرده چاره مکر تو هیچ مکاری نبرده پنجهٔ شید تو هیچ…

ادامه مطلب