غزلیات – فروغی بسطامی
دی به رهش فکندهام طفل سرشک دیده را
دی به رهش فکندهام طفل سرشک دیده را در کف دایه دادهام کودک نورسیده را بخت رمیده رام شد وحشت من تمام شد کان سر…
دل نداند که فدای سر جانان چه کند
دل نداند که فدای سر جانان چه کند گر فدای سر جانان نکند جان چه کند لب شکر شکنت رونق کوثر بشکست تا دهان تو…
در سینه دلت مایل هر شعلهٔ آهی است
در سینه دلت مایل هر شعلهٔ آهی است در سیم سفید تو عجب سنگ سیاهی است جان از سر میدان تو بیرون نتوان برد کز…
خوشا دلی که تو باشی نگار پردهنشینش
خوشا دلی که تو باشی نگار پردهنشینش به زیر پرده بری در نگارخانهٔ چینش گهی ز بوسهٔ شیرین شکر کنی به مذاقش گهی ز باده…
چین زلف مشکین را بر رخ نگارم بین
چین زلف مشکین را بر رخ نگارم بین حلقههای او بشمر، عقدههای کارم بین از دمیدن خطش اشک من به دامن ریخت هاله بر مهش…
چندی از صومعه در دیر مغان باید رفت
چندی از صومعه در دیر مغان باید رفت قدمی چند پی مغبچگان باید رفت نقد جان را به سر کوی بتان باید داد پاک شو…
جستیم راه میکده و خانقاه را
جستیم راه میکده و خانقاه را لیکن به سوی دوست نجستیم راه را تا کی کشیم خرقهٔ تزویر را به دوش نتوان کشیدن این همه…
تشنگان ستمت زندگی از سر گیرند
تشنگان ستمت زندگی از سر گیرند کامی از تیغ تو گر نوبت دیگر گیرند بر سر خاک شیهدان قدمی نه که مباد دامن پاک تو…
تا سراسیمهٔ آن طرهٔ پیچان نشوی
تا سراسیمهٔ آن طرهٔ پیچان نشوی آگه از حالت هر بیسروسامان نشوی جمعی از صورت حال تو پریشان نشوند تا ز جمعیت آن زلف پریشان…
تا به دل خوردهام از عشق گلی خاری چند
تا به دل خوردهام از عشق گلی خاری چند باز گردیده به رویم در گلزاری چند دست همت به سر زلف بلندی زدهام که به…
پرده برانداختی، چهره برافروختی
پرده برانداختی، چهره برافروختی میکده را ساختی، صومعه را سوختی من صفتی جز وفا هیچ نیاموختم تو روشی جز جفا هیچ نیاموختی بر سر اهل…
به بوسهای ز دهان تو آرزومندم
به بوسهای ز دهان تو آرزومندم فغان که با همه حسرت به هیچ خرسندم تو از قبیله خوبان سست پیمانی من از جماعت عشاق سخت…
بتان به مملکت حسن پادشاهانند
بتان به مملکت حسن پادشاهانند ولی دریغ که بدخواه نیک خواهانند ز اصل پرورش روح میدهند این قوم ولی ز فرقت جان سوز جسم گاهانند…
ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما
ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما گر در میان نباشد پای وصال جانان مردن چه فرق دارد…
ای جز می مشک بر سر دوش
ای جز می مشک بر سر دوش از زخم دلم مکن فراموش امشب به کنار من توان خفت کز دست غمت نخفتهام دوش من شب…
آن که لبش مایهٔ حلاوت قند است
آن که لبش مایهٔ حلاوت قند است کاش بگوید که نرخ بوسه به چند است دوش اسیر کسی شدم که ندانم ترک سمرقند یا سوار…
امشب نگه افتاد بر آن غیرت ماهم
امشب نگه افتاد بر آن غیرت ماهم یارب که نماند به رخش عکس نگاهم سنگین دل او نرم شد از قطرهٔ اشکم بازار وفا گرم…
از دادن جان خدمت جانانه رسیدیم
از دادن جان خدمت جانانه رسیدیم در عشق نظر کن که چه دادیم و چه دیدیم زان پستهٔ خندان چه شکرها که نخوردیم زان سرو…
یا رب این عید همایون چه مبارک عید است
یا رب این عید همایون چه مبارک عید است که بدین واسطه دل دست بتان بوسیدهست گرنه آن ترک سپاهی سر غوغا دارد پس چرا…
هر گه که آن خسرو زرین کمر از جا برخاست
هر گه که آن خسرو زرین کمر از جا برخاست آسمان گفت که قرص قمر از جا بر خاست گر بساط می و معشوق نباشد…
هر چه کردم به ره عشق وفا بود، وفا
هر چه کردم به ره عشق وفا بود، وفا وانچه دیدم به مکافات جفا بود ، جفا شربت من ز کف یار الم بود، الم…
نظر ز روی تو صاحب نظر نمیبندد
نظر ز روی تو صاحب نظر نمیبندد که هیچ کس به چنین روی در نمیبندد دلم ز صورت خوب تو پی به معنی برد که…
من نمیگویم که عاقل باش یا دیوانه باش
من نمیگویم که عاقل باش یا دیوانه باش گر به جانان آشنایی از جهان بیگانه باش گر سر مقصود داری مو به مو جوینده شو…
مشاطه تا به روی تو زلف دوتا نهاد
مشاطه تا به روی تو زلف دوتا نهاد بس مرغ دل که پای به دام بلا نهاد بی چون اگر گناه شمارد نگاه را پس…
لعل تو به سر چشمهٔ زمزم نتوان داد
لعل تو به سر چشمهٔ زمزم نتوان داد این مهر خدا داده به خاتم نتوان داد عشاق تو را زجر پیاپی نتوان کرد مستان تو…
گر نه زلفش پی شبیخون است
گر نه زلفش پی شبیخون است پس چرا حال دل دگرگون است درد شیرین دوای فرهاد است غم لیلی نشاط مجنون است صبر در چنگ…
گر به گلزار رخش افتد نگاه گاه گاهم
گر به گلزار رخش افتد نگاه گاه گاهم گل به دامن میتوان برد از گلستان نگاهم گفتمش گل چیست، گفتا پیرهن چاک نسیمم گفتمش مه…
کفر زلفش رهزن دین است گویی نیست هست
کفر زلفش رهزن دین است گویی نیست هست کافری سرمایهاش این است گویی نیست هست تا چه کرد آن سنبل نورسته در گلزار حسن کش…
قصد همه وصل حور و خلد برین است
قصد همه وصل حور و خلد برین است غایت مقصود ما نه آن و نه این است بر سر آزادهام نه صلح و نه جنگ…
عمر گذشت، وز رخش سیر نشد نظارهام
عمر گذشت، وز رخش سیر نشد نظارهام حسرت او نمیرود از دل پاره پارهام مردم و از دلم نرفت آرزوی جمال او وه که ز…
شبی که دل به برم یاد زلف دلبر کرد
شبی که دل به برم یاد زلف دلبر کرد دماغ جان مرا تا سحر معطر کرد خیال دانهٔ خال مهی اسیرم ساخت که صید مرغ…
ساقی دل نرگس شهلای تو
ساقی دل نرگس شهلای تو مستی جان از می مینای تو ای ز سر زلف چلیپای تو اهل جنون سلسله در پای تو سینه نهادم…
ز تجلی جمالش از دو کون بستم
ز تجلی جمالش از دو کون بستم به صمد نمود راهم صنمی که میپرستم به هوای مهر رویش همه مهرها بریدیم به امید عهد سستش…
دوشینه خود شنیدم یک نکته از دهانی
دوشینه خود شنیدم یک نکته از دهانی اما نمیتوان گفت با هیچ نکتهدانی اسرار عشقم آخر افتاد بر زبانها از بس که وصف او را…
دل نام سر زلف ترا مشک ختا کرد
دل نام سر زلف ترا مشک ختا کرد الحق که در این نکته غلط رفت و خطا کرد مژگان تو دل را هدف تیر ستم…
در سر کوی وفا با کوه کن هم گام باش
در سر کوی وفا با کوه کن هم گام باش جان شیرین را به شیرین بخش و شیرین کام باش گر زلیخا نیستی پیراهن یوسف…
خوش آن که نگاهش به سراپای تو باشد
خوش آن که نگاهش به سراپای تو باشد آیینه صفت محو تماشای تو باشد صاحب نظر آن است که در صورت معنی چشم از همه…
حلقهٔ زلف سیاهش بر رخ انور ببین
حلقهٔ زلف سیاهش بر رخ انور ببین آفتاب و سایه را سرگرم یکدیگر ببین با سپاه غمزه بازآمد پی تسخیر دل موکب لشکر نگر، جمعیت…
چنین که برده شراب لبت ز دست مرا
چنین که برده شراب لبت ز دست مرا مگر به دامن محشر برند مست مرا چگونه از سرکویت توان کشیدن پای که کرده هر سر…
جانی که خلاص از شب هجران تو کردم
جانی که خلاص از شب هجران تو کردم در روز وصال تو به قربان تو کردم خون بود شرابی که ز مینای تو خوردم غم…
ترک کمان کشیده دو چشم سیاه تست
ترک کمان کشیده دو چشم سیاه تست تیری که بر نشانه نشیند نگاه تست امروز هر تنی که به شمشیر کشتهای فردای رستخیز به جان…
تا دیدن آن ماه فروزنده محال است
تا دیدن آن ماه فروزنده محال است فیروزیام از اختر فرخنده محال است تا زلف پراکندهٔ او جمع نگردد جمعیت دلهای پراکنده محال است تا…
تا به در میکده جا کردهام
تا به در میکده جا کردهام توبه ز تزویر و ریا کردهام خرقهٔ تقوی به می افکندهام جامهٔ پرهیز قبا کردهام خواجگی از پیر مغان…
پایه عمر گرانمایه بر آب است برآب
پایه عمر گرانمایه بر آب است برآب همه جا شاهد این نکته حباب است ، حباب باده خور باده به بانک نی و فتوای حکیم…
به امیدی که وفا خواهم دید
به امیدی که وفا خواهم دید از تو تا چند جفا خواهم دید تا کی از لعل شراب آلودت غیر را کامروا خواهم دید گر…
باعث مردن بلای عشق باشد مرا
باعث مردن بلای عشق باشد مرا راجت جان من آخر آفت جان شد مرا نرگس او با دل بیمار من الفت گرفت عاقبت درد محبت…
ای کاش پی قتل من آن سیم تن افتد
ای کاش پی قتل من آن سیم تن افتد شاید که نگاهش گه کشتن به من افتد صد تیشه بباید زدنش بر دل هر سنگ…
ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت
ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت وی سرو چمن پا به گل از سرو چمانت خرسند شکاری که نشینی به کمینش قربان خدنگی…
آن که در عشق سزاوار سر دار نشد
آن که در عشق سزاوار سر دار نشد هرگز از حالت منصور خبردار نشد نقشی از پرده ایجاد پدیدار نشد کز تماشای رخت صورت دیوار…
امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم
امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم تو خوب تر ز ماهی، من اشتباه کردم دوشینه پیش رویت آیینه را نهادم روز سفید…