دلم که بسته تعلق به زلف پرچینی

دلم که بسته تعلق به زلف پرچینی کبوتری است معلق به چنگ شاهینی ز ماه چاردهی روزگار من سیه است که آفتاب فلک را نکرده…

ادامه مطلب

دست در حلقهٔ آن جعد چلیپا زده‌ام

دست در حلقهٔ آن جعد چلیپا زده‌ام دل سودازده را سلسله و پا زده‌ام عشقم آتش زد و آب مژه از سر بگذشت پی آن…

ادامه مطلب

دامن کشان شبی گذر افتاد بر منش

دامن کشان شبی گذر افتاد بر منش برخاستم چو گرد و نشستم به دامنش شاهان اسیر حلقهٔ گیسوی پر خمش شیران شکار شیوهٔ آهوی پر…

ادامه مطلب

خادم دیر مغانم، هنری بهتر از این

خادم دیر مغانم، هنری بهتر از این بی خبر از دو جهانم، هنری بهتر از این ساقی نوش لبم دوش به یک باده نواخت کس…

ادامه مطلب

چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش

چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش قند ز هر شکنی صدهزار دل به کنارش چه عشوه‌ها که خریدم ز چشم عشوه فروشش چه…

ادامه مطلب

چشم تماشای خلق در رخ زیبای اوست

چشم تماشای خلق در رخ زیبای اوست هر که نظر می‌کنی محو تماشای اوست عاشق دیوانه را کار بدین قبله نیست قبلهٔ مجنون عشق خیمهٔ…

ادامه مطلب

تو و آن قامتی که موزون است

تو و آن قامتی که موزون است من و این طالعی که وارون است تو و آن طره‌ای که مفتول است من و این دیده‌ای…

ادامه مطلب

تا لب می‌پرست او داد شراب مستیم

تا لب می‌پرست او داد شراب مستیم مفتی شهر می‌خورد حسرت می پرستیم کاش به کوی نیستی خاک شوم که آن پری چهره نشان نمی‌دهد…

ادامه مطلب

تا خانهٔ تقدیر بساط چمن آراست

تا خانهٔ تقدیر بساط چمن آراست نشنید کس از سروقدان یک سخن راست هر جا گذری اشک من از دیده پدیدار هر سو نگری روی…

ادامه مطلب

تا از دو چشم مستت بیمار و دردمندیم

تا از دو چشم مستت بیمار و دردمندیم هم ایمن از بلاییم، هم فارغ از گزندیم گفتی برو ز کویم تا پای رفتنت هست زین…

ادامه مطلب

به شکر خنده دل بردی ز هر زیبا نگارینی

به شکر خنده دل بردی ز هر زیبا نگارینی بنام ایزد، چه زیبایی، تعالی الله چه شیرینی چنان بر من گذر کردی که دارایی به…

ادامه مطلب

بر سر هر مژه چندین گل رنگین دارم

بر سر هر مژه چندین گل رنگین دارم یعنی از عشق تو در بر دل خونین دارم گر تو در سینهٔ سیمین دل سنگین داری…

ادامه مطلب

این سر که به تن دارم مست می ناب اولی

این سر که به تن دارم مست می ناب اولی این کاسه که من دارم سرشار شراب اولی این است اگر ساقی، می خور ز…

ادامه مطلب

ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر

ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر شاهد شیرین کلام، خسرو فرخ سیر ای لب عشاق تو، بوسه‌زن ساق تو سینهٔ مشتاق…

ادامه مطلب

ای آب زندگانی یک نکته از دهانت

ای آب زندگانی یک نکته از دهانت تا چند رحمتی نیست بر حال تشنگانت دردا که بر لب آید جانم ز تشنه کامی وآب حیات…

ادامه مطلب