غزلیات – فروغی بسطامی
آشوب شهر طلعت زیبای او بود
آشوب شهر طلعت زیبای او بود زنجیر عقل جعد چلیپای او بود ما و دلی که خسته تیر بلای عشق ما و سری که بر…
یک اشارت ز تو بر قتل جهان بسیار است
یک اشارت ز تو بر قتل جهان بسیار است در کمینی که تویی تیر و کمان بیکار است من و اوصاف تو تا شغل قلم…
همان که چشم تو را طرز دلربایی داد
همان که چشم تو را طرز دلربایی داد دل مرا به نگاه تو آشنایی داد پس از شکستن دل کام دادیام آری به تن درست…
هر دم ای گل از تو در گلشن فغان تازه است
هر دم ای گل از تو در گلشن فغان تازه است عندلیبان کهن را داستان تازه است تا کدامین خسته را کشتی ز تیغ بیدریغ…
نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیدا
نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیدا ز چین طرهٔ او فتنهها در چین شود پیدا کی از برج فلک ماهی بدین خوبی…
مهره توان برد، مار اگر بگذارد
مهره توان برد، مار اگر بگذارد غنچه توان چید، خار اگر بگذارد با همه حسرت خوشم به گوشهٔ چشمی چشم بد روزگار اگر بگذارد کام…
مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند
مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند عجب خیال خوشی کردهام، خدا بکند سزای مردم بیگانه را دهم روزی که روزگار تو را با…
مانع رفتن بجز مهر و وفای من نبود
مانع رفتن بجز مهر و وفای من نبود ور نه در کوی بتان بندی به پای من نبود گر نبودی کوه اندوه محبت در میان…
گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم
گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم هزار دجله به یکدم گذشته از نظرم چه قطرهها که دمادم نریخت از مژهام چه شعلهها که پیاپی نخاست…
گر در آید شب عید از درم آن صبح امید
گر در آید شب عید از درم آن صبح امید شب من روز شود یک سر و روزم همه عید خستگیهای مرا عشق به یک…
کیفیت نگاه تو از جام خوشتر است
کیفیت نگاه تو از جام خوشتر است لعل لبت ز بادهٔ گلفام خوشتر است نظارهٔ رخ تو به اصرار خوب تر بوسیدن لب تو به…
کاش آن صنم آماده شدی جلوهگری را
کاش آن صنم آماده شدی جلوهگری را در پرده نشاندی صنم کاشغری را گر جعد تو مویی فکند بر سر آتش احضار کند روح هوا…
عهد همه بشکستم در بستن پیمانت
عهد همه بشکستم در بستن پیمانت دامن مکش از دستم، دست من و دامانت حسرت خورم از خونی کش ریخته شمشیرت غیرت برم از چاکی…
شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا
شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا عمر دوباره شد نفس واپسین مرا با صد هزار حسرت از آن کو گذشتهام وا حسرتا اگر بگذارد…
سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی
سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی رخ از هلاک نتابم اگر تو جلادی نکرده چاره مکر تو هیچ مکاری نبرده پنجهٔ شید تو هیچ…
زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی
زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی خاطرم جمع نشد تا تو پریشان کردی من به سودای غمت اشک به دامن کردم تا تو…
دی در میان مستی خنجر کشیده برخاست
دی در میان مستی خنجر کشیده برخاست وز ما بجز محبت جرمی ندیده برخاست چشم سیاه مستش آیا چه دیده باشد کز کوی تیره بختان…
دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است من بدین طالع برگشته چه خواهم کردن که ز مژگان…
در عالم محبت دانی چه کار کردم
در عالم محبت دانی چه کار کردم بعد از سپردن دل جان را نثار کردم بر خاک عاشقانش آخر قدم نهادم در خیل کشتگانش آخر…
خوشا شبی که به آرامگاه من باشی
خوشا شبی که به آرامگاه من باشی من آسمان تو باشم، تو ماه من باشی کمان نهم به کمان زلف ز نیروی عشق تو گر…
چینیان گر به کف از جعد تو یک تار آرند
چینیان گر به کف از جعد تو یک تار آرند آن چه خواهی به سر نافهٔ تاتار آرند زال گردون به کلافی نخرد یوسف را…
چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی
چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی سر شانه را شکستم به بهانهٔ تطاول که به…
جهان عشق ندانم چه زیر سر دارد
جهان عشق ندانم چه زیر سر دارد که زیر هر قدمی یک جهان خطر دارد دریده تا نشود پردهات نمیدانی که حسن پردهنشینان پرده در…
ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد
ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد باز این فتنه ندانم که چه در سر دارد یارب از زلف پریش تو دلم جمع…
تا شکن زلف تو است سلسله جنبان دل
تا شکن زلف تو است سلسله جنبان دل جمع نخواهد شدن حال پریشان دل شوق تو در هم شکست پنجهٔ شاهین صبر عشق تو لشکر…
تا پرده ز صورتش برافتاد
تا پرده ز صورتش برافتاد آتش به سرای آذر افتاد صبر از دل من مخواه در عشق کشتی نرود چو لنگر افتاد خط سر زد…
پیام باد بهار از وصال جانان است
پیام باد بهار از وصال جانان است بیار باده که هنگام مستی جان است قدم به کوچهٔ دیوانگی بزن چندی که عقل بر سر بازار…
به حلقهٔ سر زلف تو پایبند شدم
به حلقهٔ سر زلف تو پایبند شدم میان حلقهٔ عشاق سربلند شدم کمند زلف تو سر حلقهٔ نجات من است که رستم از همه تا…
بر دوش تو تا زلف زرهپوش تو افتاد
بر دوش تو تا زلف زرهپوش تو افتاد بار دل عالم همه بر دوش تو افتاد تار سر زلفت ز گران باری دلها صد بار…
ای که هم آغوش یار حور سرشتی
ای که هم آغوش یار حور سرشتی عیش ابد کن که در میان بهشتی صاحب این حسن را سزد که بگوید ماه فلک را که…
ای خوش آن دم که به بستان تو مینالیدم
ای خوش آن دم که به بستان تو مینالیدم سرو بالای تو میدیدم و میبالیدم باغ رخسار تو میدیدم و دل میدادم گرد گلزار تو…
آن که یک ذره غمت در دل پر غم دارد
آن که یک ذره غمت در دل پر غم دارد اگر انصاف دهد عیش دو عالم دارد دیده با قد تو کی سایه طوبی جوید…
از دل سخت تو کز سنگ سیه سختتر است
از دل سخت تو کز سنگ سیه سختتر است میتوان یافت که آه دل ما بیاثر است من و سودای غمت گر همه جان در…
یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما
یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما ما تماشایی او ، خلق تماشایی ما قامت افروخته میرفت و به شوخی میگفت که بتی چهره…
هم به حرم هم به دیر بدر دجا دیدمت
هم به حرم هم به دیر بدر دجا دیدمت تا نظرم باز شد در همه جا دیدمت سینه برافروختم، خانه فروسوختم دیده به خود دوختم،…
هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد
هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد وه که این سلسله صد سلسله جنبان دارد چنبر زلف تو گر نیست به گردون هم چشم…
نقد غمت خریدم با صد هزار شادی
نقد غمت خریدم با صد هزار شادی روی مراد دیدم در عین نامرادی مات خط تو بودم در نشهٔ نباتی خاک در تو بودم در…
مهر از تو ندیدم و وفا هم
مهر از تو ندیدم و وفا هم جور از تو کشیدم و جفا هم چیزی به دلت اثر ندارد آسوده ز وردم از دعا هم…
مکن حجاب وجودت لباس دیبا را
مکن حجاب وجودت لباس دیبا را که نیست حاجت دیبا وجود زیبا را تو را برهنه در آغوش باید آوردن گرفتی از همه عضوت مراد…
ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست
ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست کی خوشتر از این در همه عالم هوسی هست ای خواجه بهش باش که با آن…
گرفت خط رخ زیبای گل عذار مرا
گرفت خط رخ زیبای گل عذار مرا فغان که دهر، خزان کرد نوبهار مرا کشیدسرمه به چشم و فشاند طره به رو بدین بهانه سیه…
گر چشم سیاهش را از چشم صفا بینی
گر چشم سیاهش را از چشم صفا بینی آهوی خطایی را در عین خطا بینی اطوار تطاول را در طرهٔ او یابی زنجیر محبت را…
کی دل از حلقهٔ آن زلف دو تا خواهد رفت
کی دل از حلقهٔ آن زلف دو تا خواهد رفت آن که این جا به کمند است کجا خواهد رفت هرگز آزادی ازین بند نخواهد…
کاش میداد خدا هر نفسم جانی چند
کاش میداد خدا هر نفسم جانی چند تا به گام تو میکردم قربانی چند چشم بد دور ز حسن تو پریچهره که کشت حسرت خاتم…
عید مولود علی را تا شه والا گرفت
عید مولود علی را تا شه والا گرفت عقل کل گفتا که کار دین حق بالا گرفت ناصرالدین شاه کفر افکن که در ماه رجب…
شعار عشق بازان چیست، خوبان را دعا کردن
شعار عشق بازان چیست، خوبان را دعا کردن قفا خوردن، پی افشردن، جفا بردن، وفا کردن کمال کامرانی در محبت چیست میدانی بتی را پادشاهی…
ساقیا کمتر می امشب از کرم دادی مرا
ساقیا کمتر می امشب از کرم دادی مرا تا سحر پیمانه پر کردی و کم دادی مرا تا شراب آلوده لعلت گفت حرفی از کباب…
زان پرده میگشاید دل بند نازنیم
زان پرده میگشاید دل بند نازنیم تا در نظر نیاید زیبا نگار چینم دانی به عالم عشق بهر چه بینظیرم وقتی اگر ببینی معشوق بیقرینم…
دی چو تیر از برم آن ترک کمان دار گذشت
دی چو تیر از برم آن ترک کمان دار گذشت تا خبردار شدم کار دل از کار گذشت با وجودی که نه شب دیدهام او…
دلا مقید آن گیسوان پرچین باش
دلا مقید آن گیسوان پرچین باش در این دو سلسله خاقان چین و ماچین باش غلام خواجه عنبرفروش نتوان شد اسیر حلقهٔ آن چین زلف…