باز دلبر به دلم عزم شبیخون دارد

باز دلبر به دلم عزم شبیخون دارد که به رخ دیده شبی اشک و شبی خون دارد می‌رود غافل و خلقش ز پی و من…

ادامه مطلب

آنچه را با کارگر سرمایه‌داری می‌کند

آنچه را با کارگر سرمایه‌داری می‌کند با کبوتر پنجه باز شکاری می‌کند می‌برد از دست‌رنجش گنج اگر سرمایه‌دار بهر قتلش از چه دیگر پافشاری می‌کند؟…

ادامه مطلب

یاد باد آن شب که جا بر خاک کویی داشتیم

یاد باد آن شب که جا بر خاک کویی داشتیم تا سحر از آتش دل آبرویی داشتیم خرم آن روزی که در میخانه با میخوارگان…

ادامه مطلب

مرگ هم در شب هجران به من ارزانی نیست

مرگ هم در شب هجران به من ارزانی نیست بی تو گر زنده بماندم ز گران جانی نیست مشکل هر کسی آسان شود از مرگ…

ادامه مطلب

گر برخی جانان من دلداده نبودم

گر برخی جانان من دلداده نبودم در دادن جان این همه آماده نبودم عیب و هنر خلق نمی شد ز من اظهار چون آینه گر…

ادامه مطلب

عشقبازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت

عشقبازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت جان شیرین را فدای جان شیرین کرد و رفت یادگاری در جهان از تیشه بهر خود…

ادامه مطلب

زد فصل گل چو خیمه به هامون جنون ما

زد فصل گل چو خیمه به هامون جنون ما از داغ تازه سوخت دل لاله‌گون ما آن دم به خون دیده نشستیم تا کمر کان…

ادامه مطلب

دوش یارم زد چو بر زلف پریشان شانه را

دوش یارم زد چو بر زلف پریشان شانه را موبه‌مو بگذاشت زیر بار دل‌ها شانه را نیست عاقل را خبر از عالم دیوانگی گر ز…

ادامه مطلب

در زندان قصر

در زندان قصر ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم وین قدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم آسمانا ز ره مهر…

ادامه مطلب

چنان کز تاب آتش آب از گرمابه می‌ریزد

چنان کز تاب آتش آب از گرمابه می‌ریزد ز سوز دل مدام از دیده‌ام خونابه می‌ریزد به مرگ تهمتن از جور زال چرخ در زابل…

ادامه مطلب

پاسبان خفته این دار گر بیدار بود

پاسبان خفته این دار گر بیدار بود کی برای کیفر غارتگران بی‌دار بود پرده دل تا نشد چاک از غمت پیدا نگشت کز پس یک…

ادامه مطلب

باور نکنی گر غم دل گفتن ما را

باور نکنی گر غم دل گفتن ما را بین از اثر اشک به خون خفتن ما را صد بار بهار آمد و یکبار ندیدند مرغان…

ادامه مطلب

ای که پرسی تا به کی دربند دربندیم ما

ای که پرسی تا به کی دربند دربندیم ما تا که آزادی بود دربند در بندیم ما خوار و زار و بیکس و بیخانمان و…

ادامه مطلب

آن دسته که سرگشته سودای جنونند

آن دسته که سرگشته سودای جنونند پا تا به سر از دایره عقل برونند دانی که بود رهرو آزادی گیتی آنانکه در این بادیه آغشته…

ادامه مطلب

همین بس است ز آزادگی نشانه ما

همین بس است ز آزادگی نشانه ما که زیر بار فلک هم نرفته شانه ما ز دست حادثه پامال شد به صد خواری هر آن…

ادامه مطلب

ما مست و خراب از می صهبای الستیم

ما مست و خراب از می صهبای الستیم خمخانه تهی کرده و افتاده و مستیم با طره دلبند تو کردیم چو پیوند پیوند ز هر…

ادامه مطلب

گر از دو روز عمر مرا یک نفس بماند

گر از دو روز عمر مرا یک نفس بماند در انتظار ناجی فریادرس بماند هرکس ببرد گوی ز میدان افتخار جز فارس را که فارس…

ادامه مطلب

طوطی که چو من شهره بشیرین سخنی بود

طوطی که چو من شهره بشیرین سخنی بود با قند تو لب بسته ز شکر شکنی بود لعل تو که خاصیت یاقوت روان داشت دل…

ادامه مطلب

زان طره به پای دل، تا سلسله‌ها دارم

زان طره به پای دل، تا سلسله‌ها دارم از دست سر زلفت، هرشب گله‌ها دارم کار تو دل‌آزاری، شغل من و دل زاری تو غلغله‌ها…

ادامه مطلب

دلم امروز چون قمری سر نالیدنی دارد

دلم امروز چون قمری سر نالیدنی دارد مگر آن سرو قد فردا به خود بالیدنی دارد چو من در این چمن جز غنچه دلتنگی نشد…

ادامه مطلب

در زندان قصر (گویا این غزل موجب قتل فرخی گردیده)

در زندان قصر (گویا این غزل موجب قتل فرخی گردیده) باید این دور اگر عالی و گردون باشد گنگ و کور و کر و سرگشته…

ادامه مطلب

جان من تنها نه خوبان را صباحت لازم است

جان من تنها نه خوبان را صباحت لازم است غیر خوبی خوبرویان را ملاحت لازم است مرد با آزرم را در پیش مردم آب نیست…

ادامه مطلب

بی‌پرده برآمد مهر زین پرده مینایی

بی‌پرده برآمد مهر زین پرده مینایی از پرده تو ای مه‌روی، بیرون ز چه می‌آیی بر یاد شهید عشق، جامی زن و کامی جو گر…

ادامه مطلب

با فکر تو موافق ناموس انقلاب

با فکر تو موافق ناموس انقلاب باید زدن به دیر کهن کوس انقلاب گر دست من رسد ز سر شوق می روم تا خوابگاه مرگ…

ادامه مطلب

این دل ویران ز بیداد غمت آباد نیست

این دل ویران ز بیداد غمت آباد نیست نیست آبادی بلی آنجا که عدل و داد نیست وانشد از شانه یک مو عقده از کار…

ادامه مطلب

از قناعت خواجه گردون مرا تا بنده است

از قناعت خواجه گردون مرا تا بنده است پیش چشمم چشمه خورشید کی تابنده است پر نگردد کاسه چشم غنی از حرص و آز کیسه‌اش…

ادامه مطلب

هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت

هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت در دفتر زمانه فتد نامش از قلم هر…

ادامه مطلب

ما خیل گدایان که زر و سیم نداریم

ما خیل گدایان که زر و سیم نداریم چون سیم نداریم ز کس بیم نداریم شاهنشه اقلیم بقائیم بباطن در ظاهر اگر افسر و دیهیم…

ادامه مطلب

گذشتم از سرافرازی، سر افتادگی دارم

گذشتم از سرافرازی، سر افتادگی دارم گرفتم رنگ بی‌رنگی، هوای سادگی دارم مرا شد نیستی هستی، بلندی جستم از پستی چو سروم کز تهیدستی، بر…

ادامه مطلب

شوریده دل به سینه به عنوانِ کارگر

شوریده دل به سینه به عنوانِ کارگر شورید و گفت جانِ من و جانِ کارگر شاه و گدا فقیر و غنی کیست آنکه نیست محتاج…

ادامه مطلب

زال گردون را نباشد گر سر روئین تنی

زال گردون را نباشد گر سر روئین تنی جوشن رستم چرا پوشد ز ابر بهمنی؟ گر ندارد همچو پیران دشت در آهنگ رزم پس چرا…

ادامه مطلب

دلت به حال دل ما چرا نمی‌سوزد

دلت به حال دل ما چرا نمی‌سوزد بسوزد آنکه دلش بهر ما نمی‌سوزد ز سوز اهل محبت کجا شود آگاه چو شمع آنکه ز سر…

ادامه مطلب

در جهان کهنه از نو شور و شر باید نمود

در جهان کهنه از نو شور و شر باید نمود فکر بکری بهر ابنای بشر باید نمود سیم و زر تا هست در عالم بشر…

ادامه مطلب

جهان نمای درستی، دل شکسته ماست

جهان نمای درستی، دل شکسته ماست کلید قفل حقیقت زبان بسته ماست مگو چه دانه تسبیح از چه پامالیم که عیب ما همه از رشته…

ادامه مطلب

بهار آمد و در جام باده باید کرد

بهار آمد و در جام باده باید کرد به فکر ساده من فکر ساده باید کرد به سرسپرده خود عارفی چه خوش می گفت که…

ادامه مطلب

باز طوفان بلا لجهٔ خون می‌خواهد

باز طوفان بلا لجهٔ خون می‌خواهد آنچه زین پیش نمی‌خواست، کنون می‌خواهد آنکه بنشاند به این روز سیه ایران را بر سر دار مجازات نگون…

ادامه مطلب