غزلیات فرخی یزدی
ای دل اندر عاشقی با طالع مسعود باش
ای دل اندر عاشقی با طالع مسعود باش چون بچنگ آری ایازی عاقبت محمود باش پیش این مردم تعین چون به موجودیت است گر رسد…
آن پری چو از، بهر دلبری، زلف عنبرین، شانه میکند
آن پری چو از، بهر دلبری، زلف عنبرین، شانه میکند در جهان هر آن، دل که بنگری، بیقرار و، دیوانه میکند با چنین جمال، گر…
هر شرارت در جهان فرزند آدم میکند
هر شرارت در جهان فرزند آدم میکند بهر گرد آوردن دینار و درهم میکند آبرو هرگز ندارد آنکه در هر صبح و شام پیش دونان…
گر یوسف من جلوه چنین خوب نماید
گر یوسف من جلوه چنین خوب نماید خون در دل نوباوه یعقوب نماید خونریزی ضحاک در این ملک فزون گشت کو کاوه که چرمی به…
کاخ جور تو گر از سیم بنائی دارد
کاخ جور تو گر از سیم بنائی دارد کلبه بی در ما نیز صفائی دارد همچو نی با دل سوراخ کند ناله ز سوز بینوائی…
شد بهار و مرغ دل افغان چه بلبل میکند
شد بهار و مرغ دل افغان چه بلبل میکند عاشقان را فصل گل گویا جنون گل میکند آنچه از بوی گل و ریحان به دست…
ز بس از روزگار بخت و سخت و سست دلتنگم
ز بس از روزگار بخت و سخت و سست دلتنگم بسختی متصل با روزگار و بخت در جنگم دو رنگی چون پسند آید بچشم مردم…
دل ز غم یک پرده خون شد پردهپوشی تا به کی؟
دل ز غم یک پرده خون شد پردهپوشی تا به کی؟ جان ز تن با ناله بیرون شد خموشی تا به کی؟ چون خم از…
خیزید ز بیدادگران داد بگیرید
«خیزید ز بیدادگران داد بگیرید وز دادستانان جهان یاد بگیرید در دادستانی ره و رسم ار نشناسید در مدرسه این درس ز استاد بگیرید از…
تحت نظر بودن پس از مراجعت از اروپا
تحت نظر بودن پس از مراجعت از اروپا فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم از سرشک لاله رنگم، در چمن به…
بهر آزادی هر آن کس استقامت میکند
بهر آزادی هر آن کس استقامت میکند چاره این ارتجاع پر وخامت میکند گو سپر افکن در این شمشیربازی از نخست هرکسی کاندیشه از تیر…
با بتی تا بطی از باده ناب است مرا
با بتی تا بطی از باده ناب است مرا گاه پیرانه سری عهد شباب است مرا گوش تا گوش جهان گر شودم زیر نگین چشم…
ای توده دست قدرت از آستین برون کن
ای توده دست قدرت از آستین برون کن وین کاخ جور و کین را تا پایه سرنگون کن از اشک و آه ای دل کی…
اشاره به نبش قبر کلنل پسیان
– اشاره به نبش قبر کلنل پسیان با من ای دوست ترا گر سر پرخاش نبود یار دشمن شدنت در همه جا فاش نبود پافشاری…
هر جا سخن از جلوه آن ماه پری بود
هر جا سخن از جلوه آن ماه پری بود کار من سودازده دیوانهگری بود پرواز به مرغان چمن خوش که در این دام فریاد من…
گرچه ما از دستبرد دشمنان افتادهایم
گرچه ما از دستبرد دشمنان افتادهایم ما ز بهر جنگ از سر تا به پا آمادهایم در طریق بندگی، روزی که بنهادیم پای بر خلاف…
کام دلم ز وصل تو حاصل نمیشود
کام دلم ز وصل تو حاصل نمیشود گیرم که شد، دگر دل من دل نمیشود دیوانهای که مزه دیوانگی چشید با صد هزار سلسله عاقل…
شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم
شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود…
زاهدا چند کنی منع قدح نوشی را
زاهدا چند کنی منع قدح نوشی را که به عالم ندهم عالم مدهوشی را بایدش سوخت به هر جمع سراپا چون شمع هر که از…
دل در کف بیداد تو جز داد ندارد
دل در کف بیداد تو جز داد ندارد ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد فریادرسی نیست در این ملک وگرنه کس نیست که…
خوش آنکه در طریق عدالت قدم زنیم
خوش آنکه در طریق عدالت قدم زنیم با این مرام در همه عالم، علم زنیم این شکل زندگی نبود قابل دوام خوب است این طریقه…
جز شور و شر از چشم سیاه تو نریزد
جز شور و شر از چشم سیاه تو نریزد الا خطر از تیر نگاه تو نریزد آهسته بزن شانه بر آن زلف پریشان تا جمع…
به زندان قفس مرغ دلم چون شاد میگردد
به زندان قفس مرغ دلم چون شاد میگردد مگر روزی که از این بند غم آزاد میگردد ز آزادی جهان آباد و چرخ کشور دارا…
با آنکه کسی نیست به وارستگی ما
با آنکه کسی نیست به وارستگی ما هست از چه به گیسوی تو دلبستگی ما بشکست مرا پشت اگر بار درستی میزان درستی شده بشکستگی…
آنکه از آرا خریدن مسند عالی بگیرد
آنکه از آرا خریدن مسند عالی بگیرد مملکت را می فروشد تا که دلالی بگیرد یک ولایت را بغارت می دهد تا با جسارت تحفه…
از دست تو کس همچو من بیسروپا نیست
از دست تو کس همچو من بیسروپا نیست گر هست چو من این همه انگشتنما نیست خود عقده خود را ز دل از گریه گشودم…
هر آنکه سخت به من لاف آشنائی زد
هر آنکه سخت به من لاف آشنائی زد بروز سختی من دم ز بی وفائی زد به بینوائی خود شد دلم چو نی سوراخ دمی…
گر ز روی معدلت آغشته در خون میشویم
گر ز روی معدلت آغشته در خون میشویم هرچه بادا باد ما تسلیم قانون میشویم عاقلی چون در محیط ما بود دیوانگی زین سبب چندی…
کینه دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیست؟
کینه دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیست؟ بسکه مهر دوست آنجا هست جای کینه نیست! نقد جان را رایگان در راه آزادی دهیم گر…
شب غم روز من و ماه محن سال منست
شب غم روز من و ماه محن سال منست روزگاریست که از دست تو این حال منست بسکه دلتنگ از این زندگی تلخ شدم مردن…
ز انقلابی سخت جاری سیل خون باید نمود
ز انقلابی سخت جاری سیل خون باید نمود وین بنای سست پی را سرنگون باید نمود از برای نشر آزادی زبان باید گشاد ارتجاعیون عالم…
دست اجنبی افراشت، تا لوای ناامنی
دست اجنبی افراشت، تا لوای ناامنی فتنه سربسر بگذاشت، سر به پای ناامنی شد به پا در این کشور، شور و شورش محشر گوش آسمان…
در چمن تا قد سرو تو برافراخته است
در چمن تا قد سرو تو برافراخته است روز و شب نوحهگری کار من و فاخته است برد با کهنه حریفی است که در بازی…
تا دیده دلم عارض آن رشک پری را
تا دیده دلم عارض آن رشک پری را پوشیده به تن جامه دیوانهگری را چون مرد هنرپیشه به هر دوره ذلیل است خوش آنکه کند…
بی سر و پائی اگر در چشم خوار آید ترا
بی سر و پائی اگر در چشم خوار آید ترا دل به دست آرش که یکروزی بکار آید ترا با هزاران رنج بردن گنج عالم…
با ادب در پیش قانون هرکه زانو میزند
با ادب در پیش قانون هرکه زانو میزند چرخ نوبت را به نام نامی او میزند وآنکه شد تسلیم عدل و پیش قانون سر نهاد…
آنکه آتش برفروزد آه دل افروز ماست
آنکه آتش برفروزد آه دل افروز ماست وآنکه عالم را بسوزد ناله جان سوز ماست بر سر ما پا مزن منعم که چندی بعد از…
از جور چرخ کجروش، وز دست بخت واژگون
از جور چرخ کجروش، وز دست بخت واژگون دارم دل و چشمی عجب، این جای غم آن جوی خون دوش از تصادف، شیخ و من،…
نیمه شب زلف را در سایه مه تاب دادی
نیمه شب زلف را در سایه مه تاب دادی وز رخ چون آفتابت زینت مهتاب دادی چشم می آلوده را پیوستگی دادی به ابرو جای…
گر که تأمین شود از دست غم آزادی ما
گر که تأمین شود از دست غم آزادی ما می رود تا به فلک هلهله شادی ما ما از آن خانه خرابیم که معمار دو…
قمری چو من مدیح تو سرو چمن نگفت
قمری چو من مدیح تو سرو چمن نگفت گر گفت مدح سرو چمن همچو من نگفت هر جا روی حکایت شیرین و خسرو است یک…
شرط خوبی نیست تنها جان من گفتار خوب
شرط خوبی نیست تنها جان من گفتار خوب خوبی گفتار داری بایدت رفتار خوب گر تو را تعمیر این ویران عمارت لازم است باید از…
ریز بر خاک فنا ای خضر آب زندگی
ریز بر خاک فنا ای خضر آب زندگی من ندارم چون تو این اندازه تاب زندگی دفتر عمر مرا ای مرگ سرتاپا بشوی پاک کن…
دوش از مهر به من آن مه محبوب گذشت
دوش از مهر به من آن مه محبوب گذشت چشم بد دور که آن ماه به من خوب گذشت مگذر از بیشه ما نیست گرت…
خرم آن روزی که ما را جای در میخانه بود
خرم آن روزی که ما را جای در میخانه بود تا دل شب بوسه گاه ما لب پیمانه بود عقده های اهل دل را مو…
تا که در ساغر شراب صاف بیغش کردهایم
تا که در ساغر شراب صاف بیغش کردهایم بر سر غم خاک از آن آب چو آتش کردهایم قدر ما در میکشی میْخوارگان دانند و…
بس تنگ شد از سختی جان حوصله دل
بس تنگ شد از سختی جان حوصله دل دل شِکوه ز جان میکند و جان گله دل دل شیفته سلسله مویی است کز افسون با…
با دل آغشته در خون گر چه خاموشیم ما
با دل آغشته در خون گر چه خاموشیم ما لیک چون خم دهان کف کرده در جوشیم ما ساغر تقدیر ما را مست آزادی نمود…
آنان که بیمطالعه تقدیر میکنند
آنان که بیمطالعه تقدیر میکنند خواب ندیده است که تعبیر میکنند عمری بود که کافر راه محبتیم ما را دگر برای چه تکفیر میکنند بازیگران…
از پی دیوانگی تا آستین بالا زدیم
از پی دیوانگی تا آستین بالا زدیم همچو مجنون خیمه را در دامن صحرا زدیم زندگانی بهر ما چون غیر دردسر نداشت بر حیات خود…