غزلیات فرخی یزدی
ای دودهٔ طهمورث، دل یکدله باید کرد
ای دودهٔ طهمورث، دل یکدله باید کرد یک سلسله دیوان را در سلسله باید کرد تا این سر سودایی، از شور نیفتاده در راه طلب…
آن پابرهنه را که به دل حرص و آز نیست
آن پابرهنه را که به دل حرص و آز نیست سرمایهدار دهر چو او بینیاز نیست گر دیگران تعین ممتاز قائلند ما و مرام خود…
هر کس که به دل مهر تو مهپاره ندارد
هر کس که به دل مهر تو مهپاره ندارد از هر دو جهان بهره به یکباره ندارد فریاد ز بیچارگی دل که به ناچار جز…
گلرنگ شد در و دشت، از اشکباری ما
گلرنگ شد در و دشت، از اشکباری ما چون غیر خون نبارد، ابر بهاری ما با صد هزار دیده، چشم چمن ندیده در گلستان گیتی،…
کانون حقیقت دهن بسته ما بود
کانون حقیقت دهن بسته ما بود قانون درستی، دل بشکسته ما بود صیاد از آن رخصت پرواز به ما داد چون باخبر از بال و…
شب که دل با روزگار تار خود در جنگ بود
شب که دل با روزگار تار خود در جنگ بود گر مرا چنگی به دل میزد نوای چنگ بود نیست تنها غنچه در گلزار گیتی…
ز بس ای دیده سر کردی شب غم اشکباری را
ز بس ای دیده سر کردی شب غم اشکباری را بروز خویش بنشاندی من و ابر بهاری را گدا و بینوا و پاکباز و مفلس…
دل زارم که عمرش جز دمی نیست
دل زارم که عمرش جز دمی نیست دمی بی یاد روی همدمی نیست بیاد همدم این یکدم تو خوش باش که این دم هم دمی…
در انتقاد از دولت وثوقالدوله
در انتقاد از دولت وثوقالدوله آن دست دوستی که در اول نگار داد با دشمنی به خون دل آخر نگار داد دیدی که باغبان جفاپیشه…
توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود
توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود کشمکش را بر سر فقر و غنا باید نمود در صف حزب فقیران اغنیا کردند جای این…
به هنگام سیهروزی علم کن قد مردی را
به هنگام سیهروزی علم کن قد مردی را ز خون سرخفام خود بشوی این رنگ زردی را نصیب مردم دانا به جز خون جگر نبود…
با تو در پرده دلم راز و نیازی دارد
با تو در پرده دلم راز و نیازی دارد کس ندانست که در پرده چه رازی دارد بر سر زلف تو دارد هوس چنگ زدن…
ای دل اندر عاشقی با طالع مسعود باش
ای دل اندر عاشقی با طالع مسعود باش چون بچنگ آری ایازی عاقبت محمود باش پیش این مردم تعین چون به موجودیت است گر رسد…
آن پری چو از، بهر دلبری، زلف عنبرین، شانه میکند
آن پری چو از، بهر دلبری، زلف عنبرین، شانه میکند در جهان هر آن، دل که بنگری، بیقرار و، دیوانه میکند با چنین جمال، گر…
هر شرارت در جهان فرزند آدم میکند
هر شرارت در جهان فرزند آدم میکند بهر گرد آوردن دینار و درهم میکند آبرو هرگز ندارد آنکه در هر صبح و شام پیش دونان…
گر یوسف من جلوه چنین خوب نماید
گر یوسف من جلوه چنین خوب نماید خون در دل نوباوه یعقوب نماید خونریزی ضحاک در این ملک فزون گشت کو کاوه که چرمی به…
کاخ جور تو گر از سیم بنائی دارد
کاخ جور تو گر از سیم بنائی دارد کلبه بی در ما نیز صفائی دارد همچو نی با دل سوراخ کند ناله ز سوز بینوائی…
شد بهار و مرغ دل افغان چه بلبل میکند
شد بهار و مرغ دل افغان چه بلبل میکند عاشقان را فصل گل گویا جنون گل میکند آنچه از بوی گل و ریحان به دست…
ز بس از روزگار بخت و سخت و سست دلتنگم
ز بس از روزگار بخت و سخت و سست دلتنگم بسختی متصل با روزگار و بخت در جنگم دو رنگی چون پسند آید بچشم مردم…
دل ز غم یک پرده خون شد پردهپوشی تا به کی؟
دل ز غم یک پرده خون شد پردهپوشی تا به کی؟ جان ز تن با ناله بیرون شد خموشی تا به کی؟ چون خم از…
خیزید ز بیدادگران داد بگیرید
«خیزید ز بیدادگران داد بگیرید وز دادستانان جهان یاد بگیرید در دادستانی ره و رسم ار نشناسید در مدرسه این درس ز استاد بگیرید از…
تحت نظر بودن پس از مراجعت از اروپا
تحت نظر بودن پس از مراجعت از اروپا فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم از سرشک لاله رنگم، در چمن به…
بهر آزادی هر آن کس استقامت میکند
بهر آزادی هر آن کس استقامت میکند چاره این ارتجاع پر وخامت میکند گو سپر افکن در این شمشیربازی از نخست هرکسی کاندیشه از تیر…
با بتی تا بطی از باده ناب است مرا
با بتی تا بطی از باده ناب است مرا گاه پیرانه سری عهد شباب است مرا گوش تا گوش جهان گر شودم زیر نگین چشم…
ای توده دست قدرت از آستین برون کن
ای توده دست قدرت از آستین برون کن وین کاخ جور و کین را تا پایه سرنگون کن از اشک و آه ای دل کی…
اشاره به نبش قبر کلنل پسیان
– اشاره به نبش قبر کلنل پسیان با من ای دوست ترا گر سر پرخاش نبود یار دشمن شدنت در همه جا فاش نبود پافشاری…
هر جا سخن از جلوه آن ماه پری بود
هر جا سخن از جلوه آن ماه پری بود کار من سودازده دیوانهگری بود پرواز به مرغان چمن خوش که در این دام فریاد من…
گرچه ما از دستبرد دشمنان افتادهایم
گرچه ما از دستبرد دشمنان افتادهایم ما ز بهر جنگ از سر تا به پا آمادهایم در طریق بندگی، روزی که بنهادیم پای بر خلاف…
کام دلم ز وصل تو حاصل نمیشود
کام دلم ز وصل تو حاصل نمیشود گیرم که شد، دگر دل من دل نمیشود دیوانهای که مزه دیوانگی چشید با صد هزار سلسله عاقل…
شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم
شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود…
زاهدا چند کنی منع قدح نوشی را
زاهدا چند کنی منع قدح نوشی را که به عالم ندهم عالم مدهوشی را بایدش سوخت به هر جمع سراپا چون شمع هر که از…
دل در کف بیداد تو جز داد ندارد
دل در کف بیداد تو جز داد ندارد ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد فریادرسی نیست در این ملک وگرنه کس نیست که…
خوش آنکه در طریق عدالت قدم زنیم
خوش آنکه در طریق عدالت قدم زنیم با این مرام در همه عالم، علم زنیم این شکل زندگی نبود قابل دوام خوب است این طریقه…
جز شور و شر از چشم سیاه تو نریزد
جز شور و شر از چشم سیاه تو نریزد الا خطر از تیر نگاه تو نریزد آهسته بزن شانه بر آن زلف پریشان تا جمع…
به زندان قفس مرغ دلم چون شاد میگردد
به زندان قفس مرغ دلم چون شاد میگردد مگر روزی که از این بند غم آزاد میگردد ز آزادی جهان آباد و چرخ کشور دارا…
با آنکه کسی نیست به وارستگی ما
با آنکه کسی نیست به وارستگی ما هست از چه به گیسوی تو دلبستگی ما بشکست مرا پشت اگر بار درستی میزان درستی شده بشکستگی…
آنکه از آرا خریدن مسند عالی بگیرد
آنکه از آرا خریدن مسند عالی بگیرد مملکت را می فروشد تا که دلالی بگیرد یک ولایت را بغارت می دهد تا با جسارت تحفه…
از دست تو کس همچو من بیسروپا نیست
از دست تو کس همچو من بیسروپا نیست گر هست چو من این همه انگشتنما نیست خود عقده خود را ز دل از گریه گشودم…
هر آنکه سخت به من لاف آشنائی زد
هر آنکه سخت به من لاف آشنائی زد بروز سختی من دم ز بی وفائی زد به بینوائی خود شد دلم چو نی سوراخ دمی…
گر ز روی معدلت آغشته در خون میشویم
گر ز روی معدلت آغشته در خون میشویم هرچه بادا باد ما تسلیم قانون میشویم عاقلی چون در محیط ما بود دیوانگی زین سبب چندی…
کینه دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیست؟
کینه دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیست؟ بسکه مهر دوست آنجا هست جای کینه نیست! نقد جان را رایگان در راه آزادی دهیم گر…
شب غم روز من و ماه محن سال منست
شب غم روز من و ماه محن سال منست روزگاریست که از دست تو این حال منست بسکه دلتنگ از این زندگی تلخ شدم مردن…
ز انقلابی سخت جاری سیل خون باید نمود
ز انقلابی سخت جاری سیل خون باید نمود وین بنای سست پی را سرنگون باید نمود از برای نشر آزادی زبان باید گشاد ارتجاعیون عالم…
دست اجنبی افراشت، تا لوای ناامنی
دست اجنبی افراشت، تا لوای ناامنی فتنه سربسر بگذاشت، سر به پای ناامنی شد به پا در این کشور، شور و شورش محشر گوش آسمان…
در چمن تا قد سرو تو برافراخته است
در چمن تا قد سرو تو برافراخته است روز و شب نوحهگری کار من و فاخته است برد با کهنه حریفی است که در بازی…
تا دیده دلم عارض آن رشک پری را
تا دیده دلم عارض آن رشک پری را پوشیده به تن جامه دیوانهگری را چون مرد هنرپیشه به هر دوره ذلیل است خوش آنکه کند…
بی سر و پائی اگر در چشم خوار آید ترا
بی سر و پائی اگر در چشم خوار آید ترا دل به دست آرش که یکروزی بکار آید ترا با هزاران رنج بردن گنج عالم…
با ادب در پیش قانون هرکه زانو میزند
با ادب در پیش قانون هرکه زانو میزند چرخ نوبت را به نام نامی او میزند وآنکه شد تسلیم عدل و پیش قانون سر نهاد…
آنکه آتش برفروزد آه دل افروز ماست
آنکه آتش برفروزد آه دل افروز ماست وآنکه عالم را بسوزد ناله جان سوز ماست بر سر ما پا مزن منعم که چندی بعد از…
از جور چرخ کجروش، وز دست بخت واژگون
از جور چرخ کجروش، وز دست بخت واژگون دارم دل و چشمی عجب، این جای غم آن جوی خون دوش از تصادف، شیخ و من،…