غزلیات فرخی یزدی
آن غنچه که نشکفت ز حسرت دل ما بود
آن غنچه که نشکفت ز حسرت دل ما بود وان عقده که نگشود ز غم مشکل ما بود مجنون که به دیوانه گری شهره شهر…
از ره داد ز بیدادگران باید کشت
از ره داد ز بیدادگران باید کشت اهل بیدادگر این است و گران باید کشت پرده ملک دریدند چو از پرده دری فاش و بی…
نارفیقان چون به یکرنگان دو رنگی میکنند
نارفیقان چون به یکرنگان دو رنگی میکنند از چه تفسیر دو رنگی را زرنگی میکنند در مقام صلح این قوم ار سپر انداختند تیغ بازی…
گر خدا خواهد بجوشد بحر بیپایان خون
گر خدا خواهد بجوشد بحر بیپایان خون میشوند این ناخدایان غرق در طوفان خون با سرافرازی نهم پا در طریق انقلاب انقلابی چون شوم، دست…
غیر خون آبروی توده زحمتکش نیست
غیر خون آبروی توده زحمتکش نیست باد بر هم زنِ خاکستر این آتش نیست هست سیم و زر ما پاکدلان پاکی قلب قلب قلب است…
سر خط عاشقی را روز الست دادم
سر خط عاشقی را روز الست دادم ننهاده پا در این راه سر را ز دست دادم تو با کمان ابرو دل را نشانه کردی…
دیشب از غم تا سحرگه آه سردی داشتم
دیشب از غم تا سحرگه آه سردی داشتم آه سردی داشتم آری که دردی داشتم سرخ روئی یافتم از دولت بیدار چشم ورنه پیش از…
در کف مردانگی شمشیر میباید گرفت
در کف مردانگی شمشیر میباید گرفت حق خود را از دهان شیر میباید گرفت تا که استبداد سر در پای آزادی نهد دست خود بر…
چون سبو در پای خم هر کس چو من سر سوده بود
چون سبو در پای خم هر کس چو من سر سوده بود همچو ساغر دورها از دست غم آسوده بود پارسایان را ز بس مستی…
تا چند هوسرانی، دندان هوس بشکن
تا چند هوسرانی، دندان هوس بشکن بگذر ز گران جانی زندان نفس بشکن تو مرغ سلیمانی از چیست بزندانی؟ با بال و پرافشانی ارکان قفس…
بس به نام عمر مرگ هولناکی دیدهام
بس به نام عمر مرگ هولناکی دیدهام هر نفس این زندگانی را هلاکی دیدهام زندگی خواب است و در آن خواب عمری از خیال مردم…
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی تا مگر به دست آرم دامن وصالش را میدوم…
یک دم دل ما از غم، آسوده نخواهد شد
یک دم دل ما از غم، آسوده نخواهد شد وین عقده بآسانی، بگشوده نخواهد شد تا فقر و غنا با هم، در کشمکش و جنگند…
میْپرستانی که از دور فلک آزردهاند
میْپرستانی که از دور فلک آزردهاند همچو خم از ساغر دل دورها خون خوردهاند نیست حق زندگی آن قوم را کز بیحسی مردگان زنده بلکه…
گر چه دل سوخته و عاشق و جانباختهایم
گر چه دل سوخته و عاشق و جانباختهایم باز با این همه دلسوختگی ساختهایم اثر آتش دل بین که از آن شمعصفت اشکها ریخته در…
غارت غارتگران شد مال بیت المال ما
غارت غارتگران شد مال بیت المال ما با چنین غارتگرانی وای بر احوال ما اذن غارت را به این غارتگران داده است سخت سستی و…
سخت با دل، دل سخت تو به جنگ است اینجا
سخت با دل، دل سخت تو به جنگ است اینجا تا که را دل شکند شیشه و سنگ است اینجا در بهاران گل این باغ…
راستی کج کلها عهد تو سخت آمد سست
راستی کج کلها عهد تو سخت آمد سست رفتی و عهد شکستی نبد این کار درست روز اول ز غمت مردم و شادم که به…
در شرع ما که قاعده اختصاص نیست
در شرع ما که قاعده اختصاص نیست حق عوام نیز قبول خواص نیست دیگر دم از تفاوت شاه و گدا مزن بگزین طریقهای که در…
چون ز شهر آن شاهد شیرینشمایل میرود
چون ز شهر آن شاهد شیرینشمایل میرود در قفایش، کاروان در کاروان، دل میرود همچو کز دنبال او وادی به وادی چشم رفت پیشپیشش اشک…
پیش عاقل بی تخصص گر عمل معقول نیست
پیش عاقل بی تخصص گر عمل معقول نیست پس چرا در کشور ما این عمل معمول نیست واردات و صادرات ما تعادل چون نداشت هر…
بباد روی گلی در چمن چو ناله کنم
بباد روی گلی در چمن چو ناله کنم هزار خون به دل داغدار لاله کنم ز بسکه خون به دلم کرده دست ساقی دهر مدام…
آن طایری که در قفس تنگ خانه داشت
آن طایری که در قفس تنگ خانه داشت در دل کجا دگر هوس آب و دانه داشت دست زمانه کی کندش پایمال جور هر سر…
یارب ز چیست بر سر فقر و غنا هنوز
یارب ز چیست بر سر فقر و غنا هنوز گیتی به خون خویش زند دست و پا هنوز دردا که خون پاک شهیدان راه عشق…
می دهد نیکو نشان کاخی مکان فتنه را
می دهد نیکو نشان کاخی مکان فتنه را محو می باید نمود این آشیان فتنه را صورت ولکان به خود بگرفته قصری با شکوه خون…
گر پریشان خم گیسوی تو از شانه نبود
گر پریشان خم گیسوی تو از شانه نبود هر خمی منزل جمعی دل دیوانه نبود تیشه بر سر زد فرهاد و چو شیرین جان داد…
غم چو زور آور با شادی قدح نوشی کنم
غم چو زور آور با شادی قدح نوشی کنم درد و غم را چاره با داروی بیهوشی کنم گر مرا گردد میسر روز عفو و…
زین قیامی که تو با آن قد و قامت کردی
زین قیامی که تو با آن قد و قامت کردی در چمن راستی ای سرو قیامت کردی آخر ای غم تو چه دیدی ز دلم…
دیدی آخر به سر زلف تو پابست شدم
دیدی آخر به سر زلف تو پابست شدم پا در آن سلسله نگذاشته از دست شدم ننهادی قدمی بر سرم ای سرو بلند گر چه…
در غمت کاری که آه آتشینم کرده است
در غمت کاری که آه آتشینم کرده است آنقدر دانم که خاکسترنشینم کرده است دولت وصل تو شیرین لب بر غم آسمان با گدائی خسرو…
چون باد تا در آن خم گیسو درآمدیم
چون باد تا در آن خم گیسو درآمدیم با خون دل چو نافه آهو درآمدیم با پای خسته در ره بی انتهای عشق رفتیم آنقدر…
بیزر و زور کجا زاری ما را ثمر است
بیزر و زور کجا زاری ما را ثمر است در محیطی که ثمر بر اثر زور و زر است رأی خود را ز خریت به…
باز گویم این سخن را گر چه گفتم بارها
باز گویم این سخن را گر چه گفتم بارها می نهند این خائنین بر دوش ملت بارها پرده های تار و رنگارنگی آید در نظر…
آن زلف مشکبو را، تا زیب دوش کردی
آن زلف مشکبو را، تا زیب دوش کردی سرو بنفشه مو را، عنبر فروش کردی در چنگ تار زلفت، تا نیمه شب دل من چون…
هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست
هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست گر وکالت هم فتد در چنگشان انصاف نیست شاه و دربار و وزارت عز و جاه و ملک…
موبهمو شرح غمت روزی که با دل گفتهایم
موبهمو شرح غمت روزی که با دل گفتهایم همچو تار طرهات سر تا قدم آشفتهایم فصل گل هم گر دلتنگم نشد وا نی شکفت ما…
گر بدین سان آتش کین شعله ور خواهی نمود
گر بدین سان آتش کین شعله ور خواهی نمود ملک را در مدتی کم پر شرر خواهی نمود با چنین رولها که بی باکانه بازی…
عمریست کز جگر، مژه خوناب میخورد
عمریست کز جگر، مژه خوناب میخورد این ریشه را ببین ز کجا آب میخورد چشم تو را به دامن ابرو هرآنکه دید گفتا که مست،…
زندگانی گر مرا عمری هراسان کرد و رفت
زندگانی گر مرا عمری هراسان کرد و رفت مشکل ما را به مردن خوب آسان کرد و رفت جغد غم هم در دل ناشاد ما…
دی تا دل شب آن بت طناز کجا بود؟
دی تا دل شب آن بت طناز کجا بود؟ تا عقده ز دل باز کند باز کجا بود؟ گر زیر پر خود نکنم سر چکنم…
در سیاست آنکه شاگرد است طفل مکتبی را
در سیاست آنکه شاگرد است طفل مکتبی را کی به استادی تواند خویش سازد اجنبی را این وجیهالملهها هستند قاصر یا مقصر برکنید از دوششان…
چو مهربان مه من جلوه بی نقاب کند
چو مهربان مه من جلوه بی نقاب کند ز غم ستاره فشان چشم آفتاب کند طریق بنده نوازی ببین که خواجه من مرا به عیب…
پیش خود تا فکر نفع بینهایت میکند
پیش خود تا فکر نفع بینهایت میکند کارفرما کارگر را کی رعایت میکند ماه نو با روی پر خون شفق را کن نگاه کان ز…
باز دلبر به دلم عزم شبیخون دارد
باز دلبر به دلم عزم شبیخون دارد که به رخ دیده شبی اشک و شبی خون دارد میرود غافل و خلقش ز پی و من…
آنچه را با کارگر سرمایهداری میکند
آنچه را با کارگر سرمایهداری میکند با کبوتر پنجه باز شکاری میکند میبرد از دسترنجش گنج اگر سرمایهدار بهر قتلش از چه دیگر پافشاری میکند؟…
یاد باد آن شب که جا بر خاک کویی داشتیم
یاد باد آن شب که جا بر خاک کویی داشتیم تا سحر از آتش دل آبرویی داشتیم خرم آن روزی که در میخانه با میخوارگان…
مرگ هم در شب هجران به من ارزانی نیست
مرگ هم در شب هجران به من ارزانی نیست بی تو گر زنده بماندم ز گران جانی نیست مشکل هر کسی آسان شود از مرگ…
گر برخی جانان من دلداده نبودم
گر برخی جانان من دلداده نبودم در دادن جان این همه آماده نبودم عیب و هنر خلق نمی شد ز من اظهار چون آینه گر…
عشقبازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت
عشقبازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت جان شیرین را فدای جان شیرین کرد و رفت یادگاری در جهان از تیشه بهر خود…
زد فصل گل چو خیمه به هامون جنون ما
زد فصل گل چو خیمه به هامون جنون ما از داغ تازه سوخت دل لالهگون ما آن دم به خون دیده نشستیم تا کمر کان…