غزلیات فارسی میرزا غالب دهلوی
هنگام بوسه بر لب جانان خورم دریغ
هنگام بوسه بر لب جانان خورم دریغ در تشنگی به چشمه حیوان خورم دریغ آن ساده روستایی شهر محبتم کز پیچ و خم به زلف…
نهم جبین به درش آستان بگرداند
نهم جبین به درش آستان بگرداند نشینمش به سر ره عنان بگرداند اگر شفاعت من در تصورش گذرد به بزم انس رخ از همدمان بگرداند…
نشاط معنویان از شرابخانه تست
نشاط معنویان از شرابخانه تست فسون بابلیان فصلی از فسانه تست به جام و آینه حرف جم و سکندر چیست؟ که هر چه رفت به…
مر ز فنا فراغ را مژده برگ و ساز ده
مر ز فنا فراغ را مژده برگ و ساز ده سایه به مهر واگذار قطره به بحر باز ده طره جیب را ز چاک شانه…
گل و شمعم به مزار شهدا گشت تلف
گل و شمعم به مزار شهدا گشت تلف نشدی راضی و عمرم به دعا گشت تلف سعی در مرگ رقیبان گرانجان کردی می شناسم که…
کافرم گر از تو باور باشدم غمخواریی
کافرم گر از تو باور باشدم غمخواریی آزمند التفاتم کرده ذوق خواریی از کنار دجله آتشخانه چندان دور نیست کشتی ما بر شکستن زد درستان…
صبح ست خیز تا نفسی در هم افگنم
صبح ست خیز تا نفسی در هم افگنم از ناله لرزه بر فلک اعظم افگنم آتش فرو نشاند نم دامنم بیا کاین دلق نیم سوخته…
سرشک افشانی چشم ترش بین
سرشک افشانی چشم ترش بین شه خوبان و گنج گوهرش بین ادای دلستانی رفته از یاد هوای جانفشانی در سرش بین به دشت آورده رو…
ز بس تاب خرام کلکم آذر بیزد از کاغذ
ز بس تاب خرام کلکم آذر بیزد از کاغذ مداد اندوزم از دودی که هر دم خیزد از کاغذ ندانم تا چه خواهد کرد با…
دلستانان بحل اند ار چه جفا نیز کنند
دلستانان بحل اند ار چه جفا نیز کنند از وفایی که نکردند حیا نیز کنند چون ببینند بترسند و به یزدان گروند رحم خود نیست…
در گرد ناله وادی دل رزمگاه کیست؟
در گرد ناله وادی دل رزمگاه کیست؟ خونی که می دود به شرایین، سپاه کیست؟ حسن تو در حجاب ز شرم گناه کیست؟ جا بر…
دانست کز شهادتم امید حور بود
دانست کز شهادتم امید حور بود برگشتنم ز دین دم بسمل ضرور بود رفت آن که ما ز حسن مدارا طمع کنیم سررشته در کف…
خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت
خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت جرم غیر از دوست پرسیدم و پرسیدن نداشت آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و…
چشمم از ابر اشکبارترست
چشمم از ابر اشکبارترست از عرق جبهه بهارترست گریه کرد از فریب و زارم کشت نگه از تیغ آبدارترست می برانگیزدش به کشتن من دشمن…
تعالی الله به رحمت شاد کردن بی گناهان را
تعالی الله به رحمت شاد کردن بی گناهان را خجل نپسندد آزرم کرم بی دستگاهان را خوی شرم گنه در پیشگاه رحمت عامت سهیل و…
پس از عمری که فرسودم به مشق پارسایی ها
پس از عمری که فرسودم به مشق پارسایی ها گدا گفت و به من تن درنداد از خودنمایی ها فغان زان بلهوس برکش محبت پیشه…
به شغل انتظار مهوشان در خلوت شبها
به شغل انتظار مهوشان در خلوت شبها سر تار نظر شد رشته تسبیح کوکبها به روی برگ گل تا قطره شبنم نپنداری بهار از حسرت…
بر لب یا علی سرای باده روانه کرده ایم
بر لب یا علی سرای باده روانه کرده ایم مشرب حق گزیده ایم عیش مغانه کرده ایم در رهت از پگه روان پیشتریم یک قدم…
با من که عاشقم سخن از ننگ و نام چیست؟
با من که عاشقم سخن از ننگ و نام چیست؟ در امر خاص حجت دستور عام چیست؟ مستم ز خون دل که دو چشمم از…
ای به خلا و ملا خوی تو هنگامه زا
ای به خلا و ملا خوی تو هنگامه زا با همه در گفتگو بی همه با ماجرا شاهد حسن ترا در روش دلبری طره پر…
از جسم به جان نقاب تا کی؟
از جسم به جان نقاب تا کی؟ این گنج درین خراب تا کی؟ این گوهر پرفروغ یارب آلوده خاک و آب تا کی؟ این راهرو…
همنشین جان من و جان تو این انگیز هی
همنشین جان من و جان تو این انگیز هی سینه ای از ذوق آزار منش لبریز هی غیر دانم لذت ذوق نگه دانسته است کز…
نهفت شوخی بی پرده شور جنگش را
نهفت شوخی بی پرده شور جنگش را ز باده تندی این باده برد رنگش را کدام آینه با روی او مقابل شد که بی قراری…
نادان صنم من روش کار نداند
نادان صنم من روش کار نداند بر هر که کند رحم سر از بار نداند بی دشنه و خنجر نبود معتقد زخم دلهای عزیزان به…
محو کن نقش دویی از ورق سینه ما
محو کن نقش دویی از ورق سینه ما ای نگاهت الف صیقل آیینه ما وقف تاراج غم تست چه پیدا چه نهان همچو رنگ از…
گلشن به فضای چمن سینه ما نیست
گلشن به فضای چمن سینه ما نیست هر دل که نه زخمی خورد از تیغ تو وا نیست می سوزم و می ترسم از آسیب…
کسی بامن چه در صورت پرستی حرف دین گوید
کسی بامن چه در صورت پرستی حرف دین گوید ز آزر گفت دانم گر ز صورت آفرین گوید دلم در کعبه از تنگی گرفت، آواره…
صبح ست خوش بود قدحی بر شراب زد
صبح ست خوش بود قدحی بر شراب زد یاقوت باده بر قوه آفتاب زد نشتر به مغز پنبه مینا فرو برید کافاق امتلا ز هجوم…
سرچشمه خونست ز دل تا به زبان های
سرچشمه خونست ز دل تا به زبان های دارم سخنی با تو و گفتن نتوان های سیرم نتوان کرد ز دیدار نکویان نظاره بود شبنم…
رفت بر ما آنچه خود ما خواستیم
رفت بر ما آنچه خود ما خواستیم وایه از سلطان به غوغا خواستیم دیگران شستند رخت خویش و ما تری دامن ز دریا خواستیم دانش…
دل نه تنها ز فراق تو فغان ساز دهد
دل نه تنها ز فراق تو فغان ساز دهد رفتن عکس تو از آینه آواز دهد مغز جان سوخت ز سودا و به کام تو…
در گرد غربت آینه دار خودیم ما
در گرد غربت آینه دار خودیم ما یعنی ز بیکسان دیار خودیم ما دیگر ز ساز بیخودی ما صدا مجوی آوازی از گسستن تار خوردیم…
خون قطره قطره می چکد از چشم تر هنوز
خون قطره قطره می چکد از چشم تر هنوز نگسسته ایم بخیه زخم جگر هنوز با آن که خاک شد به سر راه انتظار پر…
حور بهشتی ز یاد آن بت کشمیر برد
حور بهشتی ز یاد آن بت کشمیر برد بیم صراط از نهاد آن دم شمشیر برد شبروی غمزه ای صبر و دل و دین ربود…
چه خیزد از سخنی کز درون جان نبود
چه خیزد از سخنی کز درون جان نبود بریده باد زبانی که خونچنان نبود حکیم ساقی و می تند و من ز بدخویی ز رطل…
ترا گویند عاشق دشمنی آری چنین باشد
ترا گویند عاشق دشمنی آری چنین باشد ز رشک غیر باید مرد گر مهر تو کین باشد از آن سرمایه خوبی به وصلم کام دل…
بیا که قاعده آسمان بگردانیم
بیا که قاعده آسمان بگردانیم قضا به گردش رطل گران بگردانیم ز چشم و دل به تماشا تمتع اندوزیم ز جان و تن به مدارا…
به ذوقی سر ز مستی در قفای ره روان دارد
به ذوقی سر ز مستی در قفای ره روان دارد که پنداری کمند یار همچون مار جان دارد تنم ساز تمنایی ست کز هر زخمه…
بر دل نفس غمم سرآور
بر دل نفس غمم سرآور چون ناله مرا زمن برآور یا پایه آرزو بیفزای یا خواهش ما ز در درآور عمری ز هلاک تلخ تر…
ایمنیم از مرگ تا تیغت جراحت بار هست
ایمنیم از مرگ تا تیغت جراحت بار هست روزی ناخورده ما در جهان بسیار هست ما و خاک رهگذر بر فرق عریان ریختن گل کسی…
ای به صدمه ای آهی بر دلت ز ما باری
ای به صدمه ای آهی بر دلت ز ما باری اینقدر گران نبود ناله ای ز بیماری وه که با چنین طاقت راه بر دم…
از فرنگ آمده در شهر فراوان شده است
از فرنگ آمده در شهر فراوان شده است جرعه را دین عوض آرید می ارزان شده است چشم بد دور چه خوش می تپم امشب…
هم به عالم ز اهل عالم بر کنار افتاده ام
هم به عالم ز اهل عالم بر کنار افتاده ام چون امام سبحه بیرون از شمار افتاده ام ریزم از وصف رخت گل را شرر…
نه مرا دولت دنیا نه مرا اجر جمیل
نه مرا دولت دنیا نه مرا اجر جمیل نه چو نمرود توانا نه شکیبا چو خلیل با رقیبان کف ساقی به می ناب کریم با…
نخواهم از صف حوران ز صد هزار یکی
نخواهم از صف حوران ز صد هزار یکی مرا بس ست ز خوبان روزگار یکی سراغ وحدت ذاتش توان ز کثرت جست که سایرست در…
محو خودست لیک نه چون من درین چه بحث؟
محو خودست لیک نه چون من درین چه بحث؟ او چون خودی نداشته دشمن درین چه بحث؟ افسانه گوست غیر چه مهر افگنی بر او…
گل را به جرم عربده رنگ و بو گرفت
گل را به جرم عربده رنگ و بو گرفت راه سخن به عاشق آزرم جو گرفت لطف خدای ذوق نشاطش نمی دهد کافر دلی که…
کاشانه نشین عشوه گری را چه کند بس؟
کاشانه نشین عشوه گری را چه کند بس؟ بی فتنه سر رهگذری را چه کند بس؟ بگداخت دل از ناله مگر این همه بس نیست…
شوقم ز پند بر در فریاد می زند
شوقم ز پند بر در فریاد می زند بر آتش من آب دم از باد می زند تا افگنی چه ولوله اندر نهاد ما کایینه…
سحر دمیده و گل در دمیدنست مخسپ
سحر دمیده و گل در دمیدنست مخسپ جهان جهان گل نظاره چیدنست مخسپ مشام را به شمیم گلی نوازش کن نسیم غالیه سا در وزیدنست…