غزلیات ظهیر فاریابی
من که هرشب بی خیالت دیده در خون کشم
من که هرشب بی خیالت دیده در خون کشم حاش لله بار عشق دیگران را چون کشم؟ گر چو گردونم بگردانی به گرد این جهان…
انک بر تخت مکرمت شاه است
انک بر تخت مکرمت شاه است شرف الدینِ حق شرفشاه است در تکاپوی خدمتش جوزا از کمر بستگان درگاه است وز پی امتثال فرمانش چرخ…
ای به عیدی دلم به روی تو شاد
ای به عیدی دلم به روی تو شاد عید را روی تو مبارک باد هر کجا یاد چهره تو کنند هیچکس را ز عید ناید…
باز بر جانم فراقت پادشاهی می کند
باز بر جانم فراقت پادشاهی می کند وانچ در عالم کشی کرد از تباهی می کند شهر صبرم تا سپاه هجر تو غارت زدند با…
دلم چون بر سر زلف تو جان بست
دلم چون بر سر زلف تو جان بست برو عشقت در هر دو جهان بست سر زلفت چو زین حالت خبر یافت به قصد جان…
بگذشت ماه روزه به خیر و مبارکی
بگذشت ماه روزه به خیر و مبارکی پر کن قدح ز باده گلرنگ راوکی آبی که گر برابر آتش بداریش واجب شود عبادت او نزد…
ای همایون نظر،از من نظری باز مگیر
ای همایون نظر،از من نظری باز مگیر طوطیم در قفص از من شکری باز مگیر سگ قصاب توام خورده ز جانم جگری چون جگر می…
ز من چندانک می خواهی وفا هست
ز من چندانک می خواهی وفا هست از این معنی بگو یک جو تو را هست؟ چه گویم وای دل گویی که جان کن کنون…
گر گل رخسار تو عزم گلستان کند
گر گل رخسار تو عزم گلستان کند گل به تماشای او روی به بستان کند ور مه روی تو را ماه ببیند برش تحفه ز…
گر سر کیسه وفابندی
گر سر کیسه وفابندی در دُرج سخن چرا بندی؟ روی هجران چنان ندانی خوب کش جفا نیز بر قفابندی؟ لاشه لنگ دل ضعیف مرا چند…
یار میخواره من دی قدحی باده به دست
یار میخواره من دی قدحی باده به دست با حریفان ز خرابات برون آمد مست بر در صومعه بنشست و سلامی در داد سرِ خُم…