مرا عشق تو تا سرمایه دنیا و دین باشد

مرا عشق تو تا سرمایه دنیا و دین باشد ازآن از دین و دنیا حاصل عمرم همین باشد ز داغ فرقتت نالم ولی چون نی…

ادامه مطلب

گر زیان ظاهر نمایی در خیال سود باش

گر زیان ظاهر نمایی در خیال سود باش یأس تا کی بر امید چهره مقصود باش! بی‌نشان تیر شهرت چند ای ننگ عدم یک اثر…

ادامه مطلب

عبدالهریم جان

عبدالهریم جان عشق تو بلای جان و دینم درد و الم تو آن و اینم با عشق تو شهره زمانم گر چند فتاده زمینم داغم…

ادامه مطلب

شمس‌الدین‌جان

شمس‌الدین‌جان شهادت بسملم از یک نگاه چشم مستستش اجل در خاطرم نآید ز لعل می‌ْپرستستش محیط کلفت غم را دلم زان رو شده ماهی که…

ادامه مطلب

زهی آیینه را حیرت خیال عکس تصویرت

زهی آیینه را حیرت خیال عکس تصویرت کمان فتنه را ناوک حدیث چشم زهگیرت! چو خاک اکنون به باد از آتش تیغ توام لیکن بسی…

ادامه مطلب

دلبرم پُر پُرجفا افتاده است

دلبرم پُر پُرجفا افتاده است دور ز آیین وفا افتاده است بر دلم از ناوک بی‌باک او صد هزاران زخم‌ها افتاده است در ره عشقش…

ادامه مطلب

حیا پیراهن اندام ناز است

حیا پیراهن اندام ناز است تغافل پرده قانون راز است ببین زیر و بم تار محبت به مضراب خموشی نغمه ساز است! به دشنامی رقیبان…

ادامه مطلب

تاشقلی‌جان

تاشقلی‌جان تا کلک صنع چشم تو سرمشق ناز کرد همچون تذرو ناز تو در چشم باز کرد آمد سلاح غمزه‌ات از بهر هوش من کرد…

ادامه مطلب

تا ز عکس خویش کردی سرفراز آیینه را

تا ز عکس خویش کردی سرفراز آیینه را باشد اندر روی تو روی نیاز آیینه را دیده شد تا محرم نظاره رخسار تو حیرت ما…

ادامه مطلب

به عالم خویش را از بی‌خودی افسانه می‌سازم

به عالم خویش را از بی‌خودی افسانه می‌سازم به یاد جام وصلش نعره مستانه می‌سازم! اگر باشد کلید قفل جنت صحنه زاهد ز اشک خویش…

ادامه مطلب

برد زلفش گرو از مشکلم آسانی را

برد زلفش گرو از مشکلم آسانی را کرد نقشی به دلم خط پریشانی را غنچه‌اش خندد اگر هیچ نباشد قدری پیش شفتالوی او قیمت خوبانی…

ادامه مطلب

ای نرگس مستت چمن آرای تغافل

ای نرگس مستت چمن آرای تغافل بازار تو گرم است ز سودای تغافل در سرمه چو بخت سیه ما همه اکنون خوابیده مگر فتنه و…

ادامه مطلب

ای از بهار عارضت نظاره را جان در بغل

ای از بهار عارضت نظاره را جان در بغل آیینه دارد از رخت جوش چراغان در بغل! فریاد عاشق کی کند در گوش معشوقش اثر؟!…

ادامه مطلب

اگر اینست تندی توسن جولان شتابش را

اگر اینست تندی توسن جولان شتابش را غبار خاک شو تا وارسی بوس رکابش را! ز تار رشته اندیشه دوزم جامه نازش حدیث نکهت گل…

ادامه مطلب

هرکه را باشد چو من گر شوخ سیمین‌غبغبش

هرکه را باشد چو من گر شوخ سیمین‌غبغبش در جهان نبود به غیر از شادکامی مشربش! عاقبت هرکس که دل بستست اندر زلف او حل…

ادامه مطلب

نغمه قانون هستی ساز مضراب فناست

نغمه قانون هستی ساز مضراب فناست قامت پیری به عمر رفته آهنگ صداست چشم عبرت واکن و بنگر تو در خاک عدم افسر شاهی طراز…

ادامه مطلب

می‌نماید بر لب جو عکس ماه من در آب

می‌نماید بر لب جو عکس ماه من در آب می‌توان از ماه تا ماهی همه بودن در آب نیست سودی سفله را از صحبت روشندلان…

ادامه مطلب

گرچه رنگ و بو دلیل و شاهد روی گل است

گرچه رنگ و بو دلیل و شاهد روی گل است لیک اندر روی گل پیرایه ز آه بلبل است ساز عیشی نیست اندر بزم امکان…

ادامه مطلب

کتاب عارضش را تا سواد خط نمایان شد

کتاب عارضش را تا سواد خط نمایان شد ز مضمون براتش مور مهمان سلیمان شد نگاه حیرت‌انگیزش بساط‌آراست شوخی را رم چشم غزالان از خدنگ…

ادامه مطلب

عقیق از حسرت لعل تو خون است

عقیق از حسرت لعل تو خون است هلال از شرم ابرویت نگون است به حالم رحم کن ای شوخ ظالم که از هجر تو احوالم…

ادامه مطلب

شبی در خاطرم زلف تو آمد

شبی در خاطرم زلف تو آمد خیال نافه از یادم برآمد کشا امروز ابواب تبسم شب هجرانت ای ظالم سرآمد! برآمد از دلم غم‌های عالم…

ادامه مطلب

زلف مشکین تا به دور ماه رویش هاله زد

زلف مشکین تا به دور ماه رویش هاله زد شور طوفان از نوایم در نیستان ناله زد زاهد از بهر خدا سوز درون ما مپرس…

ادامه مطلب

دل پیش تو کشف راز کرده

دل پیش تو کشف راز کرده دیوان غم تو باز کرده از زلف تو می‌کند حکایت افسانه خود دراز کرده قانون غمت به صوت «عشاق»…

ادامه مطلب

خوبرویان شیوه حیرت شعارم کرده‌اند

خوبرویان شیوه حیرت شعارم کرده‌اند همچو نقش پا به خود آیینه‌دارم کرده‌اند چون قدح آغوش صد خمیازه عیش ابد از شکست و گردش رنگ خمارم…

ادامه مطلب

تاجی‌جان

تاجی‌جان تاب رخت ندارد خورشید طاق گردون بشکسته قدر یاقوت از این دو لعل میگون امروز چون تو شاهی نبود به ملک خوبی یکسر سپاه…

ادامه مطلب

تا خیال صورتش شد دیده‌ام را جلوه‌گر

تا خیال صورتش شد دیده‌ام را جلوه‌گر چشم نگشایم به سوی نقش و تصویر دگر بخت واژون را به تخت پادشاهی کی دهم سایه بال…

ادامه مطلب

بقاجان

بقاجان بنما رخ چو ماهت که ز دل برد قرارم بکشا ز غمزه تیری که جگر کند فگارم قلمم که کاتب صنع به ازل نمود…

ادامه مطلب

بر رخش آیینه را یک چشم حیران است و بس

بر رخش آیینه را یک چشم حیران است و بس جوهر دل را غرض نیرنگ امکان است و بس هر متاعی دارد اینجا جلوه عرض…

ادامه مطلب

ای غنچه‌دهن لب تو شکر

ای غنچه‌دهن لب تو شکر دندان تو همچو در و گوهر! ای عارض تو حریر از گل وی زلف سیاه تو معنبر! ای نخل قدت…

ادامه مطلب

آه ازآن روزی که گردیدم من از وصل تو دور

آه ازآن روزی که گردیدم من از وصل تو دور هوشم از سر رفت و طاقت از دل و از دیده نور باد هجران در…

ادامه مطلب

اگر اینست با خوبان عالم آشنایی‌ها

اگر اینست با خوبان عالم آشنایی‌ها توان کردن چو نی فریاد از دست جدایی‌ها نآمد زورق من در کنار ساحل وصلش به بحر عشق هر…

ادامه مطلب

هرکس که باشد همخانه صبح

هرکس که باشد همخانه صبح چون مهر گردد پروانه صبح دارد ز مستی چون بحر مواج اندر دهن کف دیوانه صبح در آخر شب زنهار…

ادامه مطلب

نشئه از میخانه تحقیق می‌خواهد دلم

نشئه از میخانه تحقیق می‌خواهد دلم تا ز قید حلقه زلف مجازی بگسلم نردبان بام مطلب پایه جز همت نداشت شام نومیدی ز صبح مدعا…

ادامه مطلب

می‌کند نظاره تا بر روی آن تنناز رقص

می‌کند نظاره تا بر روی آن تنناز رقص همچو آن طفلی که در گلشن کند از ناز رقص جلوه حسنش کنون در چشم بازش می‌کند…

ادامه مطلب

ماه در پیش رخت یک لمعه باشد از سراب

ماه در پیش رخت یک لمعه باشد از سراب گل ز دیوان جمالت یک ورق از صد کتاب فکر زلفت داشتم شوقت به دل زد…

ادامه مطلب

قامتم خم گشت آخر از غم بالای ناز

قامتم خم گشت آخر از غم بالای ناز یک سر مو کم مبادا از سرم سودای ناز! این چه سامان است یارب در غرورآباد حسن…

ادامه مطلب

عبدالرشیدجان

عبدالرشیدجان عارضت آفتاب می‌گویم نرگست را شهاب می‌گویم با تو ای نور چشم حرفی چند من ز راه صواب می‌گویم دل ربودی مرا به تار…

ادامه مطلب

شبنم عرض ادب از چشم حیران ریختند

شبنم عرض ادب از چشم حیران ریختند دانه امید را چون مهر یکسان ریختند هرکه شد همچون صدف در سعی سامان عمل عاقبت اندر دهانش…

ادامه مطلب

ز معمار خرابی بس که همچون گنج معمورم

ز معمار خرابی بس که همچون گنج معمورم چو مرهم عاقبت گل می‌کند از زخم ناسورم جز آهنگ محبت نیست در مضراب من دیگر همین…

ادامه مطلب

دل به طاق ابروی او می‌ْپرستی می‌کند

دل به طاق ابروی او می‌ْپرستی می‌کند چون کبوتر در رواق کعبه مستی می‌‌کند از بلندی کی رسم در ذروه آن آستان طالع اقبال سستم…

ادامه مطلب

حضور خویش خواهی جبر ما را

حضور خویش خواهی جبر ما را تو مغروری به حسن ای بیمدارا! به سیخ ناز مژگانت کشیدی دل دلدادگان مبتلا را! سراسر قتل اهل عشق…

ادامه مطلب

تا نهال قامت او را صنوبر چاکر است

تا نهال قامت او را صنوبر چاکر است در چمن قمری ز حسرت همدم خاکستر است بر ثبوت امتیاز حسنش از خوبان دهر سبزه خط…

ادامه مطلب

تا خیال ابرویش کردم سرم آمد به یاد

تا خیال ابرویش کردم سرم آمد به یاد یاد مژگانش نمودم خنجرم آمد به یاد کوه را دیدم ز تمکین پای در دامن کشید عبرتی…

ادامه مطلب

بنای عشق گرت هست خانه ویران باش

بنای عشق گرت هست خانه ویران باش نوای ساز فراقت بود نیستان باش اگر ز مائده عمر لذتی خواهی دو روز بر سر این خوان…

ادامه مطلب

برد دلم را ز ره زلف سمن‌سای او

برد دلم را ز ره زلف سمن‌سای او کرد شهید نگه نرگس شهلای او گشته به هم توأمان از خط کلک ازل دست من و…

ادامه مطلب

ای فلک داد از جفایت در چه حالم کرده‌ای؟!

ای فلک داد از جفایت در چه حالم کرده‌ای؟! راست بودم چون الف مانند دالم کرده‌ای! آخر ای گردون زدی سنگ ملامت بر سرم زیر…

ادامه مطلب

آه از دور فلک یک لحظه بر کامم نشد

آه از دور فلک یک لحظه بر کامم نشد قرعه فال طرب یک بار بر نامم نشد! در هوای وصل مطلب کردم از آرام رم…

ادامه مطلب

آفرین شست خدنگ چشم زهگیر تو را

آفرین شست خدنگ چشم زهگیر تو را کز دو صد دل بگذراند ناوک تیر تو را! بند سودای غم یوسف زلیخا کی شدی گر بدیدی…

ادامه مطلب

یکسر شرار عشقم و آهم زبانه است

یکسر شرار عشقم و آهم زبانه است آیینه‌دار دردم و حیرت بهانه است خرمن کنید دانه گوهر ز اشک من در هر طرف که سیل…

ادامه مطلب

هرکجا گر گردبادی حلقه می‌سازد غبار

هرکجا گر گردبادی حلقه می‌سازد غبار حلقه‌های دام امید است چشم‌انتظار می‌رود دل از برم هر دم به یاد جلوه‌اش وز خرامش نیست در دستم…

ادامه مطلب