غزلیات طغرل احراری
هرکس که باشد همخانه صبح
هرکس که باشد همخانه صبح چون مهر گردد پروانه صبح دارد ز مستی چون بحر مواج اندر دهن کف دیوانه صبح در آخر شب زنهار…
نشئه از میخانه تحقیق میخواهد دلم
نشئه از میخانه تحقیق میخواهد دلم تا ز قید حلقه زلف مجازی بگسلم نردبان بام مطلب پایه جز همت نداشت شام نومیدی ز صبح مدعا…
میکند نظاره تا بر روی آن تنناز رقص
میکند نظاره تا بر روی آن تنناز رقص همچو آن طفلی که در گلشن کند از ناز رقص جلوه حسنش کنون در چشم بازش میکند…
ماه در پیش رخت یک لمعه باشد از سراب
ماه در پیش رخت یک لمعه باشد از سراب گل ز دیوان جمالت یک ورق از صد کتاب فکر زلفت داشتم شوقت به دل زد…
قامتم خم گشت آخر از غم بالای ناز
قامتم خم گشت آخر از غم بالای ناز یک سر مو کم مبادا از سرم سودای ناز! این چه سامان است یارب در غرورآباد حسن…
عبدالرشیدجان
عبدالرشیدجان عارضت آفتاب میگویم نرگست را شهاب میگویم با تو ای نور چشم حرفی چند من ز راه صواب میگویم دل ربودی مرا به تار…
شبنم عرض ادب از چشم حیران ریختند
شبنم عرض ادب از چشم حیران ریختند دانه امید را چون مهر یکسان ریختند هرکه شد همچون صدف در سعی سامان عمل عاقبت اندر دهانش…
ز معمار خرابی بس که همچون گنج معمورم
ز معمار خرابی بس که همچون گنج معمورم چو مرهم عاقبت گل میکند از زخم ناسورم جز آهنگ محبت نیست در مضراب من دیگر همین…
دل به طاق ابروی او میْپرستی میکند
دل به طاق ابروی او میْپرستی میکند چون کبوتر در رواق کعبه مستی میکند از بلندی کی رسم در ذروه آن آستان طالع اقبال سستم…
حضور خویش خواهی جبر ما را
حضور خویش خواهی جبر ما را تو مغروری به حسن ای بیمدارا! به سیخ ناز مژگانت کشیدی دل دلدادگان مبتلا را! سراسر قتل اهل عشق…
تا نهال قامت او را صنوبر چاکر است
تا نهال قامت او را صنوبر چاکر است در چمن قمری ز حسرت همدم خاکستر است بر ثبوت امتیاز حسنش از خوبان دهر سبزه خط…
تا خیال ابرویش کردم سرم آمد به یاد
تا خیال ابرویش کردم سرم آمد به یاد یاد مژگانش نمودم خنجرم آمد به یاد کوه را دیدم ز تمکین پای در دامن کشید عبرتی…
بنای عشق گرت هست خانه ویران باش
بنای عشق گرت هست خانه ویران باش نوای ساز فراقت بود نیستان باش اگر ز مائده عمر لذتی خواهی دو روز بر سر این خوان…
برد دلم را ز ره زلف سمنسای او
برد دلم را ز ره زلف سمنسای او کرد شهید نگه نرگس شهلای او گشته به هم توأمان از خط کلک ازل دست من و…
ای فلک داد از جفایت در چه حالم کردهای؟!
ای فلک داد از جفایت در چه حالم کردهای؟! راست بودم چون الف مانند دالم کردهای! آخر ای گردون زدی سنگ ملامت بر سرم زیر…
آه از دور فلک یک لحظه بر کامم نشد
آه از دور فلک یک لحظه بر کامم نشد قرعه فال طرب یک بار بر نامم نشد! در هوای وصل مطلب کردم از آرام رم…
آفرین شست خدنگ چشم زهگیر تو را
آفرین شست خدنگ چشم زهگیر تو را کز دو صد دل بگذراند ناوک تیر تو را! بند سودای غم یوسف زلیخا کی شدی گر بدیدی…
یکسر شرار عشقم و آهم زبانه است
یکسر شرار عشقم و آهم زبانه است آیینهدار دردم و حیرت بهانه است خرمن کنید دانه گوهر ز اشک من در هر طرف که سیل…
هرکجا گر گردبادی حلقه میسازد غبار
هرکجا گر گردبادی حلقه میسازد غبار حلقههای دام امید است چشمانتظار میرود دل از برم هر دم به یاد جلوهاش وز خرامش نیست در دستم…
نغمه عشاق باشد در نوای عندلیب
نغمه عشاق باشد در نوای عندلیب نیست غیر از دیدن گل مدعای عندلیب ساربان رنگ گلشن دارد آهنگ سفر کی بود در محمل او جز…
میکنم جان در غم او کندن جانم عبث
میکنم جان در غم او کندن جانم عبث در وفایش عهد کردم عهد و پیمانم عبث! نالهام بشنید و تأثیری به گوش او نکرد از…
ماه من امروز در مصر ملاحت شاه شد
ماه من امروز در مصر ملاحت شاه شد یوسف از شرم جمال او به زیر چاه شد جام می بییاد لعل او نصیب من مباد…
قامت دلجوی او سرو گلستان کیست؟!
قامت دلجوی او سرو گلستان کیست؟! عارض تابان او شمع شبستان کیست؟! گر نبود تیر او سوی منش دم به دم بر دل مجروح من…
عبدالحمیدجان
عبدالحمیدجان عنبر زلف کژت بازار عنبر بشکند قیمت لعل لبت سودای گوهر بشکند با قد شمشاد سوی باغ گر آری گذر زانفعال قامتت شاخ صنوبر…
شب که با یاد رخت داشت دلم سوز و گداز
شب که با یاد رخت داشت دلم سوز و گداز برق آهم به تکاپوی تو شد در تک و تاز هوشم از سر به خیال…
ز خون دیده من نامه به یار نویس
ز خون دیده من نامه به یار نویس به جای مهر که آمد تو انتظار نویس سخن ز زلف درازش اگر کنی کوته حدیث طره…
در محفل رقیبان رویت شکفته گل گل
در محفل رقیبان رویت شکفته گل گل با ما رسید نوبت کار تو شد تغافل اندر محیط عشقت عمریست ناخدایم افکنده خویشتن را در کشتی…
حدیث زلف او خواهم خطی از هاله بنویسم
حدیث زلف او خواهم خطی از هاله بنویسم به جای وصف خویش شعله جواله بنویسم در آن مکتوب که شرح قصه هجرش بیان سازم قلم…
تا نزاکت زان خرام قد دلجو میچکد
تا نزاکت زان خرام قد دلجو میچکد از حیا سرو آب گشته بر لب جو میچکد رمز زلف او به صحرای ختن شد آشکار خون…
تا به منشور سخن سرمشق طغرا گشتهام
تا به منشور سخن سرمشق طغرا گشتهام یک جهان مضمون یک عالم معما گشتهام چشم بد دور از برم امروز همچون آفتاب از صفای دل…
بشنود بلبل اگر اندر گلستان نالهام
بشنود بلبل اگر اندر گلستان نالهام میکند اندر چمن تمهید سامان نالهام بهر ساز خویش نی از چوب طوبا بایدم تا رسد در گوش آن…
بتی دارم که چتر مهر باشد زیب اورنگش
بتی دارم که چتر مهر باشد زیب اورنگش فلک بر چشم سازد سرمه خاک لعل شبرنگش ز هجرانش به تلخی جان شیرین میکنم لیکن چو…
ای غنچه خندان من از بوستان کیستی؟!
ای غنچه خندان من از بوستان کیستی؟! وی دشمن ایمان من از دوستان کیستی؟ تیری زده بر جان من مژگان ناوکافکنت ای ترک تیرانداز من…
آه از جوش صفای طبع معنیزای من
آه از جوش صفای طبع معنیزای من زنگ غم آیینهسان بگرفته سر تا پای من! عاقبت از دست نیرنگ زلیخای قدر گوشه زندان محنت شد…
از نگه تیری به جانم آن کمانابرو زند
از نگه تیری به جانم آن کمانابرو زند شکر الطافش مرا بر تن سر از هر مو زند تاب لعل میْپرستش قیمت از گوهر برد…
یار به من باز جفا میکند
یار به من باز جفا میکند ترک مدارا و وفا میکند میزندم گرچه به تیر نگه رحمت و بیرحمی نما میکند میکشدم هر نفسی چند…
هر کس که رخ تو دید جانا
هر کس که رخ تو دید جانا عاشق به تو گشت آن زمانا مرغ دل صد هزار عاشق در قید تو شد ز بحر دانا…
هر کجا آن شوخ گر صیدی به ابرو میزند
هر کجا آن شوخ گر صیدی به ابرو میزند بسملش چون ماه نو بر چرخ پهلو میزند دی به گلگشت چمن نخلش خرام آورد بار…
میروم از خویش هر ساعت ز دنبال نفس
میروم از خویش هر ساعت ز دنبال نفس محمل ما را بود ساز شکست دل جرس میتوان امروز بودن فرش پای آفتاب شبروان راه را…
گرچه در راه محبت در تک و تازم هنوز
گرچه در راه محبت در تک و تازم هنوز نیست مضرابم برون پرده سازم هنوز بس که بودم از بهار حسن گلچین وفا از شکست…
کاش در بزم ادب من دلبری میداشتم
کاش در بزم ادب من دلبری میداشتم پیش خود مانند مینا ساغری میداشتم رایتم از عشق او میسود سر اندر فلک گر ز نقش خاک…
عبدالکریم
عبدالکریم عشق را حسن تو قانون دگر پیدا کند وامق از مهر تو ترک پیشه عذرا کند بلبل و قمری به باغ از حسرت قد…
شب که در دل عکس خورشید رخ او جا گرفت
شب که در دل عکس خورشید رخ او جا گرفت ظلمت هر ذرهام باج از ید بیضا گرفت سرفرازان را به عالم جو تواضع چاره…
ز عارض برقع افکندی کشودی روی زیبا را
ز عارض برقع افکندی کشودی روی زیبا را ز برق رخ زدی آتش بساط خرمن ما را سفید از انتظار مقدمت شد چشم امیدم خوشا…
در کشور ملاحت شاهی تو را تمام است
در کشور ملاحت شاهی تو را تمام است شمشاد و سرو و طوبی با قامتت غلام است در هر کجا که بینم اوصاف خلق و…
چون نی گرفته ملک جهان را فغان ما
چون نی گرفته ملک جهان را فغان ما نبود به غیر ناله متاع دکان ما ما عاشقیم و شهره آفاق گشتهایم عالم پر است از…
تا کمند زلف او صد دل به یک مو میکشد
تا کمند زلف او صد دل به یک مو میکشد بار منت مرغ دل از خال هندو میکشد مردم چشم مرا از شش جهت تسخیر…
پرده صبح نگه را بر رخ دلدار در
پرده صبح نگه را بر رخ دلدار در توتیا با چشم خود از خاک این دربار بر رنگ زردم از طلا گشتن به وصلش راه…
بساط هستی خود را به راهت خاک میسازم
بساط هستی خود را به راهت خاک میسازم اگر باشد زمین ناساز با افلاک میسازم! لبم از آتش شوق محبت خشک شد لیکن ز اشک…
بتی دارم که صد میخانه باشد در کنار او
بتی دارم که صد میخانه باشد در کنار او بتان را فرض باشد سجده طواف مزار او نباشد باغ امکان را گلی همچون گل رویش…