دل را به زلف پرچین تسخیر می توان کرد

دل را به زلف پرچین تسخیر می توان کرد این شیر را به مویی زنجیر می توان کرد خط نرسته پیداست از چهره نکویان مو…

ادامه مطلب

وفا طمع ز گل بیوفا نباید داشت

وفا طمع ز گل بیوفا نباید داشت ز رنگ و بوی، امید بقا نباید داشت ز سادگی است تمنای صحت از پیری ز درد عمر،…

ادامه مطلب

دل چون شود جدا ز سر زلف یار جمع؟

دل چون شود جدا ز سر زلف یار جمع؟ کز رشته می شود گهر شاهوار جمع گردید مخزن گهر ولعل سینه اش تاکرد پا به…

ادامه مطلب

دل پیران کهنسال غمین می باشد

دل پیران کهنسال غمین می باشد قامت خم شده را داغ نگین می باشد در دل هرکه بود خرده رازی مستور همچو دریای گهر تلخ…

ادامه مطلب

دل به نور شمع نتوان در گذار باد بست

دل به نور شمع نتوان در گذار باد بست ساده لوح آن کس که دل بر عمر بی بنیاد بست می شود نام بزرگان از…

ادامه مطلب

دل اهل نظر آن به که گرفتار بود

دل اهل نظر آن به که گرفتار بود صحت چشم در آن است که بیمار بود جسم در دامن جان بیهده آویخته است نور خورشید…

ادامه مطلب

دل آزاد طبعان فارغ از قید هوس باشد

دل آزاد طبعان فارغ از قید هوس باشد قبای بی گریبان را چه پروای عسس باشد؟ حصار خرمن خود ساز دست خوشه چینان را که…

ادامه مطلب

دل آب کند برق جلالی که تو داری

دل آب کند برق جلالی که تو داری آیینه گدازست جمالی که تو داری در آینه و آب نگشته است مصور از بس که بود…

ادامه مطلب

دستی به جام باده حمرایم آرزوست

دستی به جام باده حمرایم آرزوست دست دگر به گردن مینایم آرزوست چون ریگ، سیر دامن صحرایم آرزوست تخت روان ز آبله پایم آرزوست پرگاروار…

ادامه مطلب

دست در دامن رنگین بهاری نزدم

دست در دامن رنگین بهاری نزدم ناخنی بر دل گلزار چو خاری نزدم شبنمی نیست درین باغ به محرومی من که دلم خون شد و…

ادامه مطلب

درین جهان مزور به ترس وباک نگر

درین جهان مزور به ترس وباک نگر به دام بیشتر از دانه زیر خاک نگر مشو چون دام درین صید گه سراپاچشم به دیده های…

ادامه مطلب

درشتی از فلک شیشه رنگ می بارد

درشتی از فلک شیشه رنگ می بارد زمانه ای است که از شیشه سنگ می بارد لب صدف زده تبخال و ابر بی انصاف به…

ادامه مطلب

درد بی درمان پیری منتهای دردهاست

درد بی درمان پیری منتهای دردهاست مغز پوچ و رنگ زردش کهربای دردهاست هیچ راهی چون به حق نزدیکتر از درد نیست می برم غیرت…

ادامه مطلب

در هر دلی که ریشه غم زعفران شود

در هر دلی که ریشه غم زعفران شود خندان چگونه از می چون ارغوان شود از کوه غم شود دل افگار من سبک بار گران…

ادامه مطلب

در محفلی که تیغ زبان بر کشیده ایم

در محفلی که تیغ زبان بر کشیده ایم در گوش تیغ حلقه جوهر کشیده ایم گر حنظل سپهر به ساغر فشرده اند ابرو ترش نساخته…

ادامه مطلب

در گذر ای آسمان از وادی آزار ما

در گذر ای آسمان از وادی آزار ما شیشه خود را مزن بر سنگ بی زنهار ما ناتوانانیم، اما کار چون بر سر فتد دود…

ادامه مطلب

در قناعت لب خشک و مژه پر نم نیست

در قناعت لب خشک و مژه پر نم نیست عالمی هست درین گوشه که در عالم نیست در دل هر که رضا رنگ اقامت ریزد…

ادامه مطلب

در عالم فانی که بقا پا به رکاب است

در عالم فانی که بقا پا به رکاب است گر زندگی خضر بود نقش بر آب است از مردم دنیا طمع هوش مدارید بیداری این…

ادامه مطلب

در سینه عشاق هوس راه ندارد

در سینه عشاق هوس راه ندارد در مجمر ما شعله خس راه ندارد تسلیم شو آن آینه تیغ چو دیدی اینجا دم بیراه نفس راه…

ادامه مطلب

در زیر خرقه شیشه می را نگاه دار

در زیر خرقه شیشه می را نگاه دار این ماه را نهفته در ابر سیاه دار از ریشه بر میار نهال امید را ته شیشه…

ادامه مطلب

در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت

در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت از سر دریای چشم موجه عنبر گذشت بر سر مجنون اگر کردند مرغان آشیان مرغ نتواند ز…

ادامه مطلب

در خون کشد نظر را حسنی که بی حجاب است

در خون کشد نظر را حسنی که بی حجاب است تیغ برهنه باشد رویی که بی نقاب است می در جبین پاکان از شرم آب…

ادامه مطلب

در چمن چون حرف آن بالای موزون می رود

در چمن چون حرف آن بالای موزون می رود سرو چون دزدان ز راه آب بیرون می رود دیده اهل بصیرت کاروانگاه بلاست هر که…

ادامه مطلب

در جسم خاکسار مرا جان سوخته

در جسم خاکسار مرا جان سوخته باشد سفال تشنه و ریحان سوخته چون لاله گرچه چشم و چراغم بهار را تر می کنم به خون…

ادامه مطلب

در بیابان خار اگر در پای مجنون می رود

در بیابان خار اگر در پای مجنون می رود جوی خون از دیده لیلی به هامون می رود برنمی گردد به ساغر می چو شد…

ادامه مطلب

در آتش است نعل، نسیم بهار را

در آتش است نعل، نسیم بهار را رنگ ثبات نیست گل اعتبار را از برق و باد نعل رحیلش در آتش است منزل کجاست قافله…

ادامه مطلب

دامن صحرای وحشت خاک دامنگیر ماست

دامن صحرای وحشت خاک دامنگیر ماست حلقه چشم غزالان حلقه زنجیر ماست در نظر واکردنی بیرون ز گردون می رویم چون شرار شوخ، مجمر عاجز…

ادامه مطلب

داغ می گلگل به طرف دامنم افتاده است

داغ می گلگل به طرف دامنم افتاده است همچو مینا میکشی بر گردنم افتاده است چون پلاس شکوه بر گردن نیندازم ز بخت؟ گل به…

ادامه مطلب

داروی بیهشی از جام صفاتم دادند

داروی بیهشی از جام صفاتم دادند سرمه خامشی از نقطه ذاتم دادند گرد راه عدم از خویش نیفشانده هنوز تنگ چشمان حوادث به براتم دادند…

ادامه مطلب

خیال روی تو از دل بدر نمی آید

خیال روی تو از دل بدر نمی آید که خودپرست ز آیینه بر نمی آید نمی کند دل بیتاب من نفس را راست نهال قامت…

ادامه مطلب

خون دل تا هست چشم تر نمی گیرد قرار

خون دل تا هست چشم تر نمی گیرد قرار تا بود درشیشه می ساغرنمی گیرد قرار جان چو کامل شد تن خاکی بود زندان او…

ادامه مطلب

خوشا کسی که ز خود باخبر نمی باشد

خوشا کسی که ز خود باخبر نمی باشد که آه بی اثران بی اثر نمی باشد نمی شود دل بیتاب از خدا غافل ز قبله…

ادامه مطلب

خوش کن از لاله رخان زلف پریشانی را

خوش کن از لاله رخان زلف پریشانی را از دل گرم برافروز شبستانی را گریه با سینه سوزان چه تواند کردن؟ نکند آبله سیراب، بیابانی…

ادامه مطلب

خوش آن زمان که در آیی ز در شراب آلود

خوش آن زمان که در آیی ز در شراب آلود ز خواب نازگران همچو چشم خواب آلود چوشیشه خشک بود آب خضر در کامش کسی…

ادامه مطلب

خوب است که بی رنج طلب کام برآید

خوب است که بی رنج طلب کام برآید آن کام چه ارزد که به ابرام برآید آتش نفسان گوش به تعظیم بگیرند هرجا که من…

ادامه مطلب

خنده چون زان غنچه مستور می گردد بلند

خنده چون زان غنچه مستور می گردد بلند از جگرگاه بدخشان شور می گردد بلند دیگران را سرمه شب گرچه مهر خامشی است ناله ما…

ادامه مطلب

خلوت آینه را طوطی غمازی هست

خلوت آینه را طوطی غمازی هست هر کجا روی نهادیم سخنسازی هست نیست مجنون وفادار مرا پای گریز ورنه چون زور جنون سلسله پردازی هست…

ادامه مطلب

خط نرسته ازان لعل آتشین پیداست

خط نرسته ازان لعل آتشین پیداست ز لطف، زهر خط از زیر این نگین پیداست خبر ز نامه سربسته می دهد عنوان عتاب و ناز…

ادامه مطلب

خط شبرنگ ز روی تو عیان خواهد شد

خط شبرنگ ز روی تو عیان خواهد شد علم زلف درین گرد نهان خواهد شد گرچه دست ستم زلف درازست، خطش چون شب قدر شفیع…

ادامه مطلب

خط را گذار برلب آن سیمبر فتاد

خط را گذار برلب آن سیمبر فتاد سرسبز طوطیی که به تنگ شکر فتاد یاقوت را چو باده لعلی کند به جام این آتشی که…

ادامه مطلب

خط به گرد آن لب چون نوش دیدن مشکل است

خط به گرد آن لب چون نوش دیدن مشکل است چشمه امید را خس پوش دیدن مشکل است سوخت در فصل خزان خاموشی بلبل مرا…

ادامه مطلب

خضر اگر چاشنی تیغ شهادت می کرد

خضر اگر چاشنی تیغ شهادت می کرد ز آب حیوان به لب خشک قناعت می کرد کشتی حوصله طوفانی شبنم می شد گل اگر از…

ادامه مطلب

زدوری بیش وصل دلبران جانکاه می باشد

زدوری بیش وصل دلبران جانکاه می باشد خطر در منزل اینجا بیشتر از راه می باشد سفیدیهای مو بی پرده سازد رو سیاهی را کلف…

ادامه مطلب

زخود هر کس که بیرون رفت کی با همرهان سازد؟

زخود هر کس که بیرون رفت کی با همرهان سازد؟ که مسکن نیست بوی پیرهن با کاروان سازد ندارد پرده پوشی پای خواب آلود چون…

ادامه مطلب

زخاطر ریشه غم دور ساغر بر نمی آرد

زخاطر ریشه غم دور ساغر بر نمی آرد که صیقل از دل آیینه جوهر بر نمی آرد خموشی پیشه کن تا دامن معنی به دست…

ادامه مطلب

زپا عشاق را آن نرگس مستانه اندازد

زپا عشاق را آن نرگس مستانه اندازد زهی ساقی که عالم را به یک پیمانه اندازد نمی گیرد به دندان پشت دست خود سبکدستی که…

ادامه مطلب

زبان چو پسته شود سبز در دهن بی تو

زبان چو پسته شود سبز در دهن بی تو گره چو نقطه شود رشته سخن بی تو نفس گسسته چو تیری که از کمان بجهد…

ادامه مطلب

زان قامت بلند نظر باز نگذرد

زان قامت بلند نظر باز نگذرد زین سرو هیچ مرغ به پرواز نگذرد هنگامه سخن به سخن گرم می شود صاحب سخن ز چشم سخنسار…

ادامه مطلب

ز یار لطف نهان خواستن فزون طلبی است

ز یار لطف نهان خواستن فزون طلبی است که دل زیاده برد خنده ای که زیر لبی است به احتیاط سخن در حضور خوبان کن…

ادامه مطلب

ز ناقصان خرد من کمال می گیرد

ز ناقصان خرد من کمال می گیرد ز زنگ آینه من جمال می گیرد چه حالت است که دشمن اگر شود ملزم مرا ز شرم…

ادامه مطلب