فلک از ناله ما نرم نشد

فلک از ناله ما نرم نشد کجروان سخت کمان می باشند با قلم راز ترا چون گویم دل سیاهان دو زبان می باشند تا دم…

ادامه مطلب

آرام را خرام تو آتش عنان کند

آرام را خرام تو آتش عنان کند آیینه را حجاب تو آب روان کند بی درد بلبلی که در ایام جوش گل اوقات صرف خاروخس…

ادامه مطلب

فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست

فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست مسوز شمع در آن خانه ای که روزن نیست ز فکر عالم بالا سیه دل آسوده است ملال پای…

ادامه مطلب

آتشین شد چهره خاک ازمی گلرنگ عشق

آتشین شد چهره خاک ازمی گلرنگ عشق چرخ شد خاکستری ازآتش بی رنگ عشق می نماید چون گل خورشید ازآب روان چهره اندیشه از آیینه…

ادامه مطلب

فروغ مهر در پیشانی دیوار می بینم

فروغ مهر در پیشانی دیوار می بینم صفای طلعت آیینه از زنگار می بینم اگر در چاه، اگر در گوشه زندان بود یوسف ز چشم…

ادامه مطلب

ابر بهار گلشن رخسار، آینه است

ابر بهار گلشن رخسار، آینه است آتش فروز شعله دیدار، آینه است از دل توان به انجمن حسن راه برد سنگ نشان کعبه دیدار آینه…

ادامه مطلب

فتنه را چشم سیه مست تو هشیار کند

فتنه را چشم سیه مست تو هشیار کند شرم را روی عرقناک تو بیدار کند هرکه را فکر سر زلف تو در هم پیچد کمر…

ادامه مطلب

امروز قدر نکته موزون نمانده است

امروز قدر نکته موزون نمانده است انصاف در قلمرو گردون نمانده است هیچ است صد رساله حکمت به چشم ما بهتر ز خم اثر ز…

ادامه مطلب

غوطه در گل داده بود اندیشه دنیا مرا

غوطه در گل داده بود اندیشه دنیا مرا ناله نی شد دلیل عالم بالا مرا گر چه چون حلاج مهر خامشی بر لب زدم زور…

ادامه مطلب

پیش نسیم صبح گل آغوش باز کرد

پیش نسیم صبح گل آغوش باز کرد از پاکدامنان نتوان احتراز کرد از وصل ساختم به نظر بازی خیال بوی گلم ز صحبت گل بی…

ادامه مطلب

غنچه راز مرا آه به ناخن وا کرد

غنچه راز مرا آه به ناخن وا کرد خنده چاک، گریبان مرا رسوا کرد زخم از پهلوی من طرف نمایان بربست داغ در سینه من…

ادامه مطلب

پیش ازخزان به خاک فشاندم بهار خویش

پیش ازخزان به خاک فشاندم بهار خویش مردان به دیگری نگذارند کار خویش چون شیشه شکسته و تاک بریده ام عاجز به دست گریه بی…

ادامه مطلب

غم ز محنت خانه من شاد می آید برون

غم ز محنت خانه من شاد می آید برون سیل از ویرانه ام آباد می آید برون دامن دولت به آسانی نمی آید به دست…

ادامه مطلب

پیر بر زندگی افزون ز جوان می لرزد

پیر بر زندگی افزون ز جوان می لرزد برگ بر خویش در ایام خزان می لرزد نیست تاب نفس سرد دل روشن را شمع در…

ادامه مطلب

غفلت تر دامنان را حاجت پیمانه نیست

غفلت تر دامنان را حاجت پیمانه نیست چشم خواب آلود نرگس گوش بر افسانه نیست گوهر درج خموشی از شکستن ایمن است زخم دندان تأسف…

ادامه مطلب

پنبه دامن می کشد از داغ مرهم سوز ما

پنبه دامن می کشد از داغ مرهم سوز ما سینه می دزدد نسیم از باغ شبنم سوز ما در بیابانیم و از شوق طواف کعبه…

ادامه مطلب

غبار خط تو از دل به هیچ باب نرفت

غبار خط تو از دل به هیچ باب نرفت خط غبار به افشاندن از کتاب نرفت نمی توان غم دل را به خنده بیرون برد…

ادامه مطلب

پرستاری دل افگار را دشوار می باشد

پرستاری دل افگار را دشوار می باشد از ان پیوسته چشم دلبران بیمار می باشد مدار از خال روی ساده رویان چشم دلجویی که در…

ادامه مطلب

عیب نادان در زمان خامشی گویاترست

عیب نادان در زمان خامشی گویاترست پسته بی مغز در لب بستگی رسواترست گردش پرگار موقوف سکون مرکزست هر که در دامن کشد پا آسمان…

ادامه مطلب

پایم از گرمی رفتار چنان می سوزد

پایم از گرمی رفتار چنان می سوزد که دل آبله بر ریگ روان می سوزد وادی شوق چه وادی است که طفلی به هوس گر…

ادامه مطلب

عمری است ما لب از طمع خام بسته ایم

عمری است ما لب از طمع خام بسته ایم از صبر سنگ بر دل ناکام بسته ایم مینای باده با رگ گردن مطیع ماست تا…

ادامه مطلب

پا منه زنهار بی اندیشه در جای غریب

پا منه زنهار بی اندیشه در جای غریب توسن سرکش خطر دارد ز صحرای غریب بی بصیرت از سفر کردن نگردد دیده ور کوری اعمی…

ادامه مطلب

علاج غم به می خوشگوار نتوان کرد

علاج غم به می خوشگوار نتوان کرد به آب، آینه را بی غبار نتوان کرد اگرچه تشنه فریب است موجهای سراب مرا به جلوه دنیا…

ادامه مطلب

بیغمان را دود دل ابر بهار آید به چشم

بیغمان را دود دل ابر بهار آید به چشم سینه پرداغ عاشق لاله زار آید به چشم بی تامل کمتر از قطره است بحر بیکنار…

ادامه مطلب

عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست

عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست هر کمانی در خور طاق بلنددار نیست شاخ طوبی سر فرو نارد به هر بی بال و پر…

ادامه مطلب

بیا و تازه کن ایمان به نوبهار امروز

بیا و تازه کن ایمان به نوبهار امروز که شد قیامت موعود آشکار امروز شکوفه از افق شاخ همچو اختر ریخت نشان صبح قیامت شد…

ادامه مطلب

عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کار نیست

(عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کار نیست گردن ما در کمند سبحه و زنار نیست) سهل مشمر هیچ کاری را که در ملک…

ادامه مطلب

بی قراری های جان را چشم تر پوشیده است

بی قراری های جان را چشم تر پوشیده است پیچ و تاب رشته ما را گهر پوشیده است می رود زخم نمایانش سراسر در جگر…

ادامه مطلب

عشق را پنهان دل دیوانه نتوانست کرد

عشق را پنهان دل دیوانه نتوانست کرد گنج را پوشیده این ویرانه نتوانست کرد کیست دیگر در دل پروحشت من جا کند؟ سیل پا قایم…

ادامه مطلب

بی زبان جمعی که از حیرت چو ماهی می شوند

بی زبان جمعی که از حیرت چو ماهی می شوند محرم دریای اسرار الهی می شوند چون سر فکرت به جیب و پای در دامن…

ادامه مطلب

عشق بیتابی ذرات جهان را سبب است

عشق بیتابی ذرات جهان را سبب است زردی چهره خورشید ز درد طلب است یک زمان بی دم گرم و نفس سرد مباش که ز…

ادامه مطلب

بی تن خاکی چو نام نیکمردان زنده ام

بی تن خاکی چو نام نیکمردان زنده ام سالها شد این لباس عاریت را کنده ام گر چه برگ من زبان شکر و بار افتادگی…

ادامه مطلب

عشاق را خرام تو از خویش می برد

عشاق را خرام تو از خویش می برد سیل بهار هر چه کند پیش می برد هر کس که بی رفیق موافق سفر کند با…

ادامه مطلب

بوی گل و نسیم صبا می توان شدن

بوی گل و نسیم صبا می توان شدن گر بگذری ز خویش چها می توان شدن شبنم به آفتاب رسید از فتادگی بنگر که از…

ادامه مطلب

عرض نادادن کمال خود، کمال دیگرست

عرض نادادن کمال خود، کمال دیگرست چهره پوشیدن حالان را جمال دیگرست می کند هر چند چشم شور طوفان در گزند خودپسندی مرد را عین…

ادامه مطلب

بودی که نمودست وجودش، دهن اوست

بودی که نمودست وجودش، دهن اوست سیبی که سهیل است کبابش، ذقن اوست تا پنجه اقبال که پر زور برآید؟ دست دو جهان در خم…

ادامه مطلب

عاقبت تسخیر آن سیمین بدن خواهیم کرد

عاقبت تسخیر آن سیمین بدن خواهیم کرد چشم چون دستار خود را پیرهن خواهیم کرد دامن یوسف به دست پاک ما خواهد فتاد بر زلیخا…

ادامه مطلب

بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟

بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟ چراغ زندگی گل کرد، کی پروانه خواهی شد؟ زخواب نوبهاران بوی گل برخاست ای غافل تو هم برخیز…

ادامه مطلب

عاشق صادق نمی دارد تمناهای خام

عاشق صادق نمی دارد تمناهای خام تخم انجم در زمین صبح می سوزد تمام کام و ناکامی درین گلشن هم آغوش همند بیشتر از فصلها…

ادامه مطلب

به یک پیمانه می، کرد ساقی حل مشکل ها

به یک پیمانه می، کرد ساقی حل مشکل ها به یک ناخن، گره وا کرد ماه عید از دل ها غزالی نیست بی خلخال در…

ادامه مطلب

عارف به اختیار خود از سر گذشته است

عارف به اختیار خود از سر گذشته است این رشته ناگسسته ز گوهر گذشته است از ترکتاز حادثه، صحرای سینه ام کشتی است بی حصار…

ادامه مطلب

به هر کجا نبود حسن، آفتاب خوش است

به هر کجا نبود حسن، آفتاب خوش است ز روی هر چه توان داد چشم آب خوش است ز ماه خانگی آن را که خانه…

ادامه مطلب

طوطی ز سخن صیقل آیینه جان است

طوطی ز سخن صیقل آیینه جان است آن را که سخن سبز کند خضر زمان است بس خون که کند در جگر چشمه حیوان از…

ادامه مطلب

به نوحه خانه ایام شاد و خرم باش

به نوحه خانه ایام شاد و خرم باش بگیر ساغر گلرنگ، گو محرم باش مشو چو سبزه زمین گیر از گرانجانی درین بساط سبکروح تر…

ادامه مطلب

طاعت ظاهر طریق مردم آزاده نیست

طاعت ظاهر طریق مردم آزاده نیست پرده بیگانگی اینجا به جز سجاده نیست در صف مستان که بیرون رفتن از خود طاعت است بادبان کشتی…

ادامه مطلب

به مقدار تمنا داغ در دل جلوه گر باشد

به مقدار تمنا داغ در دل جلوه گر باشد به قدر خار و خس در آتش سوزان شرر باشد زسیلاب حوادث عارف از جا در…

ادامه مطلب

صفای روی ترا از نقاب می بینم

صفای روی ترا از نقاب می بینم به ماه می نگرم آفتاب می بینم اگر چه از سر زلفش بریده ام عمری است هنوز در…

ادامه مطلب

به گریه کی ز دل من غبار می خیزد؟

به گریه کی ز دل من غبار می خیزد؟ به آب چشم چه گل از مزار می خیزد؟ کند چه نشو و نما نخل ما…

ادامه مطلب

صد زبان در پرده درد غنچه خاموش تو

صد زبان در پرده درد غنچه خاموش تو جوش غیرت می زند خون بهار از جوش تو بشکند چون زلف، بازار بتان سنگدل کاکل مشکین…

ادامه مطلب

به قدر آشنایان از خرد بیگانه می گردم

به قدر آشنایان از خرد بیگانه می گردم اگر خود در نیابم یک زمان دیوانه می گردم اگر چه همچو بو در زیریک پیراهنم با…

ادامه مطلب