ز رنگ آل، ظهور جلال معلوم است

ز رنگ آل، ظهور جلال معلوم است جلال حسن ز روی جمال معلوم است صفای روح عیان گردد از تن خاکی قماش آب زلال از…

ادامه مطلب

ز دل برون نرود چشم آشنا رویش

ز دل برون نرود چشم آشنا رویش سری به دامن مجنون نهاده آهویش فکند از سر گردنکشان عالم خاک کلاه عقل، تماشای طاق ابرویش ز…

ادامه مطلب

ز خود دور آن پریرو را نمی دانم نمی دانم

ز خود دور آن پریرو را نمی دانم نمی دانم جدا ز بحر این جو را نمی دانم نمی دانم اگر چه پیرهن در مصر…

ادامه مطلب

ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد

ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد بهار نشأه این باده را دوبالا کرد گره ز غنچه پیکان گشودن آسان است دل گرفته ما…

ادامه مطلب

ز حرف بر لب شیرین او اثرماند

ز حرف بر لب شیرین او اثرماند که دیده نقش پی مور بر شکر ماند نثار سوختگان ساز خرده جان را که چون به سوخته…

ادامه مطلب

ز جوش عشق تو میخانه در بغل دارم

ز جوش عشق تو میخانه در بغل دارم بهشتی از دل دیوانه در بغل دارم ز تیر ناز تو دایم چو سینه ترکش شب دراز…

ادامه مطلب

ز بیم هجر شب وصل یار می لرزم

ز بیم هجر شب وصل یار می لرزم میان بحر ز بیم کنار می لرزم یکی است نسبت هجران و وصل با دل من به…

ادامه مطلب

ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است

ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است هزار مرتبه در پای قاتل افتاده است چو گردباد به گرد سر زمین گردم که به…

ادامه مطلب

ز باده توبه در ایام نوبهار مکن

ز باده توبه در ایام نوبهار مکن به اختیار، پشیمانی اختیار مکن به استخاره اگر توبه کرده ای زاهد به استخاره دگر زینهار کار مکن…

ادامه مطلب

ز ارباب تجرد نیست بر دل بار عالم را

ز ارباب تجرد نیست بر دل بار عالم را سبکروحی فزون از حمل عیسی گشت مریم را بهشت جاودان خواهی، به دل خوردن قناعت کن…

ادامه مطلب

ریاض هستی ما سبز از می ناب است

ریاض هستی ما سبز از می ناب است بنای زندگی ما چو خضر بر آب است همین نه خانه ما در گذار سیلاب است بنای…

ادامه مطلب

روی دل با همه کس در همه جا داشته ای

روی دل با همه کس در همه جا داشته ای در ته پرده نیرنگ چها داشته ای تو که باور نکنی سوز من سوخته را…

ادامه مطلب

روشنانی که ز خورشید نظر می گیرند

روشنانی که ز خورشید نظر می گیرند چشم نظارگیان را به گهر می گیرند جامه شهپر طاوس در او می پوشند بیضه زاغ اگر در…

ادامه مطلب

روزی که چشم بر رخ او باز می کنم

روزی که چشم بر رخ او باز می کنم برخود زیاده از همه کس ناز می کنم منظور من سبک ز سرخود گذشتن است چون…

ادامه مطلب

روز ما با شب یکی زان آفتاب انورست

روز ما با شب یکی زان آفتاب انورست زنگ این آیینه از تردستی روشنگرست می زند در لامکان پر، دل درون سینه ام این سپند…

ادامه مطلب

رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند

رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند از زمین پست بر اوج ثریا می روند روح مجنون را زتنهایی برون می آورند عاشقان از شهر…

ادامه مطلب

رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد

رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد لطافتهای عالم گرد شد سیب زنخدان شد خط سبزی برون آورد لعل آبدار او که از…

ادامه مطلب

رفت آن روز که دامان بهار از دستم

رفت آن روز که دامان بهار از دستم رفت چون برگ خزان دیده قرار از دستم گر چه چون موج ز دریا به کنار افتادم…

ادامه مطلب

رزق ما نظاره خشکی است از بالای سرو

رزق ما نظاره خشکی است از بالای سرو وقت قمری خوش که بر سرمی کشد، مینای سرو در گلستانی که شمشاد تو آید در خرام…

ادامه مطلب

رخت ازین دنیای پر وحشت به یک سومی کشم

رخت ازین دنیای پر وحشت به یک سومی کشم خویش را در گوشه آن چشم جادو می کشم می کند موج سرابش کار تیغ آبدار…

ادامه مطلب

ربوده است مراذوق جستجوی دگر

ربوده است مراذوق جستجوی دگر برون ز شش جهت افتاده ام به سوی دگر مرابه سوختگان رهنما شوید،که نیست دماغ خشک مرا سازگاربوی دگر میسرست…

ادامه مطلب

راز را در سینه دشوارست پنهان داشتن

راز را در سینه دشوارست پنهان داشتن ورنه آسان است اخگر در گریبان داشتن گوی توفیق از خم چوگان گردون بردن است گوشه کردن از…

ادامه مطلب

دیده هر کس که حیران است در دنبال اوست

دیده هر کس که حیران است در دنبال اوست هر که از خود می دود بیرون به استقبال اوست سرو سیمینی کز او مجنون بیابانی…

ادامه مطلب

آماده است از دل پر خون شراب ما

آماده است از دل پر خون شراب ما در آتش است از جگر خود کباب ما هر چند زیر تیغ حوادث نشسته ایم چون جوهر…

ادامه مطلب

دیده پرخون من گر این چنین طوفان کند

دیده پرخون من گر این چنین طوفان کند پنجه خورشید را سرپنجه مرجان کند در تن خاکی چه بال و پر گشاید جان پاک؟ در…

ادامه مطلب

اگرچه خاکسارم بر جهان پا می توانم زد

اگرچه خاکسارم بر جهان پا می توانم زد کف خاکی همان در چشم دنیا می توانم زد مروت نیست در غربت فکندن سنگ طفلان را…

ادامه مطلب

دولت از دیده بیدار طلب باید کرد

دولت از دیده بیدار طلب باید کرد گریه چون شمع نهان در دل شب باید کرد نیست چون یک دو نفس بیش ترا بهره ز…

ادامه مطلب

اگر ز دیده ام ای سروناز خواهی رفت

اگر ز دیده ام ای سروناز خواهی رفت چگونه از دلم ای دلنواز خواهی رفت؟ به نور عاریه، ای ماه نو چه می بالی؟ که…

ادامه مطلب

زگریه آینه هر دلی که روشن شد

زگریه آینه هر دلی که روشن شد چو اشک، مردمک حلقه های شیون شد چراغ روز بود آفتاب در نظرش ز سرمه دل شب دیده…

ادامه مطلب

اگر چه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را

اگر چه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را همان خرج فغان و ناله می گردد نفس ما را مکن تکلیف سیر گلستان ما…

ادامه مطلب

زرفتارت امان از عالم ایجاد برخیزد

زرفتارت امان از عالم ایجاد برخیزد به جای گرد از بنیاد هستی داد برخیزد زبیباکی چنان مردانه زیر تیغ بنشینم که فکر خونبها از خاطر…

ادامه مطلب

اگر چه حوصله وصل یار نیست مرا

اگر چه حوصله وصل یار نیست مرا قرار در دل امیدوار نیست مرا همان چو موج زنم دست و پا ز بی تابی ز بحر…

ادامه مطلب

شکست نقش مرادست بوریای مرا

شکست نقش مرادست بوریای مرا نسیم فتح، قلم می کند لوای مرا ز بیم دوزخ اگر فارغم ز غفلت نیست که می دهد عمل من…

ادامه مطلب

اگر بهانه طفلان تمام می گردد

اگر بهانه طفلان تمام می گردد به بوسه هم لب لعل تو رام می گردد امیدها به لبش داشتم، ندانستم که این قدح به چشیدن…

ادامه مطلب

شسته ام از چشمه مه رو به آبم کار نیست

شسته ام از چشمه مه رو به آبم کار نیست شیر مست ماهتابم با شرابم کار نیست ماهتاب از شمع کافوری ندارد کوتهی با چراغ…

ادامه مطلب

اگر از خال لب مهر دهان من نخواهی شد

اگر از خال لب مهر دهان من نخواهی شد حریف شکوه آتش زبان من نخواهی شد بگو بی پرده تا بر دل گذارم دست نومیدی…

ادامه مطلب

شراب بیخودی در شیشه و ساغر نمی باشد

شراب بیخودی در شیشه و ساغر نمی باشد فروغ مهر در فرمان نیلوفر نمی باشد چراغ طور در فانوس مستوری نمی گنجد سپند شوخ را…

ادامه مطلب

افتادگی برآورد از خاک دانه را

افتادگی برآورد از خاک دانه را گردنکشی به خاک نشاند نشانه را آن بلبلم که دیدن بال شکسته ام از آب چشم دام کند سبز…

ادامه مطلب

شد زسر گردانی من بس که حیران گردباد

شد زسر گردانی من بس که حیران گردباد کرد گردش را فرامش در بیابان گردباد چون ندارد ریشه در صحرای امکان گردباد می برد آوارگی…

ادامه مطلب

اشک ریز از مالش چرخ دغا آسوده است

اشک ریز از مالش چرخ دغا آسوده است خوشه پروین ز رنج آسیا آسوده است تا خط بغداد جامم هست در مد نظر سبحه پندارم…

ادامه مطلب

شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا

شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا این کباب تر به خون دل شد از اخگر جدا نقش هستی را به آسانی ز…

ادامه مطلب

آسودگی مجو ز گرفتار زندگی

آسودگی مجو ز گرفتار زندگی سرگشتگی است گردش پرگار زندگی دردسر خمار بود حاصل حیات خمیازه است خنده گلزار زندگی تا در تو هست از…

ادامه مطلب

شب که روی تو ز می در عرق افشانی بود

شب که روی تو ز می در عرق افشانی بود دل سراسیمه تر از کشتی طوفانی بود خار در پیرهنم جوهر ذاتی می ریخت بس…

ادامه مطلب

آسایش تن غافلم از یاد خداکرد

آسایش تن غافلم از یاد خداکرد از طینت بادام به شکر نتوان برد این خانه خرابی به حباب است سزاوار از آب روان خانه نبایست…

ادامه مطلب

شاخی که چار فصل پر از میوه و گل است

شاخی که چار فصل پر از میوه و گل است دست ز کار رفته اهل توکل است چون عاشقی کند به دل جمع عندلیب؟ در…

ادامه مطلب

ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را

ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را که از ظلمت برون آرم روان روشن خود را نماند نامه ناشسته در دست سیه…

ادامه مطلب

سیلاب حواس است نظرهای پریشان

سیلاب حواس است نظرهای پریشان تخم نگرانی است خبرهای پریشان چون دانه تسبیح بود رشته الفت شیرازه جمعیت سرهای پریشان داغی است به هر پاره…

ادامه مطلب

از هیچ آفریده به دل گرد کین مگیر

از هیچ آفریده به دل گرد کین مگیر درزندگی قرار به زیر زمین مگیر نتوان به علم رسمی از آتش نجات بافت درپیش روی خود…

ادامه مطلب

سیاه روی عقیق از جدایی یمن است

سیاه روی عقیق از جدایی یمن است کبود چهره یوسف ز دوری وطن است ز پرتو دل روشن چو شمع در فانوس همیشه خلوت من…

ادامه مطلب

از نگاه گرم گردد آفتابی روی او

از نگاه گرم گردد آفتابی روی او وز فروغ چهره آتش دیده گردد موی او همچو بوی گل که صد تو می شود از برگ…

ادامه مطلب