از دیار مردمی دیار در عالم نماند

از دیار مردمی دیار در عالم نماند آشنارویی بجز دیوار در عالم نماند تیشه فولاد انگشت ندامت می گزد حیف یک فرهاد شیرین کار در…

ادامه مطلب

ساده لوحان غافلند از الفت بیجای هم

ساده لوحان غافلند از الفت بیجای هم می نهند از دوستی زنجیرها بر پای هم صاف اگر باشد هوای بی غبار دوستی حال دل را…

ادامه مطلب

از دل پرخون بلبل کی خبردارد بهار؟

از دل پرخون بلبل کی خبردارد بهار؟ هر طرف چون لاله صد خونین جگر دارد بهار شاهدان غیب رابی پرده جولان می دهد منت بسیاربراهل…

ادامه مطلب

زیر پای سرو چون آب روان غلطیدنی است

زیر پای سرو چون آب روان غلطیدنی است گل به تردستی ز عکس تازه رویان چیدنی است گر لباس فاخری در عالم ایجاد هست از…

ادامه مطلب

از خودگذشتگان را آیینه بی غبارست

از خودگذشتگان را آیینه بی غبارست پیوسته صاف باشد بحری که بی کنارست دنیا طلب محال است در خاک و خون نغلطد موج سراب این…

ادامه مطلب

زهی از غیرت رویت گریبان چاک گلشن ها

زهی از غیرت رویت گریبان چاک گلشن ها ز خوی آتشینت تازه دایم داغ گلخن ها نظر بر آفتاب و ماه نگشایند اهل دل درین…

ادامه مطلب

از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده است

از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده است کز ته هر حلقه خورشید دگر تابان شده است می مکد چون شمع تا روز جزا…

ادامه مطلب

زمین و آسمان از ناله من در خروش آمد

زمین و آسمان از ناله من در خروش آمد نشست از جوش دریا، سینه من تا به جوش آمد نشاط دایمی خواهی، به درد از…

ادامه مطلب

از خاکمال دام، پرم توتیا شده است

از خاکمال دام، پرم توتیا شده است از مالش استخوان تنم رونما شده است حال شکاف سینه و پیکان او مپرس یک مشت استخوان، قفس…

ادامه مطلب

زمانه ساز به رنگ زمانه می گردد

زمانه ساز به رنگ زمانه می گردد پرشکسته خس آشیانه می گردد ز آه خویش بر آن تندخوی می لرزم که تیر راست به گرد…

ادامه مطلب

از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت

از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت شد عزیز آن کس که یوسف را ز پیراهن شناخت رخنه دل کرد بر…

ادامه مطلب

کباب شد دلم از بویش این شراب کجاست؟

کباب شد دلم از بویش این شراب کجاست؟ شکست در جگرم شیشه این گلاب کجاست؟ نه شب شناسد و نه روز ابر، حیرانم که چشم…

ادامه مطلب

از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب

از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب چشم ظاهربین ز بی دردی کند جوهر حساب می شود چون نافه مویش در جوانی…

ادامه مطلب

کارم شب وصال به پاس نظر گذشت

کارم شب وصال به پاس نظر گذشت فصل بهار من به ته بال و پر گذشت دامان بیخودی مده از کف به حرف عقل از…

ادامه مطلب

از ترک گفتگو دل با معنی آشنا شد

از ترک گفتگو دل با معنی آشنا شد مهر خموشی من جام جهان نما شد بید از ثمر نظر بست وصل نبات دریافت دل ترک…

ادامه مطلب

قطره خونی شد از دست نگارینش چکید

قطره خونی شد از دست نگارینش چکید بس که از دستم به ناز آن نازنین دل را گرفت دست کوتاه مرا شد تخته مشق امید…

ادامه مطلب

از پس صد پرده می تابد فروغ را ز عشق

از پس صد پرده می تابد فروغ را ز عشق سرمه نتواند گرفتن راه برآواز عشق سد اسکندر که چون آیینه ناخن گیر نیست سینه…

ادامه مطلب

قدم برون منه از خلوت نهانی دل

قدم برون منه از خلوت نهانی دل که می کنند گرانبارت از گرانی دل سوار دل شو اگر ذوق لامکان داری که نیست هیچ براقی…

ادامه مطلب

از بس گرفت تنگی دل در میان مرا

از بس گرفت تنگی دل در میان مرا در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا دام و قفس مگر ز دل من برآورد خاری که…

ادامه مطلب

قبا ز شرم بر آن سیمتن نمی چسبد

قبا ز شرم بر آن سیمتن نمی چسبد که شمع را به بدن پیرهن نمی چسبد به حیرتم که چرا زلف یار با این قرب…

ادامه مطلب

از انقلاب دهر نیفتم ز اعتبار

از انقلاب دهر نیفتم ز اعتبار گرد یتیمی گهرم، چون شوم غبار چون سرو نیست بی ثمری بار خاطرم کج می کنم نگه به درختان…

ادامه مطلب

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است این کمان پشت سر تیر فراوان دیده است هر که در بزم می آن چهره خندان دیده است…

ادامه مطلب

آرزو در دل بسوزان، عود در مجمر گذار

آرزو در دل بسوزان، عود در مجمر گذار خاک بر لب مال لب رابر لب کوثر گذر قطره خود رادرین دریا چوگوهرساختی دست خودراچون صدف…

ادامه مطلب

فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است

فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است ز خود برآ که عجب دامن بیابانی است گشاده باش، جهان را شکفته گر خواهی که بر گشاده…

ادامه مطلب

اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است

اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است سختی از دوران نبیند دانه تا در خرمن است سازگاری پیشه کن با مردم ناسازگار تا شود یوسف…

ادامه مطلب

فروغ گوهر چرخ از جلای دل باشد

فروغ گوهر چرخ از جلای دل باشد صفای روی زمین در صفای دل باشد مه تمام ز پهلوی خود خورد روزی ز خوان خویش مهیا…

ادامه مطلب

آبها آیینه سرو خرامان تواند

آبها آیینه سرو خرامان تواند بادها مشاطه زلف پریشان تواند رعدها آوازه احسان عالمگیر تو ابرها چتر پریزاد سلیمان تواند شاخ گلها دست گلچین بهارستان…

ادامه مطلب

فتنه روز جزا درته سردارد عشق

فتنه روز جزا درته سردارد عشق نمک شور قیامت به جگر دارد عشق گر چه از ساغر توحید ز خودبی خبرست ازضمیر دل هر ذره…

ادامه مطلب

آب حیوان زند آب در میخانه ما

آب حیوان زند آب در میخانه ما می گزد خضر لب از حسرت پیمانه ما از سر شیشه اگر پنبه بگیرد ساقی گل ابری شود…

ادامه مطلب

غیر عبرت هیچ چیز از دار دنیا برمدار

غیر عبرت هیچ چیز از دار دنیا برمدار هر چه را خواهی ز چشم انداخت از جا برمدار لنگر پرواز روح عرش جولان می شود…

ادامه مطلب

پیش میخواران سبک چون پنبه مینا مباش

پیش میخواران سبک چون پنبه مینا مباش از سبکساری چو کف سیلی خور دریا مباش دختر زرکیست تا مردان زبون او شوند؟ بیش ازین مغلوب…

ادامه مطلب

غنی فیض از دل شب چون فقیران در نمی یابد

غنی فیض از دل شب چون فقیران در نمی یابد زظلمت آنچه یابد خضر، اسکندر نمی یابد برآ از قید خودبینی که در زندان آب…

ادامه مطلب

پیش اهل دل ادب منظور باید داشتن

پیش اهل دل ادب منظور باید داشتن با کمال قرب خود را دور باید داشتن سر نباید تافتن از گفتگوی حق به تیغ پاس حرف…

ادامه مطلب

غم مردن نبود جان غم اندوخته را

غم مردن نبود جان غم اندوخته را نیست از برق خطر مزرعه سوخته را خامسوزان هوس، لایق این داغ نیند جز به عشاق منما آن…

ادامه مطلب

پیچیدن سر از دو جهان افسر عشق است

پیچیدن سر از دو جهان افسر عشق است برخاستن از جان، علم لشکر عشق است گلگونه رخسار گهر گرد یتیمی است خواری و غریبی پدر…

ادامه مطلب

غم به اشک از دل غمناک نیاید بیرون

غم به اشک از دل غمناک نیاید بیرون به گرستن گره از تاک نیاید بیرون از کف ساده آیینه برون آمد موی دانه ماست که…

ادامه مطلب

پنبه گوشم اگر پنبه مینا گردد

پنبه گوشم اگر پنبه مینا گردد مستی باده گلرنگ دو بالا گردد گردبادش نفس سوخته خواهد گردید گر غبار دل من دامن صحرا گردد روز…

ادامه مطلب

غبار غم به می از جان غم پرور نمی خیزد

غبار غم به می از جان غم پرور نمی خیزد به شستن از گهر گرد یتیمی بر نمی خیزد فغان بی اثر در سینه عاشق…

ادامه مطلب

پرواز من به بال و پر تیغ و خنجرست

پرواز من به بال و پر تیغ و خنجرست هر زخم، مرغ روح مرا بال دیگرست ما صلح کرده ایم ز گلشن به درد و…

ادامه مطلب

عیبجو چندان که عیب از ما بدر می آورد

عیبجو چندان که عیب از ما بدر می آورد غیرت ما زور بر کسب هنر می آورد گر گهر در آتش افتد، به که از…

ادامه مطلب

پرده دار حرف دعوی کن لب خاموش را

پرده دار حرف دعوی کن لب خاموش را از دبستان بر میاور طفل بازیگوش را مور بر خوان سلیمان خون خود را می خورد خرمن…

ادامه مطلب

عمری چو گرد در قدم کاروان شدم

عمری چو گرد در قدم کاروان شدم تا همچو ناله با جرسی همزبان شدم از عشق من ز چرخ گذشت آفتاب تو سرو تو قد…

ادامه مطلب

پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار

پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار در سواری می رسد فیض نگین نامدار همت دریادلان ظاهر به دولت می شود در بلندی گوهر افشان می…

ادامه مطلب

عمر اگر باقی است بوسی زان دهن خواهم گرفت

عمر اگر باقی است بوسی زان دهن خواهم گرفت خون خود را ازان لب شکرشکن خواهم گرفت گر به هشیاری حجابش مانع احسان شود در…

ادامه مطلب

بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار

بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار وای بر چشمی که از دستش بود بیماردار هر تهی مغزی ندارد جوهر میدان فقر کز تهیدستی زند…

ادامه مطلب

عقده چون وقت رسد عقده گشا می گردد

عقده چون وقت رسد عقده گشا می گردد غنچه ممنون عبث از باد صبا می گردد زنگ روشنگر آیینه ما می گردد در پریخانه ما…

ادامه مطلب

بیت معمور شد آن خانه که ویران تو شد

بیت معمور شد آن خانه که ویران تو شد حلقه کعبه شد آن چشم که حیران تو شد بس که جان در طلبت راهروان افشاندند…

ادامه مطلب

عشق کو تا چاک سازم جامه ناموس را

عشق کو تا چاک سازم جامه ناموس را پیش زهاد افکنم این خرقه سالوس را هیچ کس از رشته کارم سری بیرون نبرد نبض من…

ادامه مطلب

بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من

بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من پنجه خورشید تابیدن نمی آید ز من می توانم شد سپند آن روی آتشناک را…

ادامه مطلب

عشق را در بند جسم از پیچ و تاب افکنده ایم

عشق را در بند جسم از پیچ و تاب افکنده ایم خضر را در دام از موج سراب افکنده ایم با سیه مستان غفلت تازه…

ادامه مطلب