بوسه ای در کار من کن زان لب همچون شکر

بوسه ای در کار من کن زان لب همچون شکر تا به چشم شاه شیرین باشی ای صوفی پسر پوست برتن ناتوانان را گرانی می…

ادامه مطلب

عبیر زلف به جیب صبا نباید ریخت

عبیر زلف به جیب صبا نباید ریخت به چشم بی بصران توتیا نباید ریختی به زود، باده به اهل ریا نباید داد به خاک شوره…

ادامه مطلب

بهار نغمه تر ساز می کند سیلاب

بهار نغمه تر ساز می کند سیلاب ز شوق کف زدن آغاز می کند سیلاب بود ز وضع جهان های های گریه من ز سنگلاخ…

ادامه مطلب

عاشق که حرف عشق به اغیار می زند

عاشق که حرف عشق به اغیار می زند آبی به روی صورت دیوار می زند نظاره اش به خرج تماشا نمی رود چشمی که ساغر…

ادامه مطلب

بهار زندگانی با خزان همدوش می باشد

بهار زندگانی با خزان همدوش می باشد گل این بوستان خمیازه آغوش می باشد دوامی نیست حسن نازپروردان بستان را که خون لاله و گل…

ادامه مطلب

عارفان را نکهت سیب ذقن جان می دهد

عارفان را نکهت سیب ذقن جان می دهد طفل مشرب جان برای نار پستان می دهد با سبکروحان به نقد دل گرانی چون کنم؟ شمع…

ادامه مطلب

به هر محفل بهشتی روی من منزل کجا گیرد؟

به هر محفل بهشتی روی من منزل کجا گیرد؟ که از رضوان بهشت جاودان را رو نما گیرد زشرم جلوه مستانه او سرو پا در…

ادامه مطلب

طومار عمر طی شد و غافل نشسته ایم

طومار عمر طی شد و غافل نشسته ایم در راه آرمیده چو منزل نشسته ایم بالین ز تیغ کرده و آسوده خفته ایم بر موج…

ادامه مطلب

به نیم جلوه کسی کشوری بهم نزده است

به نیم جلوه کسی کشوری بهم نزده است به یک پیاده کسی لشکری بهم نزده است ز چشم شوخ تو شد ملک صبر زیر و…

ادامه مطلب

طالعی کو، که کشم مست در آغوش ترا؟

طالعی کو، که کشم مست در آغوش ترا؟ بوسه تاراج کنم زان لب می نوش ترا از پر و بال پریزاد خوش آینده ترست جلوه…

ادامه مطلب

به مهر داغ رسیده است جمله اعضایم

به مهر داغ رسیده است جمله اعضایم ز پای تا به سر خویش چشم بینایم چه لازم است چو مجنون شوم بیابان گرد؟ که از…

ادامه مطلب

صفای یار به دیدن نمی شود آخر

صفای یار به دیدن نمی شود آخر گلی است این که به چیدن نمی شود آخر شکایتی که ز زلف دراز اوست مرا به گفتن…

ادامه مطلب

به لب مباد رهش ناله ای که بی اثرست

به لب مباد رهش ناله ای که بی اثرست گره شود به گلو گریه ای که بیجگرست گل نمک به حرامی است تیره روزی داغ…

ادامه مطلب

صحبت عشق و خرد ساز نگردد هرگز

صحبت عشق و خرد ساز نگردد هرگز بلبل و جغد هم آواز نگردد هرگز من میخواره و همراهی زاهد، هیهات صحبت سنگ و سبو، ساز…

ادامه مطلب

به قلب عشق می تازد دل زاری که من دارم

به قلب عشق می تازد دل زاری که من دارم زبان بازی به آتش می کند خاری که من دارم که آرد ریشه کفر از…

ادامه مطلب

صبح گشاده روی بود در حجاب شب

صبح گشاده روی بود در حجاب شب چون باد، سرسری مگذر از نقاب شب از صبح تا دو موی نگردیده، آب ده چشمی چو انجم…

ادامه مطلب

به عصیان مگذران زنهار ایام جوانی را

به عصیان مگذران زنهار ایام جوانی را مکن صرف زمین شور، آب زندگانی را به مهر خامشی تیغ زبان را کن سپرداری اگر دربسته می…

ادامه مطلب

صبح از لب لعل تو پیام نمکینی است

صبح از لب لعل تو پیام نمکینی است شام از شکن زلف گرهگیر تو چینی است از زخم تو هر سینه خیابان بهشتی است از…

ادامه مطلب

به طوف خاک من گر آن سراپا ناز می آمد

به طوف خاک من گر آن سراپا ناز می آمد به جوی عمر، آب رفته من باز می آمد چنان کز شیشه سربسته آید باده…

ادامه مطلب

شیشه ای، می بود اگر چون شمع بر بالین مرا

شیشه ای، می بود اگر چون شمع بر بالین مرا از خمار می نمی شد دل سیه چندین مرا داغ دارد شعله سرگرمیم خورشید را…

ادامه مطلب

به زهر چشم بتوان کشت دشمن را چوکار افتد

به زهر چشم بتوان کشت دشمن را چوکار افتد نمی خواهم که چشم من به چشم روزگار افتد ازان رخسار شبنم خیز چون گل پرده…

ادامه مطلب

شوق من قاصد بیدرد کجا می داند؟

شوق من قاصد بیدرد کجا می داند؟ آنقدر شوق تو دارم که خدا می داند! تو همین سعی کن ای کاه سبکروح شوی روش جاذبه…

ادامه مطلب

به دوش توکل منه بار خود را

به دوش توکل منه بار خود را ولی نعمت خویش کن کار خود را گره زن به سر رشته طول امل را بدل کن به…

ادامه مطلب

شور عشق از دل دیوانه نیاید بیرون

شور عشق از دل دیوانه نیاید بیرون سیل ازین گوشه ویرانه نیاید بیرون دردنوشان خرابات مغان ستارند که سخن از لب پیمانه نیاید بیرون خاکساران…

ادامه مطلب

به دل مژگان آن ناآشنا پنهان نمی ماند

به دل مژگان آن ناآشنا پنهان نمی ماند که خاری گر خلد در دست و پا پنهان نمی ماند برو ای ساده دل این پنبه…

ادامه مطلب

شوختر گردد شود چون خال از خط بالدار

شوختر گردد شود چون خال از خط بالدار فتنه در دنبال دارد اختر دنبالدار در بیابان جنون از حلقه زنجیر من هر کجا وحشی غزالی…

ادامه مطلب

به خون تپیدن خورشید پر مکرر شد

به خون تپیدن خورشید پر مکرر شد به یک کرشمه دیگر تمام کن کارش ! مرید مولوی روم تانشد صائب نکرد در کمر عرش دست…

ادامه مطلب

شمع چندانی که سوزد بال و پر پروانه را

شمع چندانی که سوزد بال و پر پروانه را بی قراری می دهد بال دگر پروانه را گر نباشد شمع در مد نظر پروانه را…

ادامه مطلب

به حسن خلق دلها را مسخر می توان کردن

به حسن خلق دلها را مسخر می توان کردن به این عنبر دو عالم را معطر می توان کردن به خون خوردن اگر قانع شوی…

ادامه مطلب

مزن بر سنگ پیش سخت رویان گوهر خود را

مزن بر سنگ پیش سخت رویان گوهر خود را به هر آیینه تاریک منما جوهر خود را تو ای پروانه عاجز، تلاش قرب آتش کن…

ادامه مطلب

به جرم این که متاع هنر بود بارم

به جرم این که متاع هنر بود بارم یکی ز گرد کسادی خوران بازارم گهر شود به نهانخانه صدف پنهان ز غیرت گهر آبدار گفتارم…

ادامه مطلب

مرکز عیش است آن دهان که تو داری

مرکز عیش است آن دهان که تو داری عمر دوباره است آن لبان که تو داری از دل یاقوت آه سرد برآرد این لب لعل…

ادامه مطلب

به تماشای تو از هر مژه راه دگرست

به تماشای تو از هر مژه راه دگرست هر بن موی کمینگاه نگاه دگرست چشم عاشق ز تماشای تو چون سیر شود؟ هر نگه سلسله…

ادامه مطلب

مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد

مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد که تیغش جوهر از پیچ و خم موی میان دارد کدامین آتشین رخسار بزم افروز عالم شد؟ که…

ادامه مطلب

به امید اقامت دل به اسباب جهان بستن

به امید اقامت دل به اسباب جهان بستن بود شیرازه از غفلت به اوراق خزان بستن به خودسازی قناعت از بهار و زندگانی کن مکن…

ادامه مطلب

مرا ز لاله چراغ نظر شود روشن

مرا ز لاله چراغ نظر شود روشن ز قرب سوخته جانان شرر شود روشن چو آتش جگر لعل، بی زوال بود چراغ هر که به…

ادامه مطلب

بنفشه پیش خطت قفل بر زبان انداخت

بنفشه پیش خطت قفل بر زبان انداخت گهر ز شرم لبت سنگ در دهان انداخت ز سنگ تفرقه یک شیشه درست نماند چه فتنه بود…

ادامه مطلب

مرا به سیل سبکسیر رشک می آید

مرا به سیل سبکسیر رشک می آید که غیر صدق طلب راهبر نخواسته است کباب همت آن سایل تهیدستم که غیر داغ چراغ دگر نخواسته…

ادامه مطلب

بلبل رنگین نوایی بر سر کار آمده است

بلبل رنگین نوایی بر سر کار آمده است آب و رنگ تازه ای بر روی گلزار آمده است وقت گلشن خوش که گلریزان ابر رحمت…

ادامه مطلب

مرا از دل زقرب خط دلبر دود می خیزد

مرا از دل زقرب خط دلبر دود می خیزد زرشک خضر از جان سکندر دود می خیزد نگردد بی صفا از خط بزودی لعل سیرابش…

ادامه مطلب

بسته تر شد دل من داد چو خط دست به هم

بسته تر شد دل من داد چو خط دست به هم کار زنجیر کند مور چو پیوست به هم مژه بر هم زدن یار تماشا…

ادامه مطلب

مد عمر من چو نی در ناله و زاری گذشت

مد عمر من چو نی در ناله و زاری گذشت از تهی مغزی حیاتم در سبکساری گذشت خواب غفلت فرصت وا کردن چشمی نداد روز…

ادامه مطلب

بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست

بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست دل مرا چون بسته در جیب و بغل زنگار بست عشرت فصل بهاران خنده واری بیش…

ادامه مطلب

محنت امروز، فردا جمله راحت می شود

محنت امروز، فردا جمله راحت می شود اشک خونین آب صحرای قیامت می شود تلخی بیداری شبهای این محنت سرا در شبستان لحد خواب فارغت…

ادامه مطلب

برنمی آید کسی با خوی یک پهلوی تو

برنمی آید کسی با خوی یک پهلوی تو هست یک پهلوتر از خواب جوانان خوی تو تیغ جوهردار با جوهر زبان بازی کند بی اشارت…

ادامه مطلب

مجلس رقص است، بر تمکین بیفشان آستین

مجلس رقص است، بر تمکین بیفشان آستین دست بالا کن، گلی از عالم بالا بچین می توان رفت از فلک بیرون به دست افشاندنی در…

ادامه مطلب

برق چون ابر بهار از کشت من گریان گذشت

برق چون ابر بهار از کشت من گریان گذشت سیل گردآلود خجلت زین ده ویران گذشت شوق چون پا در رکاب بیقراری آورد می توان…

ادامه مطلب

مباش از سخن سخت در شکست پیاله

مباش از سخن سخت در شکست پیاله که بهتر از ید بیضاست پشت دست پیاله هزار شیشه تقوی خورد به سنگ ملامت چو گرم عشوه…

ادامه مطلب

بر یاد عشق بار هوس می توان کشید

بر یاد عشق بار هوس می توان کشید بر بوی گل درشتی خس می توان کشید در تنگنای خاک همین گوشه دل است امروز گوشه…

ادامه مطلب

مآل تیغ زبان نیست غیر سربازی

مآل تیغ زبان نیست غیر سربازی به زیر تیغ کنی چند گردن افرازی؟ ز اهل درد مرا رنگ من خجل دارد که می کند به…

ادامه مطلب