خال را سرمایه زلف پریشان یافتم

خال را سرمایه زلف پریشان یافتم در سواد نقطه ای سی جزو قرآن یافتم در سواد خال سیر زلف کردم مو بمو مد بسم الله…

ادامه مطلب

موج شراب و موجه آب بقا یکی است

موج شراب و موجه آب بقا یکی است هر چند پرده هاست مخالف، نوا یکی است هر موج ازین محیط اناالبحر می زند گر صد…

ادامه مطلب

خاکساری از بزرگان جهان زیبنده است

خاکساری از بزرگان جهان زیبنده است با زمین، افتادگی از آسمان زیبنده است از شکستن می فزاید رتبه طرف کلاه سر به پیش انداختن از…

ادامه مطلب

منه زنهار ای غافل ز حد خود قدم بیرون

منه زنهار ای غافل ز حد خود قدم بیرون که ریزد خون خود صیدی که آید از حرم بیرون چه کشتی ها که از آب…

ادامه مطلب

خاطر آزرده را سیر گلستان می گزد

خاطر آزرده را سیر گلستان می گزد شور بلبل، خنده گل، بوی ریحان می گزد موسی از شرم صفای ساعد سیمین او همچو طفلان آستین…

ادامه مطلب

منگر به چشم کم به دل داغدار ما

منگر به چشم کم به دل داغدار ما فانوس شمع طور بود لاله زار ما آید اگر چه قطره ما خرد در نظر آن بحر…

ادامه مطلب

حیف است عمر صرف تماشا کند کسی

حیف است عمر صرف تماشا کند کسی چون باز بی شکار نظر وا کند کسی آیینه است عالم و سیماب رهروان آسودگی چگونه تمنا کند…

ادامه مطلب

من نه آن دریای پرشورم که خس پوشم کنند

من نه آن دریای پرشورم که خس پوشم کنند یا به گفتار خنک دلسرد از جوشم کنند از فروغ مهر تابان زندگی گیرم زسر چون…

ادامه مطلب

حقوق خدمت اگر در حساب خواهد بود

حقوق خدمت اگر در حساب خواهد بود ز رشک من دل عالم کباب خواهد بود اگر چه پای سفر نیست جسم زار مرا سرشک من…

ادامه مطلب

من که از داغ جنون ساغر سرشار باشم

من که از داغ جنون ساغر سرشار باشم خاک بر فرقم اگر منت دستار باشم روی در دامن صحرای جنون می آرم چند بنشینم و…

ادامه مطلب

دوزخ اهل نظر، پاس نگه داشتن است

دوزخ اهل نظر، پاس نگه داشتن است چه بهشتی است که معشوقه ما بازاری است! راه عشق از خودی توست چنین پست و بلند اگر…

ادامه مطلب

ملال در دل آزاده جا نمی گیرد

ملال در دل آزاده جا نمی گیرد زمین ساده ما نقش پا نمی گیرد حریف پرتو منت نمی شود دل من ز صیقل آینه من…

ادامه مطلب

دهان تنگ تو هرخرده دان نمی داند

دهان تنگ تو هرخرده دان نمی داند که غیب را بجز از غیب دان نمی داند اگر چه گام نخستین گذشتم از دوجهان هنوز شوق…

ادامه مطلب

مکن ز باده لعلی لب چو مرجان سرخ

مکن ز باده لعلی لب چو مرجان سرخ ز پشت دست ندامت مساز دندان سرخ ز غوطه ای که به خون زد خدنگ، دانستم که…

ادامه مطلب

دم گرمی طمع از ناله های آتشین دارم

دم گرمی طمع از ناله های آتشین دارم که مشکل عقده ها در پیش از آن چین جبین دارم مکن گستاخ سیر گلستانش ای تماشایی…

ادامه مطلب

مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل

مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل که شب زلف بود زنده زبیداری دل بند و زنجیر مرا کیست که از هم گسلد…

ادامه مطلب

دلنشین افتاده است از بس که خط و خال او

دلنشین افتاده است از بس که خط و خال او ریشه در آیینه چون جوهر کند تمثال او حیرت آن روی آتشناک مهر لب شده…

ادامه مطلب

معشوق در برابر و مهتاب درنظر

معشوق در برابر و مهتاب درنظر آید دگر چگونه مرا خواب درنظر از روی آتشین تودل آب می شود گردد زآفتاب اگر آب درنظر در…

ادامه مطلب

دلبری از خم گیسوی سخن می آید

دلبری از خم گیسوی سخن می آید بوی فیض از گل شب بوی سخن می آید عقده دل که در او ناخن الماس شکست فتحش…

ادامه مطلب

مشکل است از کوی او قطع نظر کردن مرا

مشکل است از کوی او قطع نظر کردن مرا ورنه آسان است از دنیا گذر کردن مرا بال من در گرد سر گردیدن گل ریخته…

ادامه مطلب

دل می تپد مگر خبر یار می رسد

دل می تپد مگر خبر یار می رسد جان در ترددست که دلدار می رسد از چشمخانه رخت برون می برد غبار گویا که بوی…

ادامه مطلب

مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد

مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچه خاموش بلبل را به گفتار آورد از حجاب حسن شرم آلوده لیلی هنوز بید مجنون سر…

ادامه مطلب

دل گشاده من گلستان من باشد

دل گشاده من گلستان من باشد سراب من نفس خونچکان من باشد به شرح حال به حرف احتیاج نیست مرا که بوی سوختگی ترجمان من…

ادامه مطلب

یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم

یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم در جگر چون لاله داغ گلعذاری داشتم از تهی پایی به هر صحرا که راهم می فتاد…

ادامه مطلب

دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد؟

دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد؟ کشتی نوح چه اندیشه ز طوفان دارد؟ غمزه شوخ ترا نیست محرک در کار تیغ از جوهر…

ادامه مطلب

یار ما از کشتن عشاق درهم کی شود؟

یار ما از کشتن عشاق درهم کی شود؟ آنچنان باغ و بهاری نخل ماتم کی شود؟ زاهد از طاعت به راز عشق محرم کی شود؟…

ادامه مطلب

دل شبها مشو از دیده گریان غافل

دل شبها مشو از دیده گریان غافل در سیاهی مشو از چشمه حیوان غافل نیست بی خار درین شوره زمین یک کف خاک مشو ای…

ادامه مطلب

یا حلقه ارادت ساغر به گوش کن

یا حلقه ارادت ساغر به گوش کن یا عاقلانه ترک در می فروش کن چون می درین دو هفته که محبوس این خمی سرجوش زندگانی…

ادامه مطلب

دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود

دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود چون حباب از خود کند قالب تهی دریا شود قفل دل را نیست مفتاحی بغیر از…

ادامه مطلب

یاقوت با لب تودم از رنگ می زند

یاقوت با لب تودم از رنگ می زند این خون گرفته بین که چه بر سنگ می زند مرغی که آگه است زتعجیل نو بهار…

ادامه مطلب

دل رفته رفته رنگ لب لعل او گرفت

دل رفته رفته رنگ لب لعل او گرفت زین باده، رنگ کوه بدخشان سبو گرفت گلرنگ گشت تیغ شهادت ز زخم ما این آب از…

ادامه مطلب

یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من

یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من با هیچ قفل راست نیامد کلید من در سنگ از شرار و شرر می دهم خبر…

ادامه مطلب

دل را به آتش نفس گرم آب کن

دل را به آتش نفس گرم آب کن ای غافل از خزان گل خود را گلاب کن چون شعله خوش برآی به دلهای خونچکان نقل…

ادامه مطلب

وفا طلب زجهان فنا نباید شد

وفا طلب زجهان فنا نباید شد امیدوار به این بیوفا نباید شد درین قلمرو آفت بجز مقام رضا دگر به هیچ مقامی رضا نباید شد…

ادامه مطلب

دل حق جو نظر بر عالم باطل نمی دارد

دل حق جو نظر بر عالم باطل نمی دارد که تیر راست کیشان تا هدف منزل نمی دارد نیند آزادگان غافل ز احوال گرانباران ثمر…

ادامه مطلب

دل تهی ناشده از خویش به جایی نرسد

دل تهی ناشده از خویش به جایی نرسد تا بود پر ز شکر نی به نوایی نرسد تیر را شهپر پرواز بود پاکی شست آه…

ادامه مطلب

دل به سر رفته است تا آن نقش پا را دیده است

دل به سر رفته است تا آن نقش پا را دیده است فرصتش بادا که محراب دعا را دیده است می پرد چشمش که خورشید…

ادامه مطلب

دل اگر از سر اخلاص ز جا برخیزد

دل اگر از سر اخلاص ز جا برخیزد خضر چون سبزه ز بوم و بر ما برخیزد آه اغیار دلیل است به محرومی عشق از…

ادامه مطلب

دل از مشاهده لاله زار نگشاید

دل از مشاهده لاله زار نگشاید ز دستهای حنابسته کارنگشاید گره ز غنچه پیکان زنگ بسته ما به تر زبانی خون شکار نگشاید ز خون…

ادامه مطلب

دل آب گشت وتربیت دانه ای نکرد

دل آب گشت وتربیت دانه ای نکرد این شمع مرد و گریه مستانه ای نکرد هرگز چو زلف ماتمیان دست روزگار سررشته امید مرا شانه…

ادامه مطلب

دستی که به جامی نشود رهزن هوشم

دستی که به جامی نشود رهزن هوشم چون پایه تابوت گران است به دوشم دستی که به احسان نکند حلقه بگوشم چون پایه تابوت گران…

ادامه مطلب

دست در دامن آن زلف معنبر زده ام

دست در دامن آن زلف معنبر زده ام باز بر آتش خود دامن محشر زده ام شمع بیدار دلان روشنی از من دارد آب حیوان…

ادامه مطلب

درین دو هفته که زاینده رود سرشارست

درین دو هفته که زاینده رود سرشارست پلی است آن طرف آب، هر که هشیارست چسان ز سیر چمن خاطرم گشاده شود؟ که بوی گل…

ادامه مطلب

درگذر زین خاکدان، گرد سپاهی بیش نیست

درگذر زین خاکدان، گرد سپاهی بیش نیست برشکن افلاک را، طرف کلاهی بیش نیست تشنه چشم افتاده است آیینه اسکندری ورنه آب زندگانی دل سیاهی…

ادامه مطلب

درخون نشستم از نفس مشکبار خویش

درخون نشستم از نفس مشکبار خویش چون نافه عقده ای نگشودم زکار خویش انجم به آفتاب شب تیره را رساند دارم امیدها به دل داغدار…

ادامه مطلب

در هر جگری شوری ازین گرم نفس هست

در هر جگری شوری ازین گرم نفس هست چون صبح، مرا حق نفس بر همه کس هست اندیشه آزاد شدن فال غریبی است آن را…

ادامه مطلب

در محیط عشق باشد از سر پر خون حباب

در محیط عشق باشد از سر پر خون حباب باشد این دریای خون آشام را گلگون حباب می نماید شوکت گردون به چشم تنگ عقل…

ادامه مطلب

در کوی عشق ره نبود جبرئیل را

در کوی عشق ره نبود جبرئیل را پی کرده است تیزی این ره دلیل را بخت سیه گلیم ندارد غم گزند حاجت به نیل نیست…

ادامه مطلب

در فشار دل، سر دست نگارین ظالم است

در فشار دل، سر دست نگارین ظالم است در هلاک بیگناهان تیغ خونین ظالم است گر چه از زنگار خط تیغ نگاهش کند شد همچنان…

ادامه مطلب

در علاج درد ما رنگ از رخ تدبیر ریخت

در علاج درد ما رنگ از رخ تدبیر ریخت دید تا ویرانی ما را، دل تعمیر ریخت این قدر شور جنون در قطره ای می…

ادامه مطلب