ز حسن شوخ تو نظاره تماشایی

ز حسن شوخ تو نظاره تماشایی سفینه ای است که گردیده است دریایی مرا چو سایه نهالی که می کشد بر خاک خبر ز سایه…

ادامه مطلب

ز جلوه های صنوبرقدان ز راه مرو

ز جلوه های صنوبرقدان ز راه مرو نگاهداری دل کن، پی نگاه مرو دل دو نیم نداری به گوشه ای بنشین به لافگاه محبت به…

ادامه مطلب

ز بیم خار خورد در لباس دایم خون

ز بیم خار خورد در لباس دایم خون چو گل کسی که درین باغ دامنی دارد ز دوستان گرامی که می رود به سفر؟ که…

ادامه مطلب

ز بس اندیشه لیلی به هم پیچید مجنون را

ز بس اندیشه لیلی به هم پیچید مجنون را به فکر گردباد افتاد هر کس دید مجنون را به این تمکین اگر بیرون خرامد لیلی…

ادامه مطلب

ز آه من دل سنگین یار می لرزد

ز آه من دل سنگین یار می لرزد ز برق تیشه من کوهسار می لرزد به راز عشق دل بیقرار می لرزد محیط بر گهر…

ادامه مطلب

ز ابروی تو دل گردد زره، گر آهنین باشد

ز ابروی تو دل گردد زره، گر آهنین باشد کمانی را که تیر از خانه خیزد این چنین باشد کند در پرده مه سیر خورشید…

ادامه مطلب

رویی کز او نریخته است آبرو کجاست؟

رویی کز او نریخته است آبرو کجاست؟ ابرتری که تازه شود جان ازو کجاست؟ تا چون حریم کعبه بگردم به گرد او یارب درین جهان…

ادامه مطلب

روی تو صبر از دل بیتاب می برد

روی تو صبر از دل بیتاب می برد آیینه اختیار ز سیماب می برد این حیرتی که دردل ودر دیده من است بسیار تشنه ام…

ادامه مطلب

روشنگر آیینه دلها دم صبح است

روشنگر آیینه دلها دم صبح است این روح نهان در نفس مریم صبح است خورشید جهانتاب کز او لعل شود سنگ از پرتو روشن گهری…

ادامه مطلب

روزی که پسته دید لب همچو قند او

روزی که پسته دید لب همچو قند او شد خنده زهر در دهن نیم خند او لیلی وشی که شورش سوادی من ازوست یک حلقه…

ادامه مطلب

روز روشن می کند چون لاله می دل را سیاه

روز روشن می کند چون لاله می دل را سیاه در شب تاریک باید باده روشن کشید بر نیامد از زبردستان کسی با آسمان گوش…

ادامه مطلب

رهرو عشق کی اندیشه منزل دارد؟

رهرو عشق کی اندیشه منزل دارد؟ کشتی بیجگران چشم به ساحل دارد موج سد ره طوفان نشود دریا را دل دیوانه چه پروای سلاسل دارد؟…

ادامه مطلب

رگ در تنت از پاکی گوهر نتوان یافت

رگ در تنت از پاکی گوهر نتوان یافت در آینه صاف تو جوهر نتوان یافت هر موی خط سبز ترا پیچش خاصی است یک حرف…

ادامه مطلب

رشته امید را تا چند پیوندم به خلق

رشته امید را تا چند پیوندم به خلق تا به کی شیرازه بال و پر عنقا کنم می ربایندش ز دست یکدگر خوبان چوگل من…

ادامه مطلب

رزق وسیع در قدم میهمان توست

رزق وسیع در قدم میهمان توست هر کس که میهمان تو شد میزبان توست نعمت شود زیاده به قدر زبان شکر نخلی است این که…

ادامه مطلب

رخت هستی زین جهان مختصر خواهیم برد

رخت هستی زین جهان مختصر خواهیم برد کشتی از خشکی به دریای گهر خواهیم برد راه بی پایان و ما بی برگ و همراهان خسیس…

ادامه مطلب

رتبه آزادگی در بندگی پوشیده است

رتبه آزادگی در بندگی پوشیده است پله معراج در افکندگی پوشیده است ابر رحمت را کند اشک ندامت مایه (دار) آبروی عفو در شرمندگی پوشیده…

ادامه مطلب

راز دل ها را ز لوح سینه می یابیم ما

راز دل ها را ز لوح سینه می یابیم ما آب و رنگ گوهر از گنجینه می یابیم ما عینک بینایی ما دوربین افتاده است…

ادامه مطلب

دیده های شرمگین، دیدن نمی داند که چیست

دیده های شرمگین، دیدن نمی داند که چیست دست خواب آلود، گل چیدن نمی داند که چیست اهل غیرت را نمی باشد زبان عرض حال…

ادامه مطلب

آمد بهار و شد در و دیوار لاله رنگ

آمد بهار و شد در و دیوار لاله رنگ از جوش لاله شیشه پرباده گشت سنگ از بس کشید ابر به برتنگ باغ را میدان…

ادامه مطلب

دیده از خط بدیع آب دهید ای احباب

دیده از خط بدیع آب دهید ای احباب که عجب نقش بدیعی زده دوران بر آب لب میگون و خط سبز تماشا دارد بزدایید ز…

ادامه مطلب

اگر نه چشم من آن دلنواز باز کند

اگر نه چشم من آن دلنواز باز کند مرا ز هر دو جهان کیست بی نیاز کند میان نازک او را نگاه موی شکاف مگر…

ادامه مطلب

دوش مجلس از زبان شکوه ام در می گرفت

دوش مجلس از زبان شکوه ام در می گرفت کاش این شمع پریشان را کسی سر می گرفت کوه تمکین و سبکساری کنون هم پله…

ادامه مطلب

اگر صیدی برد جان از نگاه ناوک اندازش

اگر صیدی برد جان از نگاه ناوک اندازش به یک انداز آرد درکمند خویش آوازش بت خوش نغمه من قدر عاشق رانمی داند که دارد…

ادامه مطلب

زلف تو کشاکش به رگ جان من انداخت

زلف تو کشاکش به رگ جان من انداخت رخسار تو اخگر به گریبان من انداخت حسن تو که چون کشتی طوفان زده می گشت لنگر…

ادامه مطلب

اگر چه می زند آتش به عالم روی تابانش

اگر چه می زند آتش به عالم روی تابانش گلو تر می شود از دیدن سیب زنخدانش عتاب و نازو دشنامش چه خواهد بود حیرانم…

ادامه مطلب

شکوه بحر ز امواج آشکاره شود

شکوه بحر ز امواج آشکاره شود یکی هزار شود دل چو پاره پاره شود مباش در پی گرد آوری که ماه تمام ز خود تهی…

ادامه مطلب

اگر چه چهره بود بی نقاب روشنتر

اگر چه چهره بود بی نقاب روشنتر شود عذار بتان از حجاب روشنتر ز لفظ، معنی نازک برهنه تر گردد رخ لطیف تو شد از…

ادامه مطلب

شکر در آب گوهر لعل خندان تو اندازد

شکر در آب گوهر لعل خندان تو اندازد تبسم شور محشر در نمکدان تو اندازد گریبان چاک از مجلس میا بیرون که می ترسم گل…

ادامه مطلب

اگر به قامت رعنای او نظاره کند

اگر به قامت رعنای او نظاره کند ز طوق فاخته زنجیر سروپاره کند من و نظاره ابروی او که چون مه عید تمام عیش جهان…

ادامه مطلب

شربت بیماری دل تیغ سیراب است وبس

شربت بیماری دل تیغ سیراب است وبس صندلی درد سر ویرانه سیلاب است وبس گم مکن ره ،خضر اگر تیری به تاریکی فکند چشمه حیوان…

ادامه مطلب

اگر از موج خطر چشم به ساحل داری

اگر از موج خطر چشم به ساحل داری در دل بحر همان آینه در گل داری از دل تنگ کنی شکوه، نمی دانی حیف که…

ادامه مطلب

شده است از شوق تیغ جان ستانش

شده است از شوق تیغ جان ستانش وبال خضر، عمر جاودانش به جای نافه دل بر خاک ریزد ز زلف و کاکل عنبرفشانش غبار آلوده…

ادامه مطلب

آفتاب آتشین رخسار، داغ حسن اوست

آفتاب آتشین رخسار، داغ حسن اوست شمع یک پروانه پای چراغ حسن اوست داروی بیهوشی ارباب بینش گشته است گر چه خط عنبرین درد ایاغ…

ادامه مطلب

شد سرمه سویدای دل از نور جمالش

شد سرمه سویدای دل از نور جمالش ای وای اگر تیغ کشد برق جلالش چون مور، دل خام طمع بال برآورد تا شد زته زلف…

ادامه مطلب

اشکم به خاک چهره سیلاب می کشد

اشکم به خاک چهره سیلاب می کشد در گوش بحر حلقه گرداب میکشد گردن به هر شکار زبون کج نمی کنم صیاد من نهنگ به…

ادامه مطلب

شد افزون از شهادت شوق بیتابی که من دارم

شد افزون از شهادت شوق بیتابی که من دارم ز کشتن زنده تر گردید سیمابی که من دارم به خضر از مرگ سازد تلختر عمر…

ادامه مطلب

آسمان نیلگون را سبز کرد اندیشه ام

آسمان نیلگون را سبز کرد اندیشه ام بیستون کان زمرد شد زآب تیشه ام غوطه در خون زد سپهر از ناخن اندیشه ام بیستون یک…

ادامه مطلب

شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود

شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود صاحب خرمن نگشتم تا نیفتادم ز پا مور…

ادامه مطلب

استاد چه حاجت بود آن سرو روان را؟

استاد چه حاجت بود آن سرو روان را؟ خط حاشیه دان می کند آن غنچه دهان را حیف است شود رشته جان ها گره آلود…

ادامه مطلب

شاخ گل را از سراپا چهره تنها نازک است

شاخ گل را از سراپا چهره تنها نازک است نازک اندامی که من دارم سراپا نازک است آرزوی بوسه در دل خون شود عشاق را…

ادامه مطلب

ازان به خاطر من ترک کار دشوارست

ازان به خاطر من ترک کار دشوارست که بار دوش توکل شدن به دل بارست اثر گذار اگر عمر جاودان خواهی که زندگانی هر کس…

ادامه مطلب

سیل درمانده کوتاهی دیوار من است

سیل درمانده کوتاهی دیوار من است بی سرانجامی من خانه نگهدار من است می کند کار نسیم سحری با دل من خامشی گر چه به…

ادامه مطلب

از هوس گر تو به دنبال هواخواهی رفت

از هوس گر تو به دنبال هواخواهی رفت زود بی برگ ازین دار فنا خواهی رفت کوه تمکین تو چون کاه سبک می گردد اگر…

ادامه مطلب

سیاه چون دل رنگین سخن ز آه نگردد

سیاه چون دل رنگین سخن ز آه نگردد حنا نرفته به هندوستان سیاه نگردد حدیث عشق مگو چون دل دونیم نداری که هیچ دعوی ثابت…

ادامه مطلب

از نغمه پرده مطرب دستانسرا کشید

از نغمه پرده مطرب دستانسرا کشید دام پری شکار به روی هوا کشد هر جا که رفت داد گریبان به دست غم از پای گل…

ادامه مطلب

سهل مشمر همت پیران با تدبیر را

سهل مشمر همت پیران با تدبیر را کز کمال بال و پر پرواز باشد تیر را دشمن خونخوار را کوته به احسان ساز، دست هیچ…

ادامه مطلب

از ناله نسیمیش به بستان نرسیده

از ناله نسیمیش به بستان نرسیده از گریه غباریش به دامان نرسیده عشقی نفشرده است به سرپنجه دلش را شهباز به آن کبک خرامان نرسیده…

ادامه مطلب

سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را؟

سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را؟ که گلبانگ رحیل افسانه خواب است غافل را ز نقصان بصیرت طامعان را نیست پروایی که…

ادامه مطلب

از مردمان اگر چه کناری گرفته ای

از مردمان اگر چه کناری گرفته ای این گوشه را برای شکاری گرفته ای بر هر چه جز خدای دل خویش بسته ای آیینه دام…

ادامه مطلب