شعله شوق اگر در دل خارا گیرد

شعله شوق اگر در دل خارا گیرد کعبه چون محمل لیلی ره صحرا گیرد یوسف این گرمی بازار ندیده است به خواب مهر در کوی…

ادامه مطلب

اگر این بار می آید به دستم گردن مینا

اگر این بار می آید به دستم گردن مینا چو درد می نخواهم داشت دست از دامن مینا خرابم می کند بی لعل او در…

ادامه مطلب

شراب نامرادی بی خمارست

شراب نامرادی بی خمارست به قدر تلخی این می خوشگوارست جواب خشک ازان لبهای سیراب به کشت عاشقان ابر بهارست ازان چشم تو رنجورست دایم…

ادامه مطلب

افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا

افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا بتوان به روی گرم برافروختن مرا چون ماهی برشته، به آب حیات وصل رغبت شود دو آتشه از…

ادامه مطلب

شد گل صد برگ خار از اشک خوش پرگاله ام

شد گل صد برگ خار از اشک خوش پرگاله ام سبزه خوابیده در گلشن نماند از ناله ام گردد از سرگشتگی دوران عیش من تمام…

ادامه مطلب

آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا

آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا نظر از جمع به شمع است چو پروانه مرا دارم از دیده بد پاس تهیدستی خود چشم بر…

ادامه مطلب

شد خط مشکبار عیان از عذار او

شد خط مشکبار عیان از عذار او جوهرنما شد آینه بی غبار او فرصت کم است دولت پا در رکاب را غافل مشو ز دور…

ادامه مطلب

اشک است درین مزرعه تخمی که فشانیم

اشک است درین مزرعه تخمی که فشانیم آه است درین باغ نهالی که رسانیم گرد سفر از جبهه ما شسته نگردد تا رخت چو سیلاب…

ادامه مطلب

شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است

شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است همچو اختر در دل شب، روز بازار من است مصر انصاف از زلیخاهمتان خالی شده است ورنه چندین…

ادامه مطلب

آسمان از شور دلهای کباب آسوده است

آسمان از شور دلهای کباب آسوده است کوه تمکین خم از جوش شراب آسوده است صبح محشر بی سبب ما را به دیوان می کشد…

ادامه مطلب

شانه گر باز کند زلف گرهگیرش را

شانه گر باز کند زلف گرهگیرش را نی به ناخن شکند پنجه تدبیرش را هر که دیوانه آن زلف چو زنجیر شود چرخ در گوش…

ادامه مطلب

ازان مرا شب و روز سیاه هر دو یکی است

ازان مرا شب و روز سیاه هر دو یکی است که با غرور تو، آه و نگاه هر دو یکی است فغان که پیش سبکدستی…

ادامه مطلب

سینه تنگی دو عالم درد و غم می داشته است؟

سینه تنگی دو عالم درد و غم می داشته است؟ نیم جانی این قدر ظرف ستم می داشته است؟ عالمی را کرد بیخود آن دو…

ادامه مطلب

از وصل صدف گهر گریزان است

از وصل صدف گهر گریزان است بر حسن غریب، خانه زندان است خلوت طلب است حسن سنگین دل از شش جهت حرم بیابان است زآنهاکه…

ادامه مطلب

سیاهی از دل چون گلخن ما برنمی خیزد

سیاهی از دل چون گلخن ما برنمی خیزد چو داغ لاله دود از روزن ما برنمی خیزد که با ما می تواند دعوی افتادگی کردن؟…

ادامه مطلب

از نهانخانه عصمت به تماشا بخرام

از نهانخانه عصمت به تماشا بخرام آهوان چشم به راهند به صحرا بخرام ای که از گوهر مقصود نشان می طلبی بر بساط گهر آبله…

ادامه مطلب

سوختم بس که به دنبال تمنا رفتم

سوختم بس که به دنبال تمنا رفتم مردم از بس که پی آتش سودا رفتم منم آن سیل که صد بار شدم زیر و زبر…

ادامه مطلب

از نسیم ای ساکن بیت الحزن غافل مشو

از نسیم ای ساکن بیت الحزن غافل مشو چشم می خواهی ز بوی پیرهن غافل مشو چون نمی آید به چشم از بس لطافت نوبهار…

ادامه مطلب

سنگ طفلان از جنون رطل گرانی شد مرا

سنگ طفلان از جنون رطل گرانی شد مرا درد و داغ عشق باغ و بوستانی شد مرا از گرفتاری به آزادی رسیدم در قفس خارخار…

ادامه مطلب

از موج اشک، کام نهنگ است مسکنم

از موج اشک، کام نهنگ است مسکنم وز برق آه، دیده شیرست روزنم پرواز من به شهپر سنگ ملامت است در دست روزگار همانا فلاخنم…

ادامه مطلب

سزد که خرده جان را کند نثار سپند

سزد که خرده جان را کند نثار سپند که یافت راه سخن در حریم یار سپند سرشک گرم که گوهر فروز این دریاست که مجمرست…

ادامه مطلب

از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد

از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد پرده دریا درد موجی که بی پروا فتاد عشق بی پروا دماغ خانه آرایی نداشت این گره…

ادامه مطلب

سرو بالای تو از آب روانی برداشت

سرو بالای تو از آب روانی برداشت کوه تمکین تو از خاک گرانی برداشت از اجل چاشنی قند مکرر یابد در حیات آن که دل…

ادامه مطلب

از گرد خط گرفته مباد آفتاب تو

از گرد خط گرفته مباد آفتاب تو چندان که خاک اوست روان باد آب تو خوشتر بود ز باده سرجوش دیگران در انتهای خط می…

ادامه مطلب

سرکشی از قامت آن دلربا زیبنده است

سرکشی از قامت آن دلربا زیبنده است مد احسان هر قدر باشد رسا زیبنده است نقد جان را مصرفی چون خاک پای یار نیست سرو…

ادامه مطلب

از کار رفته دست چو دست سبو مرا

از کار رفته دست چو دست سبو مرا ریزند می چو شیشه مگر در گلو مرا کی می رسید چاک گریبان به دامنم؟ گر می…

ادامه مطلب

سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد

سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد به چشمش چوب خشک دار نخل طور می گردد سر دارالامان نیستی گردم، که هر…

ادامه مطلب

از غباری خانه گردد بی صفا آیینه را

از غباری خانه گردد بی صفا آیینه را می شود دربسته از آهی، سرا آیینه را شد ز بخت تیره، دل را در نظر عالم…

ادامه مطلب

سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت

سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت ته جرعه اش به آه و فغان (چون) جرس گذشت افغان که عندلیب مرا عمر در…

ادامه مطلب

از عرق تا چهره گلرنگ جانان تر شده است

از عرق تا چهره گلرنگ جانان تر شده است دامن گلهابه شبنم آتشین بستر شده است نقد می سازد قیامت را به عاشق شور عشق…

ادامه مطلب

سخن غریب چو شد در وطن نمی ماند

سخن غریب چو شد در وطن نمی ماند عزیز مصر به بیت الحزن نمی ماند گلوی خویش عبث پاره می کند بلبل چو گل شکفته…

ادامه مطلب

از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب

از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب تا مگر آید به چشم خلق رنگین آفتاب از بهشت روشنایی روزنی واکرده است در دل هر…

ادامه مطلب

سخن از صلح مگو، عالم جنگ است اینجا

سخن از صلح مگو، عالم جنگ است اینجا صحبت شیر و شکر، شیشه و سنگ است اینجا حاصل دلشکنی غیر پشیمانی نیست مومیایی، عرق خجلت…

ادامه مطلب

از سیر چمن کی دل افگار گشاید

از سیر چمن کی دل افگار گشاید این عقده مگر از رخ دلدار گشاید جایی که بود چشم سخنگو طرف حرف از بهر چه عاشق…

ادامه مطلب

سبکسری که اسیر هواست همچو حباب

سبکسری که اسیر هواست همچو حباب میان بحر ز دریا جداست همچو حباب لطافت است نقاب محیط بیرنگی وگرنه آینه ام خوش جلاست همچو حباب…

ادامه مطلب

از سرشک تلخ خود باشد شراب ناب ما

از سرشک تلخ خود باشد شراب ناب ما چون زمین شور از خود می تراود آب ما آبروی گوهر از گرد یتیمی می شویم بحر…

ادامه مطلب

سبزی نه فلک از چشم گهربار دل است

سبزی نه فلک از چشم گهربار دل است آب این مزرعه از دیده بیدار دل است یوسفی را که ندیده است زلیخا در خواب یکی…

ادامه مطلب

از سپهر نیلگون خاکستر ما کرده اند

از سپهر نیلگون خاکستر ما کرده اند نه فلک را پرده دار اخگر ما کرده اند پرده خواب است چون پروانه ما را سوختن بستر…

ادامه مطلب

سالک امید نجات از دل روشن دارد

سالک امید نجات از دل روشن دارد مرغ زیرک نظر از خانه به روزن دارد هرکه با صدق عزیمت سفری گردیده است خطر از راهنما…

ادامه مطلب

از ریاضت دل اگر آینه پرداز شود

از ریاضت دل اگر آینه پرداز شود چون صدف مخزن چندین گهر راز شود طاقت حرف سبک نیست گرانقدران را کاه، دیوار مرا شهپر پرواز…

ادامه مطلب

ساقی از میخانه عالمتاب می آید برون

ساقی از میخانه عالمتاب می آید برون گوهر شهوار خوب از آب می آید برون عشق سرگردانیی دارد، ولی خون می خورد کشتی هر کس…

ادامه مطلب

از دو عالم فارغم، آزاده ای چون من کجاست؟

از دو عالم فارغم، آزاده ای چون من کجاست؟ زیر دست سایه ام، افتاده ای چون من کجاست؟ درد را سر، داغ را لخت جگر،…

ادامه مطلب

زین نقش نو که روی تو از خط برآب زد

زین نقش نو که روی تو از خط برآب زد صد حلقه پیچ وتاب فزون آفتاب زد چشم سیاه مست تو در مجلس شراب جام…

ادامه مطلب

از دل چون سرمه خود میل آهی می کشم

از دل چون سرمه خود میل آهی می کشم خویش را در گوشه چشم سیاهی می کشم از حجاب عشق صد زخم نمایان می خورم…

ادامه مطلب

زیاد آن ستمگر از رخ من رنگ می ریزد

زیاد آن ستمگر از رخ من رنگ می ریزد دل این شیشه نازک زنام سنگ می ریزد نمی دانم چه می سازد درین بستانسرا دیگر…

ادامه مطلب

از خود گذشتگان را آیینه بی غبارست

از خود گذشتگان را آیینه بی غبارست پیوسته صاف باشد بحری که بیکنارست آن را که خلق خوش هست تنها نمی گذارند کی بی حریف…

ادامه مطلب

زهر، تریاق به اکسیر مدارا گردد

زهر، تریاق به اکسیر مدارا گردد خشم را هر که فرو خورد توانا گردد چون به یک جا نکند منزل مقصود مقام به چه امید…

ادامه مطلب

از خط سبز چهره شود آبدارتر

از خط سبز چهره شود آبدارتر در نو بهار، صبح بود بی غبارتر با هم خوش است لطف و عتاب پر یرخان ممزوج شد چو…

ادامه مطلب

زمین ز سایه ابر بهار گلپوش است

زمین ز سایه ابر بهار گلپوش است ز جوش لاله و گل خون خاک در جوش است نسیم لطف بهار از شمار بیرون است فغان…

ادامه مطلب

از حسن نوخطان دل ما تازه می شود

از حسن نوخطان دل ما تازه می شود داغ کهن ز مشک ختا تازه می شود هرچند کهنه می شود آن نخل دلپذیر پیوند مهربانی…

ادامه مطلب