غزلیات – صائب تبریزی
نگه دار از لب پیمانه آن لبهای میگون را
نگه دار از لب پیمانه آن لبهای میگون را که با خون شسته است ای خونی شرم و حیا خون را؟ مشو غافل ز مکر…
تن را اگر گذاری در عشق ما چه باشد
تن را اگر گذاری در عشق ما چه باشد گراستخوان نگیری باز از هما چه باشد عشق است مصر اعظم عقل است روستایش زین بیش…
نقطه خال لبت خط بر سویدا می کشد
نقطه خال لبت خط بر سویدا می کشد در گوشت حلقه در گوش ثریا می کشد حسن را در عشق می جوید دل بینای ما…
تمتع با کمال قرب از آن رعنا نمی بینم
تمتع با کمال قرب از آن رعنا نمی بینم که زیر پا نبیند یار و من بالا نمی بینم مگر از دور گرد محمل لیلی…
نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند
نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند صباح آینه را تیره تر ز شام کند مرا ز دام رهاکن که آن شکسته پرم که کار…
تشنگان حال جگر سوختگان می دانند
تشنگان حال جگر سوختگان می دانند خبر از تشنه ما ریگ بیابان دارد شورش عشق و جنون را ز دل صائب پرس روی دریا خبر…
نعمت الوان دنیا مایه دردسرست
نعمت الوان دنیا مایه دردسرست خون فاسد در بدن آهن ربای نشترست شکرستان با وجود حرص باشد شوره زار با قناعت چشم تنگ مور، تنگ…
ترجیح می دهد به پدر اوستاد را
ترجیح می دهد به پدر اوستاد را هر کس شناخته است بیاض و سواد را با نیک و بد چو شیر و شکر جوش می…
نظاره خط توام از خال برآورد
نظاره خط توام از خال برآورد تفصیل مرا از غم اجمال برآورد شوری که کند زیر و زبر هر دو جهان را مژگان تو بازیچه…
ترا چون صبح خندان آفریدند
ترا چون صبح خندان آفریدند مرا چون ابر گریان آفریدند من آن روز از سلامت دست شستم که آن چاه زنخدان آفریدند بلاهای سیه را…
نشاط زنده دلان پایدار می باشد
نشاط زنده دلان پایدار می باشد درین پیاله می بی خمار می باشد در آفتاب جهانتاب محوگردیدن نصیب شبنم شب زنده دار می باشد دل…
تازه دارد دل من خار و خس مژگان را
تازه دارد دل من خار و خس مژگان را این سفالی است که سیراب کند ریحان را پاس دل دار که تا دانه نگردد سرسبز…
نرگس از دور به آن چشم نگاهی دارد
نرگس از دور به آن چشم نگاهی دارد وقت گل خوش که عجب طرف کلاهی دارد سر سودازدگان را سبک از جای مگیر کاین کدو…
تا نسازد پای خود از سر طلبکارگهر
تا نسازد پای خود از سر طلبکارگهر همچو غواصان نمی گردد گرانبار گهر هر که راچون رشته دور چرخ پیچ وتاب داد سربه آسانی برآرد…
نداد عشق گریبان به دست کس ما را
نداد عشق گریبان به دست کس ما را گرفت این می پر زور، چون عسس ما را اگر چه سگ به مرس می کشند صیادان…
تا کی درین جهان مکرر به سر کنید
تا کی درین جهان مکرر به سر کنید خود را به یک پیاله جهان دگر کنید چون تاک سر ز کوچه مستی برآورید تا دست…
نتوان به خواب کرد مسخر خیال را
نتوان به خواب کرد مسخر خیال را جز پیچ و تاب نیست کمند این غزال را در عالم خیال، بهارست چار فصل بلبل به چتر…
تا شد از نیسان رهین منت احسان صدف
تا شد از نیسان رهین منت احسان صدف شد ز خجلت زیر دامن بحر را پنهان صدف از قناعت گرد اگر می کرد آب روی…
نامه از قاصد دل مغرور ما نگرفته است
نامه از قاصد دل مغرور ما نگرفته است غیرت ما بوی یوسف از صبا نگرفته است سرکشی از ترکتاز عشق بر ما تهمت است گرد…
تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام ها
تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام ها چون رم آهو بیابانی شدند آرام ها دلبری را زلف او در دور خط از…
نافه چین را گریبان پاره سازد موی تو
نافه چین را گریبان پاره سازد موی تو بوی پیراهن گره بندد به دامن بوی تو گر چه از رخسار گلگون نوبهار عالمی می زند…
تا در خم این کارگه شیشه گرانیم
تا در خم این کارگه شیشه گرانیم چون طفل در آیینه به حیرت نگرانیم از رهگذر گوش، صدف کان گهر شد ما هرزه در ایان…
میگون لبی که مست و خرابم
میگون لبی که مست و خرابم سرچشمه ای که سیر ز آبم کند کجاست؟ دریادلی که از قدح بی شمار می فارغ ز فکر روز…
تا چهره تو از می گلرنگ آل شد
تا چهره تو از می گلرنگ آل شد شبنم به روی گل عرق انفعال شد در هر نظاره یک سروگردن شود بلند هر کس که…
می می چکد از چشمش جانانه چنین باید
می می چکد از چشمش جانانه چنین باید از گردش خودمست است پیمانه چنین باید افسوس نمی داند انصاف نمی فهمد از رحم دل جانان…
تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد
تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد باده بی غش به جامم شربت بیمار شد از دهان باز بودم حلقه بیرون در تا…
می کند تن هم دل بی تاب را گردآوری
می کند تن هم دل بی تاب را گردآوری مشت خاکی گر کند سیلاب را گردآوری عشق هم در پرده ناموس می ماند نهان از…
تا به کی در خواب سنگین روزگارم بگذرد
تا به کی در خواب سنگین روزگارم بگذرد زندگی در سنگ خارا چون شرارم بگذرد چند اوقات گرامی همچو طفل نوسواد در ورق گردانی لیل…
می کشد در خاک و خون مژگان دلجویی مرا
می کشد در خاک و خون مژگان دلجویی مرا تیغ زهرآلود باشد چین ابرویی مرا هر سخنسازی سخن نتواند از من واکشید بر سر حرف…
تا به خط از زلف کار دل فتاد آسوده شد
تا به خط از زلف کار دل فتاد آسوده شد راهرو آسوده گردد راه چون پیموده شد چهره خندان او تا در گلستان جلوه کرد…
می شود تعجیل عمر از غفلت سرشار بیش
می شود تعجیل عمر از غفلت سرشار بیش سیل را سازد گرانسنگی سبکرفتار بیش هست ناهمواری از آفت حصار عافیت تخته مشق حوادث می شود…
خسته چشم تو صاحب نظری نیست که نیست
خسته چشم تو صاحب نظری نیست که نیست تشنه لعل تو روشن گهری نیست که نیست این چه شورست که حسن تو به عالم افکند؟…
می زدم با یاد ابرویش شراب ناب خوش
می زدم با یاد ابرویش شراب ناب خوش داشتم وقت خوشی امشب درآن محراب خوش درخمار باده آب سرد، آب زندگی است توبه تا کردم…
خرابی باعث تعمیر باشد بینوایی را
خرابی باعث تعمیر باشد بینوایی را که کوری کاسه دریوزه می گردد گدایی را کند با سخت رویان چرب نرمی بیشتر دوران بود با استخوان…
می دهد یادی ز چشمش نرگس پر فن هنوز
می دهد یادی ز چشمش نرگس پر فن هنوز زان چراغ کشته دودی هست درروزن هنوز گر چه خورشید عذارش روی در زردی نهاد از…
خانه آرایان ز تعمیر درون غافل شدند
خانه آرایان ز تعمیر درون غافل شدند اصلشان چون بود از گل، خرج آب و گل شدند خشک مغزانی که نشکستند خود را چون حباب…
می به روی لاله رنگ یار می باید کشید
می به روی لاله رنگ یار می باید کشید باده گلرنگ در گلزار می باید کشید عالم آب از نسیمی می خورد بر یکدگر در…
خال لب تو راهنمایی است بوسه را
خال لب تو راهنمایی است بوسه را این عقده، طرفه عقده گشایی است بوسه را در جلوه گاه سرو قیامت خرام تو هر نقش پا،…
موج را هر چند آماده است بال و پر ز آب
موج را هر چند آماده است بال و پر ز آب بی نسیم خوش عنان بیرون نیارد سر ز آب زنگ غفلت از دل من…
خاک من بربادرفت ودردی آشامم هنوز
خاک من بربادرفت ودردی آشامم هنوز توتیا شد جام ومی باقی است درجامم هنوز زان فروغی کز رخش افتاد درکاشانه ام آتشین تبخاله جوشد از…
مهر را در چشم تنگ ذره نور دیگرست
مهر را در چشم تنگ ذره نور دیگرست بحر را در تنگنای قطره شور دیگرست هر سیه چشمی چو آهو کی کند ما را شکار؟…
خاک از خواب عدم جست ز بیداری صبح
خاک از خواب عدم جست ز بیداری صبح چرخ یک تنگ شکر شد ز شکرباری صبح دل ازان زلف و بناگوش چه گلها که نچید…
منم به گوشه چشمی ز آشنا قانع
منم به گوشه چشمی ز آشنا قانع به خاک پای قناعت ز توتیا قانع ازان شده است به چشم جهانیان شیرین که ازلباس، شکر شد…
حیف است که سر در سر مینانکند کس
حیف است که سر در سر مینانکند کس با دختر رزعیش دوبالا نکند کس زان پیش که در خاک رود، قطره خود را حیف است…
من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان دارد
من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان دارد کند در لامکان جولان و در هر دل مکان دارد چسان مجنون نظر بردارد از…
حلقه ذکر تو، میم دهنی نیست که نیست
حلقه ذکر تو، میم دهنی نیست که نیست خلوت فکر تو چاه ذقنی نیست که نیست نه همین صبح ازین درد گریبان چاک است چاک…
من که خواهم محو از عالم نشان خویش را
من که خواهم محو از عالم نشان خویش را چون نشان تیر سازم استخوان خویش را کاش وقت آمدن واقف ز رفتن می شدم تا…
دوستی های جهان با ریو و رنگ آلوده است
دوستی های جهان با ریو و رنگ آلوده است شهد این مکار با چندین شرنگ آلوده است دامن از خون شهیدان چیدن از انصاف نیست…
ملایمت سپر خصم تندخو گردد
ملایمت سپر خصم تندخو گردد شراب شیشه شکن عاجز کدو گردد به جوی رفته دگر بار آب می آید که خاک باده کشان عاقبت سبو…
دوام نیست چو ایام گل جوانی را
دوام نیست چو ایام گل جوانی را شتاب خنده برق است شادمانی را مکن به لهو و لعب صرف، نوجوانی را به خاک شوره مریز…