شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا

شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا این کباب تر به خون دل شد از اخگر جدا نقش هستی را به آسانی ز…

ادامه مطلب

آسودگی مجو ز گرفتار زندگی

آسودگی مجو ز گرفتار زندگی سرگشتگی است گردش پرگار زندگی دردسر خمار بود حاصل حیات خمیازه است خنده گلزار زندگی تا در تو هست از…

ادامه مطلب

شب که روی تو ز می در عرق افشانی بود

شب که روی تو ز می در عرق افشانی بود دل سراسیمه تر از کشتی طوفانی بود خار در پیرهنم جوهر ذاتی می ریخت بس…

ادامه مطلب

آسایش تن غافلم از یاد خداکرد

آسایش تن غافلم از یاد خداکرد از طینت بادام به شکر نتوان برد این خانه خرابی به حباب است سزاوار از آب روان خانه نبایست…

ادامه مطلب

شاخی که چار فصل پر از میوه و گل است

شاخی که چار فصل پر از میوه و گل است دست ز کار رفته اهل توکل است چون عاشقی کند به دل جمع عندلیب؟ در…

ادامه مطلب

ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را

ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را که از ظلمت برون آرم روان روشن خود را نماند نامه ناشسته در دست سیه…

ادامه مطلب

سیلاب حواس است نظرهای پریشان

سیلاب حواس است نظرهای پریشان تخم نگرانی است خبرهای پریشان چون دانه تسبیح بود رشته الفت شیرازه جمعیت سرهای پریشان داغی است به هر پاره…

ادامه مطلب

از هیچ آفریده به دل گرد کین مگیر

از هیچ آفریده به دل گرد کین مگیر درزندگی قرار به زیر زمین مگیر نتوان به علم رسمی از آتش نجات بافت درپیش روی خود…

ادامه مطلب

سیاه روی عقیق از جدایی یمن است

سیاه روی عقیق از جدایی یمن است کبود چهره یوسف ز دوری وطن است ز پرتو دل روشن چو شمع در فانوس همیشه خلوت من…

ادامه مطلب

از نگاه گرم گردد آفتابی روی او

از نگاه گرم گردد آفتابی روی او وز فروغ چهره آتش دیده گردد موی او همچو بوی گل که صد تو می شود از برگ…

ادامه مطلب

سهی سروی که من دارم نظر بر قد رعنایش

سهی سروی که من دارم نظر بر قد رعنایش دو عالم چون دو زلف عنبرین افتاده درپایش خمار و خواب وبیماری و شوخی وسیه مستی…

ادامه مطلب

از نسیم آن زلف مشک افشان سبک جولانترست

از نسیم آن زلف مشک افشان سبک جولانترست از صدف آن غنچه سیراب خوش دندانترست گر چه زلف عنبرین پر پیچ و تاب افتاده است…

ادامه مطلب

سمنبران که به لب آبدار چون گهرند

سمنبران که به لب آبدار چون گهرند به چهره از جگر عاشقان برشته ترند نظر سیاه مگردان به لاله رخساران که برگریز دل ونوبهار چشم…

ادامه مطلب

از ملامتگر نیندیشد دل افگار ما

از ملامتگر نیندیشد دل افگار ما شور محشر خنده کبکی است در کهسار ما از نسیم نوبهاران مغزها آشفته شد گل نکرد آشفتگی از گوشه…

ادامه مطلب

سرود مجلس ما جوش مستی ازل است

سرود مجلس ما جوش مستی ازل است بط شراب در اینجا خروس بی محل است بسا شکست کز او کارها درست شود کلید رزق گدا،…

ادامه مطلب

از گوهر سرشک بود آب و تاب چشم

از گوهر سرشک بود آب و تاب چشم چشمی که خشک شد نبود در حساب چشم از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه…

ادامه مطلب

سرمست چو آن شاخ گل از باغ برآید

سرمست چو آن شاخ گل از باغ برآید باغش چو نفس سوختگان بر اثر آید هر سو که کند شاخ گلش میل ز مستی آغوش…

ادامه مطلب

از گرانجانی گران بر خاطر دنیا مشو

از گرانجانی گران بر خاطر دنیا مشو تا توان برداشت باری بار بر دلها مشو تا نمی در جویبارت چون سبوی باده هست بار دوش…

ادامه مطلب

سرشک تلخ را مشک بود صاحب اثر کردن

سرشک تلخ را مشک بود صاحب اثر کردن وگرنه سهل باشد آب شیرین را گهر کردن پر تیر تو می ریزد به خاک ای شمع…

ادامه مطلب

از فکر زلف یار رهایی امید نیست

از فکر زلف یار رهایی امید نیست سودای او شبی است که صبحش پدید نیست باشد نصیب بی ثمران حسن عاقبت شیرازه نبات بجز چوب…

ادامه مطلب

سر گران از دل گذشتن، صید را خواباندن است

سر گران از دل گذشتن، صید را خواباندن است دانه صیاد اینجا آستین افشاندن است نیست ممکن سر برآوردن به سعی از کار عشق ساحل…

ادامه مطلب

از غبار جسم حایل ها به هم پیوسته است

از غبار جسم حایل ها به هم پیوسته است ورنه آن جان جهان با ما به هم پیوسته است فیض بحر رحمت از خاکی نهادان…

ادامه مطلب

سر به جیب فکر بر تا از فلک بیرون شوی

سر به جیب فکر بر تا از فلک بیرون شوی بر کمی زن تا چو ماه عید روزافزون شوی لب ببند از گفتگو تا راه…

ادامه مطلب

از عزیزان با تو ما را هست پیوند دگر

از عزیزان با تو ما را هست پیوند دگر جای یوسف را نگیرد هیچ فرزند دگر خار دیوار تو از مژگان بود گیرنده تر هر…

ادامه مطلب

سخن سنجی سرآمد در فن گفتار می گردد

سخن سنجی سرآمد در فن گفتار می گردد که چون پرگار گرد نقطه ای صدبار می گردد ندارد همچو من دیوانه ای دامان این صحرا…

ادامه مطلب

از شش جهتم همچو شرر سنگ گرفته است

از شش جهتم همچو شرر سنگ گرفته است این بار جنون سخت به من تنگ گرفته است در پنجه شیرست رگ و ریشه جانم تا…

ادامه مطلب

سحر که چهره خورشید را به خون شستند

سحر که چهره خورشید را به خون شستند گلیم بخت من از آب نیلگون شستند رخ از غبار تعلق چو آفتاب بشوی که گرد پنبه…

ادامه مطلب

از سوختن زیاده شود برگ و بار دل

از سوختن زیاده شود برگ و بار دل چون داغ لاله است درآتش بهار دل ماهی ز آب بحر ندارد شکایتی چون باده است تلخی…

ادامه مطلب

سبکروان ترا نقش پا نمی باشد

سبکروان ترا نقش پا نمی باشد اثر ز پاک فروشان بجانمی باشد نگاه حسن شناسان همیشه در سفرست دل غریب خیالان بجا نمی باشد میان…

ادامه مطلب

از سرانجام سفر غافل نمی باید شدن

از سرانجام سفر غافل نمی باید شدن دل نهاد عمر مستعجل نمی باید شدن در طریق شوق می باید گذشت از برق و باد همسفر…

ادامه مطلب

سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت

سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت طوطی خوش حرف از آیینه میدان را گرفت بوسه را بر عارضش جا از هجوم خط نماند سبزه…

ادامه مطلب

از زیر خاک ناله مامی توان شنید

از زیر خاک ناله مامی توان شنید بیرون باغ نیز نوا می توان شنید برگ خزان رسیده بود ترجمان باغ از رنگ چهره حال مرا…

ادامه مطلب

ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن

ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن حشر خواب آلودگان از نعره مستانه کن مجلس از دود چراغ کشته ماتمخانه ای است این…

ادامه مطلب

از روی نرم سرزنش خار می کشم

از روی نرم سرزنش خار می کشم چون گل ز حسن خلق خود آزار می کشم آزاده ام، مرا سرو برگ لباس نیست از مغز…

ادامه مطلب

ساده لوحانی که درد خود به درمان داده اند

ساده لوحانی که درد خود به درمان داده اند دامن یوسف زدست از مکر اخوان داده اند محرمان کعبه مقصود، از تار نفس جامه احرام…

ادامه مطلب

از دل مپرس، خانه به سیلاب داده ای

از دل مپرس، خانه به سیلاب داده ای تعلیم بی قراری سیماب داده ای در زیر تیغ، بستر راحت فکنده ای در چشم فتنه داد…

ادامه مطلب

زین نقطه بود گردش پرگار فلکها

زین نقطه بود گردش پرگار فلکها هر چند که ما را ز سویدا خبری نیست این خواب پریشان گل پوشیدن چشم است بیدار دلان را…

ادامه مطلب

از دستبرد ناله آتش زبان من

از دستبرد ناله آتش زبان من چون جوی شیر، آب شده است استخوان من تا دست می زنی به هم، از دست رفته ام بر…

ادامه مطلب

زهی نقاب جمالت برهنه رویی ها

زهی نقاب جمالت برهنه رویی ها خموشی تو زبان بند کامجویی ها ز سرو قد تو یک جلوه، عالم آشوبی ز نوبهار تو یک برق،…

ادامه مطلب

از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را

از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را با قافله کاری نبود فرد روان را آسودگی و درد طلب آتش و آب است منزل…

ادامه مطلب

زنوبهار خط یار ناامید مباش

زنوبهار خط یار ناامید مباش ز حسن عاقبت کار نا امید مباش به نوش جاده نیش منتهی گردد به زخم خار ز گلزار ناامید مباش…

ادامه مطلب

از خرام ناز منت بر زمین داردبهار

از خرام ناز منت بر زمین داردبهار هر طرف صد خرمن گل خوشه چین داردبهار تختش از بادست وچتراز ابرولشکر ازپری اسم اعظم چون سلیمان…

ادامه مطلب

زمین از دامن تر عالم آب است پنداری

زمین از دامن تر عالم آب است پنداری ز غفلت آسمان ها پرده خواب است پنداری ز شوخی گر چه آسایش نفهمیده است مژگانش نظر…

ادامه مطلب

از حریم ما سخن چین چون سخن بیرون برد؟

از حریم ما سخن چین چون سخن بیرون برد؟ باد نتوانست نکهت زین چمن بیرون برد شمع را خاکستر پروانه اینجا سرمه داد کیست راز…

ادامه مطلب

زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند

زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند سرمه خاموش را چشمت زبان آور کند آن که می گوید قیامت بر نمی خیزد، کجاست؟ تا در…

ادامه مطلب

از جنون این عالم بیگانه را گم کرده ام

از جنون این عالم بیگانه را گم کرده ام آسمان سیرم زمین خانه را گم کرده ام نه من از خود نه کسی از حال…

ادامه مطلب

کام دل ازان غنچه مستور گرفتیم

کام دل ازان غنچه مستور گرفتیم صد تنگ شکر از دهن مور گرفتیم آخر ز بیابان جنون سر بدر آورد هر چند عنان دل پرشور…

ادامه مطلب

از تن خاکی به جد و جهد رستن مشکل است

از تن خاکی به جد و جهد رستن مشکل است رشته جان را به زور خود گسستن مشکل است رستمی باید که بیژن را برون…

ادامه مطلب

قیمت خاک ندارد به نمکزار نمک

قیمت خاک ندارد به نمکزار نمک شور محشر نفروشد به لب یار نمک پسته شور به شکر نگرفته است کسی چه غریب است درآن لعل…

ادامه مطلب

از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش است

از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش است از تیر راستی و کجی از کمان خوش است تغییر رنگ خوش بود از روی شرمگین…

ادامه مطلب