سخن کی به جانهای غافل نشنید

سخن کی به جانهای غافل نشنید ز دل هر چه برخاست در دل نشیند غبار یتیمی است جویای گوهر غم عشق در جان کامل نشیند…

ادامه مطلب

از شکست آرزو قند مکرر می خوریم

از شکست آرزو قند مکرر می خوریم بر لب خود خاک می مالیم و شکر می خوریم با سپهر تلخ سیما خنده رو بر می…

ادامه مطلب

سخن به مردم افسرده دل اثر چه کند

سخن به مردم افسرده دل اثر چه کند به خون مرده تقاضای نیشتر چه کند جز این که خون خورد وبر جگر نهد دندان به…

ادامه مطلب

از شادی جهان غم دلدار خوشترست

از شادی جهان غم دلدار خوشترست این است آن غمی که ز غمخوار خوشترست با فقر خوش برآی که صد پرده خواب امن در چشم…

ادامه مطلب

سپهر نیک وبد از یکدگر جدا نکند

سپهر نیک وبد از یکدگر جدا نکند تمیز گندم و جواز هم آسیا نکند ز آه وناله افتادگان ملاحظه کن که تیر مردم بی دست…

ادامه مطلب

از سرکشی و ناز ندارد سر ما گل

از سرکشی و ناز ندارد سر ما گل سرپیش فکنده است به تقریب حیا گل کو فرصت دلجویی مرغان گرفتار خاری نتوانست برآورد ز پا…

ادامه مطلب

سبک از عقل به یک رطل گران کرد مرا

سبک از عقل به یک رطل گران کرد مرا صحبت پیر خرابات جوان کرد مرا حلقه کعبه ازو نعل در آتش دارد آن که سرگشته…

ادامه مطلب

از سر پر آرزو دل زردرویی می کشد

از سر پر آرزو دل زردرویی می کشد عاقل از بالای جاهل زردرویی می کشد قسمت دنیا ز اهل آخرت شرمندگی است حق چو شد…

ادامه مطلب

سالکان را کی دل از اسباب می گردد گران؟

سالکان را کی دل از اسباب می گردد گران؟ خار و خس کی بر دل سیلاب می گردد گران؟ شرط طاعت چشم گریان و دل…

ادامه مطلب

از زمین اوج گرفته است غباری که مراست

از زمین اوج گرفته است غباری که مراست ایمن از سیلی موج است کناری که مراست چشم پوشیده ام از هر چه درین عالم هست…

ادامه مطلب

ساقی ز ما شراب نخواهد دریغ داشت

ساقی ز ما شراب نخواهد دریغ داشت دریا ز تشنه آب نخواهد دریغ داشت آن شاخ گل کز او جگر خار تازه است از بلبلان…

ادامه مطلب

از دور باش کی حذر اغیار می کند

از دور باش کی حذر اغیار می کند گلچین کجا ملاحظه از خار می کند سیراب اگر شود جگر تشنه از سراب کوثر علاج تشنه…

ادامه مطلب

زینسان که شیشه خنده مستانه می زند

زینسان که شیشه خنده مستانه می زند آخر شراب بر سر پیمانه می زند بیکار نیست گریه بی اختیار شمع آبی بر آتش دل پروانه…

ادامه مطلب

از دل خونشده ام چهره جانان داغ است

از دل خونشده ام چهره جانان داغ است از کباب تر من آتش سوزان داغ است الف از برق کشد بهر چه بر سینه خویش؟…

ادامه مطلب

زیر بال است پناهی که مراست

زیر بال است پناهی که مراست شمع بالین بود آهی که مراست کیست با من طرف جنگ شود؟ اشک و آه است سپاهی که مراست…

ادامه مطلب

از خودی چشم بپوشان اگر اهل دینی

از خودی چشم بپوشان اگر اهل دینی که خدابین نشود دیده هر خودبینی در سرانجام سفر باش که از سنگ مزار خیمه بیرون زده خوش…

ادامه مطلب

زهرازقدح صافدلان رنگ ندارد

زهرازقدح صافدلان رنگ ندارد آیینه گوهر خطر از زنگ ندارد دل در خم آن زلف ندانم به چه روزست در خانه تاریک گهر رنگ ندارد…

ادامه مطلب

از خط شبرنگ حسن سرکش او رام شد

از خط شبرنگ حسن سرکش او رام شد آن دل چون سنگ آخر بیضه اسلام شد سایل مبرم کند شیرین لبان را تلخ گوی از…

ادامه مطلب

زمین نقش پایی است بر آستانت

زمین نقش پایی است بر آستانت فلک شیشه باری است از کاروانت دم عیسوی از بهارت نسیمی کف موسوی برگی از بوستانت سماعیل، رد کرده…

ادامه مطلب

از حلقه های زنجیر سودا چه باک دارد

از حلقه های زنجیر سودا چه باک دارد از گوشمال گرداب دریا چه باک دارد همواری از خطرها دیوارآهنین است از ترکتاز سیلاب دریا چه…

ادامه مطلب

زمانه را گل روی تو در بهار گرفت

زمانه را گل روی تو در بهار گرفت بهشت را خط سبز تو در کنار گرفت کمین دشمن دانا بلای ناگاه است جنون عنان مرا…

ادامه مطلب

از چشم ودل کی آن گل سیراب بگذرد

از چشم ودل کی آن گل سیراب بگذرد خودبین کجا ز آینه وآب بگذرد در سینه های صاف نگیرد قرار دل زود از بساط آینه…

ادامه مطلب

کجا از تیغ سرگرم محبت باک می دارد؟

کجا از تیغ سرگرم محبت باک می دارد؟ سرعاشق کمند وحدت از فتراک می دارد ندارد پاک گوهر شکوه ای از تلخی دوران صدف در…

ادامه مطلب

از ته دل هر که روی خود به دنیا کرده است

از ته دل هر که روی خود به دنیا کرده است پشت از کوتاه بینی ها به عقبی کرده است رزق ما بی دست و…

ادامه مطلب

کاروان گریه از چشمم ندانم چون گذشت

کاروان گریه از چشمم ندانم چون گذشت تا سر مژگان رسید، از صد محیط خون گذشت قمریی بر لوح خاک از نقش پایش نقش بست…

ادامه مطلب

از ترزبانیم نشد آسوده کام خشک

از ترزبانیم نشد آسوده کام خشک کز آب تیغ، سبز نگردد نیام خشک زنهار تن به نام مده چون نگین، که شد عالم سیاه درنظر…

ادامه مطلب

قطع نظر چگونه ز جانان کند، کسی؟

قطع نظر چگونه ز جانان کند، کسی؟ از ماه مصر آینه پنهان کند، کسی در حفظ خنده آن دهن تنگ عاجزست چون شور حشر را…

ادامه مطلب

از بیم خط آن لب شد باریک وچنین باشد

از بیم خط آن لب شد باریک وچنین باشد آن را که چنین زهری در زیر نگین باشد در خانه زین هر کس شمشاد ترا…

ادامه مطلب

قدم ز خویش برون نه فلک سواری کن

قدم ز خویش برون نه فلک سواری کن بکش به جیب سر خود کلاهداری کن به هر چه می کشدت دل درین سرای سپنج به…

ادامه مطلب

از بس عرق از چهره گلفام تو گل کرد

از بس عرق از چهره گلفام تو گل کرد چون پشت لب سبزخطان بام تو گل کرد خونم چو می از لعل می آشام تو…

ادامه مطلب

قانع از صاف به دردست دماغی که مراست

قانع از صاف به دردست دماغی که مراست روغن از ریگ کند جذب، چراغی که مراست بس که از عشق تو هر لحظه به رنگی…

ادامه مطلب

از آه دام موج به دریا فکنده ایم

از آه دام موج به دریا فکنده ایم از اشک تخم لاله به صحرا فکنده ایم یک روز با حباب به کشتی نشسته ایم همراه…

ادامه مطلب

فلک به آبله خار دیده می ماند

فلک به آبله خار دیده می ماند زمین به دامن در خون کشیده می ماند طراوت از ثمر آسمانیان رفته است ترنج ماه به نار…

ادامه مطلب

آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست

آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست دشت پر نخجیر و یک ناوک مرا در کیش نیست خانه اهل تعلق شاهراه حادثه است دزد…

ادامه مطلب

فغان که هستی من در ورق شماری رفت

فغان که هستی من در ورق شماری رفت حیات من چو قلم در سیاه کاری رفت به خون دل، ورقی چند را سیه کردم چو…

ادامه مطلب

آتش لعل از رخت در عرق شرم مرد

آتش لعل از رخت در عرق شرم مرد سیب زنخدان تو دست ز خورشید برد نقش شب وروز ما با مه وخور بدنشست یک ره…

ادامه مطلب

فروغ مهر باشد دیده اخترشماران را

فروغ مهر باشد دیده اخترشماران را صفای ماه باشد جبهه شب زنده داران را نه هر آهی قبول افتد، نه هر اشکی اثر دارد یکی…

ادامه مطلب

آبروی حسن از مژگان نمناک من است

آبروی حسن از مژگان نمناک من است صیقل آیینه رویان دیده پاک من است از نگاه آشنایی می توان کشتن مرا حلقه های چشم خونریز…

ادامه مطلب

فتنه روز جزا خانه نشین است اینجا

فتنه روز جزا خانه نشین است اینجا فتنه این است که در خانه زین است اینجا مردی از پرده ناموس برون آمدن است هر که…

ادامه مطلب

آب در دیده پیمانه می می آید

آب در دیده پیمانه می می آید این چه شورست که از کوچه نی می آید نفس عیسوی از سینه خم می جوشد بوی روح…

ادامه مطلب

غیر کی پیش تو پیغام مرا می گوید؟

غیر کی پیش تو پیغام مرا می گوید؟ غرض آلود کجا حرف بجا می گوید؟ وعده هایی که ز عشاق نهان می داری یک به…

ادامه مطلب

پیش من ثابت و سیار فلک مرغوب است

پیش من ثابت و سیار فلک مرغوب است خرده گل همه در دیده بلبل خوب است حاصل گردش افلاک دم صبح بود از نفس آنچه…

ادامه مطلب

غنیمت دان درین وحشت سرا خلوت گزینی را

غنیمت دان درین وحشت سرا خلوت گزینی را که از پوشیدن چشم است عینک دوربینی را تو از تن پروری بار زمین گردیده ای، ورنه…

ادامه مطلب

پیش آن آیینه رو راه سخن داریم ما

پیش آن آیینه رو راه سخن داریم ما بخت سبز طوطی شکرشکن داریم ما چشم ما چون زاهدان بر میوه فردوس نیست دستگیری چشم ازان…

ادامه مطلب

غم محال است که تدبیر دل من نکند

غم محال است که تدبیر دل من نکند این نه برقی است که دلسوزی خرمن نکند سرو چون قامت عاشق طلبی جلوه دهد چه کند…

ادامه مطلب

پیچیده است دست تو دست کلیم را

پیچیده است دست تو دست کلیم را در حقه کرده لعل تو در یتیم را موج از حقیقت گهر بحر غافل است حادث چگونه درک…

ادامه مطلب

غفلت دل از شراب ناب می گردد زیاد

غفلت دل از شراب ناب می گردد زیاد تیرگی آیینه را از آب می گردد زیاد چشم و دل را پرده های خواب غفلت می…

ادامه مطلب

پنبه نبود که شد از سینه افگار سفید

پنبه نبود که شد از سینه افگار سفید چشم داغم شده از شوق نمکزار سفید در دیاری که تو از جلوه فروشان باشی گل ز…

ادامه مطلب

غبار هستی خود سرمه چشم فنا کردم

غبار هستی خود سرمه چشم فنا کردم کفی خاکستر افسرده در کار صبا کردم نمی سوزم اگر برق اجل در خرمنم افتد که من در…

ادامه مطلب

پرستشی که مدام است می پرستی ماست

پرستشی که مدام است می پرستی ماست شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست اگر چه هستی ما چون حباب یک نفس است دل پر…

ادامه مطلب