گو نباشد شمع بر خاک این به خون آغشته را

گو نباشد شمع بر خاک این به خون آغشته را نور می بارد ز سیما این چراغ کشته را ساده لوحان جنون از بیم محشر…

ادامه مطلب

این چه خورشیدست یارب از افق تابان شده؟

این چه خورشیدست یارب از افق تابان شده؟ کز تماشایش فلک یک دیده حیران شده می شود خورشید تابان را گلاب پیرهن هر که را…

ادامه مطلب

گلزار جوش حسن خداداد می زند

گلزار جوش حسن خداداد می زند باغ از شکوفه موج پریزاد می زند خون لاله لاله می چکد از تیغ کوهسار طاوس سر ز بیضه…

ادامه مطلب

ای گل ز شوخ چشمی اغیار غافلی

ای گل ز شوخ چشمی اغیار غافلی از سادگی ز زخم خس و خار غافلی ای گل ز دامن تر اغیار غافلی آیینه ای، ز…

ادامه مطلب

گل اندامی که من دارم نظربرروی گلرنگش

گل اندامی که من دارم نظربرروی گلرنگش ز رنگ آفتابی، آفتابی می شود رنگش نمی دانم قماش دست سیمینش، همین دانم که کار مومیایی می…

ادامه مطلب

ای عالم از ظهور صفاتت عیان شده

ای عالم از ظهور صفاتت عیان شده بست و گشاد دست تو دریا و کان شده پیدایی تو دست اشارات کرده قطع عریانی تو پرده…

ادامه مطلب

گریه ها در چشم تر دارم تماشاکردنی

گریه ها در چشم تر دارم تماشاکردنی در صدف چندین گهر دارم تماشاکردنی نیست مهر خامشی از بی زبانی بر لبم تیغ ها زیر سپر…

ادامه مطلب

ای زبان شعله از زنهاریان خوی تو

ای زبان شعله از زنهاریان خوی تو شاخ گل لرزان ز رشک قامت دلجوی تو پرتو روی تو شمع خلوت روشندلان جوهر آیینه از زنجیریان…

ادامه مطلب

گرنبیند همچو نرگس زیر پا می زیبدش

گرنبیند همچو نرگس زیر پا می زیبدش گر نخیزد پیش پای گل زجا می زیبدش حسن محجوبی که با خود میکند بیگانگی گر نپردازد به…

ادامه مطلب

ای دل روشن حجاب از طارم اخضر مکن

ای دل روشن حجاب از طارم اخضر مکن آفتاب خویش را مغلوب نیلوفر مکن زیر گردون باش چندانی که جسمت جان شود گندمت چون آرد…

ادامه مطلب

گرد غم فرش است دایم در غم آباد وطن

گرد غم فرش است دایم در غم آباد وطن در غریبی نیست مکروهی به جز یاد وطن ای بسا نعمت که یادش به ز ادراکش…

ادامه مطلب

ای خدنگ آه کوتاهی مکن در کین چرخ

ای خدنگ آه کوتاهی مکن در کین چرخ چشمه های خون روان کن از دل سنگین چرخ شعله سودا سزاوار سر پرشور ماست آتش خورشید…

ادامه مطلب

گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست

گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست غفلت سرشار ما را باعثی در کار نیست می زند هر قطره باران چشمکی بر ساقیان…

ادامه مطلب

ای بهار آفرینش گرده سیمای تو

ای بهار آفرینش گرده سیمای تو رشته جانها خس و خاشاک از دریای تو جوی خون از دیده خورشید می سازد روان چهره خاک از…

ادامه مطلب

گر فروغ مهر تابان آب می آرد به چشم

گر فروغ مهر تابان آب می آرد به چشم روی آتشناک او خوناب می آرد به چشم بیقرار گل نپردازد به اوراق خزان مهر و…

ادامه مطلب

اوست عاقل که درین غمکده صهبا نخورد

اوست عاقل که درین غمکده صهبا نخورد روی دست از قدح و پای ز مینا نخورد شاهد بیخبریهاست سکندر خوردن هر که فهمیده نهد پا…

ادامه مطلب

گر درد طلب رهبر این قافله بودی

گر درد طلب رهبر این قافله بودی کی پای ترا پرده خواب آبله بودی؟ زود این ره خوابیده به انجام رسیدی گر ناله شبگیر درین…

ادامه مطلب

آه ما با دل جانان چه تواند کردن؟

آه ما با دل جانان چه تواند کردن؟ باد با تخت سلیمان چه تواند کردن؟ دیده شور ازان کان ملاحت داغ است با نمکزار، نمکدان…

ادامه مطلب

گر چه رویش ز لطافت ز نظر پنهان است

گر چه رویش ز لطافت ز نظر پنهان است هر که را می نگرم در رخ او حیران است می توان خواند ز پشت لب…

ادامه مطلب

آنها که در چمن قدح مل نمی زنند

آنها که در چمن قدح مل نمی زنند دست نشاط در کمر گل نمی زنند رسم است گل به سقف زدن موسم بهار طفلان چرا…

ادامه مطلب

گر چه از وعده احسان فلک پیر شدیم

گر چه از وعده احسان فلک پیر شدیم نعمتی بود که از هستی خود سیر شدیم نیست زین سبز چمن کلفت ما امروزی غنچه بودیم…

ادامه مطلب

آنچنان کز رفتن گل، خار می ماند به جا

آنچنان کز رفتن گل، خار می ماند به جا از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت…

ادامه مطلب

گر جلا آیینه های تیره را نم می کند

گر جلا آیینه های تیره را نم می کند عاشقان را هم می گلرنگ خرم می کند می کند در سخت رویان صحبت نیکان اثر…

ادامه مطلب

آن که ما سرگشته اوییم در دل بوده است

آن که ما سرگشته اوییم در دل بوده است دوری ما غافلان از قرب منزل بوده است ما عبث در سینه دریا نفس را سوختیم…

ادامه مطلب

گر بنالم خون ز چشم سنگ می آید برون

گر بنالم خون ز چشم سنگ می آید برون ور بگریم خار و گل یکرنگ می آید برون هر طرف دیوانه خوش طالع من می…

ادامه مطلب

آن شوخ چه گویم که دل از دست چسان برد

آن شوخ چه گویم که دل از دست چسان برد نامد به کنار من ودل را زمیان برد دل خون شد وآن ترک جفاکیش نیامد…

ادامه مطلب

گاهی در آب دیده و گاهی در آتشیم

گاهی در آب دیده و گاهی در آتشیم درمانده متابعت نفس سرکشیم کردند پای بوس هدف تیرهای راست ما از کجی مقید زندان ترکشیم موج…

ادامه مطلب

آن را که نیست ذوق وصال شکستگی

آن را که نیست ذوق وصال شکستگی در دل خلد چو شیشه خیال شکستگی ماه از شکستگی به تمامی رسیده است غافل مشو ز حسن…

ادامه مطلب

کی سفیدی می تواند شد به چشم ما نقاب؟

کی سفیدی می تواند شد به چشم ما نقاب؟ کف چه باشد تا شود بر چهره دریا نقاب دیده خورشید نتوان بست با دستار صبح…

ادامه مطلب

آن آفت جان بر سر انصاف نیامد

آن آفت جان بر سر انصاف نیامد آن تلخ زبان بر سر انصاف نیامد مور خط ازان تنگ شکر گرد برآورد آن مور میان بر…

ادامه مطلب

کی دل غمگین به زور آه و افغان وا شود؟

کی دل غمگین به زور آه و افغان وا شود؟ از گشاد تیر هیهات است پیکان وا شود ریزش پوشیده می خواهد گدای بی سؤال…

ادامه مطلب

حسن روزی که صف آرایی آن مژگان کرد

حسن روزی که صف آرایی آن مژگان کرد صف محشر علم شهرت خود پنهان کرد پیش ازین گر به شکر پسته نهان می کردند لب…

ادامه مطلب

کوه را چون ابر، حکم او به رفتار آورد

کوه را چون ابر، حکم او به رفتار آورد ریگ را چون سبحه، ذکر او به گفتار آورد جنبش ما ناتوانان است از اقبال عشق…

ادامه مطلب

حسن توغافل است ز قدر و بهای خویش

حسن توغافل است ز قدر و بهای خویش آیینه راخبر نبود از صفای خویش چون شمع تا به خلوت او راه برده ام صد بار…

ادامه مطلب

کوته اندیشی که طاعات ریایی کرده است

کوته اندیشی که طاعات ریایی کرده است خویش را محروم از مزد خدایی کرده است دست خشک آسمان، خورشید عالمتاب را کاسه دریوزه شبنم گدایی…

ادامه مطلب

حسرت اوقات غفلت چون زدل بیرون رود؟

حسرت اوقات غفلت چون زدل بیرون رود؟ داغ فرزندست فوت وقت، از دل چون رود؟ چون کسی سالم برون از ورطه گردون رود؟ از شکار…

ادامه مطلب

که را می گشت در دل کز زمین انسان شود پیدا؟

که را می گشت در دل کز زمین انسان شود پیدا؟ که می گفت از تنور خام این طوفان شود پیدا؟ به آه گرم دل…

ادامه مطلب

حذر کنید ز چشمی که آسمان گون است

حذر کنید ز چشمی که آسمان گون است که همچو سبزه شمشیر تشنه خون است ز گریه ای که به دامان دشت مجنون ریخت هنوز…

ادامه مطلب

کناره گیر ازین قوم بی مروت خشک

کناره گیر ازین قوم بی مروت خشک که داغ تشنه لبی به بود ز منت خشک نزد برآتش من آب،سبزه خط او فزود تشنگی شوق…

ادامه مطلب

حاصلی غیر از تهیدستی دل روشن نداشت

حاصلی غیر از تهیدستی دل روشن نداشت شمع با آن منزلت هرگز دو پیراهن نداشت چشم ما را حسرت پرواز در دل شد گره بس…

ادامه مطلب

کعبه عشقم، بلا ریگ بیابان من است

کعبه عشقم، بلا ریگ بیابان من است زخم شمشیر زبان خار مغیلان من است جوش فرهادست از کهسار من سرچشمه ای شور مجنون گردبادی از…

ادامه مطلب

چیست جان تا زیر تیغ یار نتوان باختن؟

چیست جان تا زیر تیغ یار نتوان باختن؟ سهل باشد پیش آب زندگی جان باختن قطره را گوهر، گهر را بحر عمان کردن است سر…

ادامه مطلب

کسی که عیب ترا پیش چشم بنگارد

کسی که عیب ترا پیش چشم بنگارد ببوس دیده او را که بر تو حق دارد ز فوت مطلب جزئی مشو غمین که فلک ستاره…

ادامه مطلب

چون قلم بر سر غمنامه هجران آید

چون قلم بر سر غمنامه هجران آید دل به جان، آه به لب، اشک به مژگان آید گر شب هجر سیاهی شود و آه قلم…

ادامه مطلب

کرسی دارست اوج اعتبار این جهان

کرسی دارست اوج اعتبار این جهان دل منه بر دولت ناپایدار این جهان با گرفتن گر چه دارد جنگ استغنای فقر گوشه ای گیر از…

ادامه مطلب

چون صدف تا چند پیش ابر دست افراشتن؟

چون صدف تا چند پیش ابر دست افراشتن؟ اشک حسرت را فرو خوردن، گهر پنداشتن چند پیش صبح بردن آبروی اشک و آه؟ در زمین…

ادامه مطلب

کجروی بال و پر سیرست بد کردار را

کجروی بال و پر سیرست بد کردار را راستی سنگ دل رفتار باشد مار را کاش بند حیرتی بر دست گلچین می گذاشت آن که…

ادامه مطلب

چون زتاب می رخت بر لاله پهلو می زند

چون زتاب می رخت بر لاله پهلو می زند غنچه در پیش گل روی تو زانو می زند چون شود از عارضش آب طراوت موج…

ادامه مطلب

کجا حریص ملول از گزند می گردد؟

کجا حریص ملول از گزند می گردد؟ که خاک در دهن حرص قند می گردد ازان نگاه تو چون تیر می خلد در دل که…

ادامه مطلب

چون خط از لعل لب آن ماه می آید برون

چون خط از لعل لب آن ماه می آید برون از جگرگاه بدخشان آه می آید برون تا قیامت دل نخواهد ماند در زندان جسم…

ادامه مطلب