محو رخ زیبای تو فارغ ز جهان است

محو رخ زیبای تو فارغ ز جهان است بیداری حیرت زدگان خواب گران است پوشیدن چشم از دو جهان سود نبخشد مادام که دل در…

ادامه مطلب

برون نمی برد از فکر دوست عالم آبم

برون نمی برد از فکر دوست عالم آبم نقاب دولت بیدار نیست پرده خوابم جگر گداز محیط است داغ تشنگی من کلاه گوشه به دریا…

ادامه مطلب

محبوس آسمان چه پروبال واکند

محبوس آسمان چه پروبال واکند در زیر سنگ سبزه چه نشو ونما کند از بس درشت می رود این توسن فلک وقت است بند بند…

ادامه مطلب

برق سبک عنان نرسد در شتاب عمر

برق سبک عنان نرسد در شتاب عمر زنهار دل مبند به مد شهاب عمر گر بنگری به دیده عبرت، اشاره ای است هر ماه نو…

ادامه مطلب

مبین ز موج تهیدست خوار دریا را

مبین ز موج تهیدست خوار دریا را که روی کار بود پشت کار دریا را شکسته تا نشوی چون حباب هیهات است که همچو موج…

ادامه مطلب

برای کام دنیا دامن دل بر میان مشکن

برای کام دنیا دامن دل بر میان مشکن پر و بال هما را در هوای استخوان مشکن فلک در زیر پای توست چون از خود…

ادامه مطلب

مانع مستی غفلت دل هشیار من است

مانع مستی غفلت دل هشیار من است پادشاه شب من دیده بیدار من است می سپارند به هم دست به دست اطفالم شور مجنون خجل…

ادامه مطلب

بر نظربازان ستم در ابتدای خط مکن

بر نظربازان ستم در ابتدای خط مکن خشک مغزی در بهار جانفزای خط مکن قطع پیوند محبت می کند مکتوب خشک سرکشی با عاشقان در…

ادامه مطلب

ما هوش خود به باده گلرنگ داده ایم

ما هوش خود به باده گلرنگ داده ایم گردن چو شیشه بر خط ساغر نهاده ایم بر روی دست باد مرا دست سیر ما چون…

ادامه مطلب

بر زبانها وصف قد دلستان خواهد دوید

بر زبانها وصف قد دلستان خواهد دوید مصرع برجسته بر گرد جهان خواهد دوید گر چنین دیوانه گردد از قد رعنای او سرو پا بر…

ادامه مطلب

ما کار دل به آن خم ابرو گذاشتیم

ما کار دل به آن خم ابرو گذاشتیم سر چون کمان حلقه به زانو گذاشتیم بستیم لب به شهد خموشی ز گفتگو شکر به طوطیان…

ادامه مطلب

بر آن سرم که وطن در دیار خویش کنم

بر آن سرم که وطن در دیار خویش کنم تأملی که ندارم به کار خویش کنم کنم چو صیقل فولاد، رویی از آهن جلای آینه…

ادامه مطلب

ما ز حیرت در حریم وصل هجران می کشیم

ما ز حیرت در حریم وصل هجران می کشیم دلو خود خالی برون از چاه کنعان می کشیم منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند…

ادامه مطلب

بجز تشویش خاطر عالم فانی نمی دارد

بجز تشویش خاطر عالم فانی نمی دارد جهان دارالامانی غیر حیرانی نمی دارد نباشد هیچ بنیادی زسیل حادثات ایمن بغیر از خانه بر دوشی که…

ادامه مطلب

ما درین وحشت سرا آتش عنان افتاده ایم

ما درین وحشت سرا آتش عنان افتاده ایم عکس خورشیدیم در آب روان افتاده ایم ناامید از جذبه خورشید تابان نیستیم گرچه چون پرتو به…

ادامه مطلب

باعث آزار شد ترک دل آزاری مرا

باعث آزار شد ترک دل آزاری مرا تخته مشق حوادث کرد همواری مرا روز روشن می کند کار نمک در دیده ام شب ز شکر…

ادامه مطلب

ما چاشنی بوسه ز دشنام گرفتیم

ما چاشنی بوسه ز دشنام گرفتیم فیض شکر از تلخی بادام گرفتیم دل صاف نمودیم به نیک و بد ایام فیض دم صبح از نفس…

ادامه مطلب

باده در شیشه و پیمانه من سنگ شود

باده در شیشه و پیمانه من سنگ شود سبزی بخت بر آیینه من زنگ شود تا فشاندم به جهان دست سبکبار شدم شود آسوده فلاخن…

ادامه مطلب

ما از صفای سینه بی کینه بر زمین

ما از صفای سینه بی کینه بر زمین مالیده ایم چهره آیینه بر زمین از راه خلق مطلب ما خار چیدن است گر می کشیم…

ادامه مطلب

با هرکه روی حرف بجز یار داشتم

با هرکه روی حرف بجز یار داشتم آیینه پیش صورت دیوار داشتم همچون سرو، برگ بر من آزاده بار بود از بار اگر چه جان…

ادامه مطلب

لطف و قهر زمانه هر دو یکی است

لطف و قهر زمانه هر دو یکی است گره دام و دانه هر دو یکی است پشت و رو نیست کار دنیا را شب و…

ادامه مطلب

با کمال محرمی محرم ازان رخساره ام

با کمال محرمی محرم ازان رخساره ام درکنار گل چو بوی گل همان آواره ام روی آتشناک خوبان آب حیوان من است هست از آتش…

ادامه مطلب

لبریز از می شفق کن ایاغ صبح

لبریز از می شفق کن ایاغ صبح از خشکی دماغ محور بر دماغ صبح عشقی که صادق است شام مطلبش از خود شراب لعل برآرد…

ادامه مطلب

با صبح روگشاده تر ازآفتاب باش

با صبح روگشاده تر ازآفتاب باش ازهر که دم شمرده زند در حساب باش خواهی درست ازآب برآید سبوی تو خاموش چون پیاله به بزم…

ادامه مطلب

لب چو گردد خالی از عقد سخن، خمیازه ای است

لب چو گردد خالی از عقد سخن، خمیازه ای است چون نباشد گوهر دندان، دهن خمیازه ای است جای عنبر را کف بی مغز نتواند…

ادامه مطلب

با دل تشنه و سوز جگر خود چه کنم؟

با دل تشنه و سوز جگر خود چه کنم؟ در صدف آب نسازم گهر خود چه کنم؟ مرهم امروز تویی داغ جگرریشان را ننمایم به…

ادامه مطلب

گیرم چگونه زان بت طناز بوسه را؟

گیرم چگونه زان بت طناز بوسه را؟ کز خود کند مضایقه از ناز بوسه را بیجاده ای است بوسه ربا آن عقیق لب کز جذبه…

ادامه مطلب

با اختیار حق چه بود اختیار ما؟

با اختیار حق چه بود اختیار ما؟ با نور آفتاب چه باشد شرار ما؟ ای روشنان عالم بالا مدد کنید شاید ز قید سنگ برآید…

ادامه مطلب

گوش ناز تو به فریاد حزین می مالم

گوش ناز تو به فریاد حزین می مالم تا جبین هوس خود به زمین می مالم با لب تازه خطش چند سیاهی بزند چهره آب…

ادامه مطلب

این کوه غم که در دل دیوانه من است

این کوه غم که در دل دیوانه من است سنگ ملامت ابجد طفلانه من است جوش گل از ترانه مستانه من است هر جا سری…

ادامه مطلب

گه از خم، گه زساغر، گه زمینا سر برون آرد

گه از خم، گه زساغر، گه زمینا سر برون آرد شراب عشق هر ساعت سر از یک جا برون آرد درین عبرت سرا هر کس…

ادامه مطلب

این چه خط است و این چه رخسارست

این چه خط است و این چه رخسارست این چه آیینه، این چه زنگارست این چه خال، این چه گوشه ابرو این چه مار، این…

ادامه مطلب

گل عذار تو بی آب و تاب می گردد

گل عذار تو بی آب و تاب می گردد سواد زلف تو موج سراب می گردد تبسم تو به این چاشنی نخواهد ماند شراب لعل…

ادامه مطلب

ای که از عالم معنی خبری نیست ترا

ای که از عالم معنی خبری نیست ترا بهتر از مهر خموشی سپری نیست ترا اگر از خویش برون آمده ای چون مردان باش آسوده…

ادامه مطلب

گفتگوی عشق را من در میان انداختم

گفتگوی عشق را من در میان انداختم طرح جوهر من به شمشیر زبان انداختم نامی از شور محبت بر زبانها مانده بود این نمک من…

ادامه مطلب

ای شاخ گل شکسته طرف کلاه تو

ای شاخ گل شکسته طرف کلاه تو پیچ و خم بنفشه ز خط سیاه تو بوی گل از ادب نکند پای خود دراز در سایه…

ادامه مطلب

گریه از دل نبرد کلفت روحانی را

گریه از دل نبرد کلفت روحانی را عرق شرم نشوید خط پیشانی را لنگر درد به فریاد دل ما نرسید تا که تسکین دهد این…

ادامه مطلب

ای روح، سیر عالم امکان چه لازم است؟

ای روح، سیر عالم امکان چه لازم است؟ رفتن به پای خویش به زندان چه لازم است؟ ای قطره چون قرار نداری به دست ابر…

ادامه مطلب

گرفت ازسرخم خشت پیر باده فروش

گرفت ازسرخم خشت پیر باده فروش چراغ عیش برون آمد از ته سرپوش ز حرف تلخ ملامتگران نیندیشد به گوش هرکه رسیده است بانگ نوشانوش…

ادامه مطلب

ای دل به خرابات حقیقت گذری کن

ای دل به خرابات حقیقت گذری کن خود را به دو پیمانه جهان دگری کن با مردم دیوانه قلم را نبود کار از داغ جنون…

ادامه مطلب

گرچه انفاس گرامی سینه صرف آه کرد

گرچه انفاس گرامی سینه صرف آه کرد اینقدر شد دانه خود را جدا از کاه کرد تا نگارین شد زمی دست سبو در زیر سر…

ادامه مطلب

ای چشم تو خونریزتر از دور زمانه

ای چشم تو خونریزتر از دور زمانه مژگان ترا مردمک دیده نشانه مجروح دم تیغ ترا مژده کشتن پیغام صبوحی است به مخمور شبانه می…

ادامه مطلب

گر نباشم من غبار آستانی گو مباش

گر نباشم من غبار آستانی گو مباش دربهشت جاودان برگ خزانی گو مباش گرنباشد طوطی من در شکرزار جهان سبزه بیگانه ای دربوستان گو مباش…

ادامه مطلب

اول سری به رخنه دیوار می کشم

اول سری به رخنه دیوار می کشم دیگر به آشیانه خود خار می کشم سوزن تمام چشم شد از انتظار و من با ناخن شکسته…

ادامه مطلب

گر شوی با خبر از سوز دل بیتابم

گر شوی با خبر از سوز دل بیتابم دم آبی نخوری تا نکنی سیرابم محرمی نیست در آفاق به محرومی من عین دریایم و سرگشته…

ادامه مطلب

آه می دزدد نفس در سینه افگار من

آه می دزدد نفس در سینه افگار من غنچه می خسبد نسیم صبح در گلزار من پرده گنج است ویرانی، که تا محشر مباد سایه…

ادامه مطلب

گر چو غواصان توانی پای از سر ساختن

گر چو غواصان توانی پای از سر ساختن می توانی جیب و دامن پرز گوهر ساختن ایمنند آزاد مردان از پریشان خاطری فرد را نتوان…

ادامه مطلب

آه کی از جان دردآلود می آید برون

آه کی از جان دردآلود می آید برون کز خس و خاشاک هستی دود می آید برون سوخت خونم در رگ و پی بس که…

ادامه مطلب

گر چه دارد تلخی زهر اجل جام وداع

گر چه دارد تلخی زهر اجل جام وداع برامید مرگ می نوشم به هنگام وداع آخر بیماری جانکاه می باشد هلاک اول هجران جانسوزست انجام…

ادامه مطلب

انگور ما رسید و به خم رفت وباده شد

انگور ما رسید و به خم رفت وباده شد شکر خدا که عقده مشکل گشاده شد قدر سخن بجا چو بود بیش می شود نازل…

ادامه مطلب