روح پاک من کند پاکیزه گوهر تیغ را

روح پاک من کند پاکیزه گوهر تیغ را مشک گردد خون من در ناف جوهر تیغ را خون گرمم گر شود در دل مصور تیغ…

ادامه مطلب

رنگ در روی شراب آن لب میگون نگذاشت

رنگ در روی شراب آن لب میگون نگذاشت حرکت در الف آن قامت موزون نگذاشت تا پی ناقه لیلی نشد از دشت سفید هیچ کس…

ادامه مطلب

رفت در خلوت مینا گل و بلبل آسود

رفت در خلوت مینا گل و بلبل آسود بلبل از ناله فرو بست لب و گل آسود شعله گرمی هنگامه گلزار نشست غنچه شد شهرت…

ادامه مطلب

رسید خانه زین عاقبت به کام از تو

رسید خانه زین عاقبت به کام از تو هلال یکشبه اش شد مه تمام از تو چه نسبت است به خورشید رنگ روی ترا؟ که…

ادامه مطلب

رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است

رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است شبنم برای تازگی گلستان بس است حال مرا زبان نکند گر بیان درست رنگ شکسته، درد مرا…

ادامه مطلب

رتبه خط تو بالغ نظران می دانند

رتبه خط تو بالغ نظران می دانند قدر یاقوت تو روشن گهران می دانند شیوه چشم ترا اهل نظر می یابند نشأه حسن ترا بیخبران…

ادامه مطلب

راه مقصود طی از آبله پا نشود

راه مقصود طی از آبله پا نشود گره از رشته به دندان گهر وا نشود محفل آرای سخن را طرفی در کارست طوطی از آینه…

ادامه مطلب

ذوق حیرانی به داد چشم خونپالا رسید

ذوق حیرانی به داد چشم خونپالا رسید سینه خم امن شد از جوش، تا صهبا رسید رفته بود از رفتن گل شورش ما کم شود…

ادامه مطلب

دیده روشن از فروغ آشنایی می شود

دیده روشن از فروغ آشنایی می شود رزق چشم است آنچه صرف روشنایی می شود هر که خاک نیستی در چشم خود بینی نریخت گرچه…

ادامه مطلب

اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر دارد

اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر دارد ولی شهد خموشی در نظر شان دگر دارد زطوق بندگی راه نفس شد تنگ بر قمری…

ادامه مطلب

دولت ز دستگیری مردم بپابود

دولت ز دستگیری مردم بپابود فانوس این چراغ ز دست دعابود چون غنچه هست اگر دل جمعی درین چمن در گلشن همیشه بهار رضا بود…

ادامه مطلب

اگر فتح جگرداران به تیغ افراختن باشد

اگر فتح جگرداران به تیغ افراختن باشد مرا امید نصرت از سپر انداختن باشد نگردد شمع خرج گاز چون خاموش می گردد گل خیر زبان…

ادامه مطلب

زلف را نبود سرانجامی که می باید مرا

زلف را نبود سرانجامی که می باید مرا خط مگر سامان دهد دامی که می باید مرا کم مبادا سایه عشق از سرم، کز درد…

ادامه مطلب

اگر چو رشته تن خود به پیچ وتاب دهید

اگر چو رشته تن خود به پیچ وتاب دهید ز چشمه سار گهر زود دیده آب دهید مرا پیاله دیگر نمی دهد مستی به من…

ادامه مطلب

زشکر خنده پنهان او دل تازه می گردد

زشکر خنده پنهان او دل تازه می گردد ز احسان نهانی جان سایل تازه می گردد مشو زنهار از یکتایی محمل نشین غافل زشوخی گرچه…

ادامه مطلب

اگر چه دردلم از ترکش است افزون تیر

اگر چه دردلم از ترکش است افزون تیر همان به شست تو خمیازه می کشم چون تیر به بال عاریه دارم طمع ز ساده دلی…

ادامه مطلب

شکفتگی نشود سبز در چمن بی تو

شکفتگی نشود سبز در چمن بی تو به اشک شمع زند غوطه انجمن بی تو عنان برق و نسیم خزان و سیل بهار نرفته اند…

ادامه مطلب

اگر جان دربهای می دهی بر می ستم باشد

اگر جان دربهای می دهی بر می ستم باشد که در میزان ماه مصر گوهر سنگ کم باشد زوصل دختر رز در جوانی کام دل…

ادامه مطلب

شعله شوق اگر در دل خارا گیرد

شعله شوق اگر در دل خارا گیرد کعبه چون محمل لیلی ره صحرا گیرد یوسف این گرمی بازار ندیده است به خواب مهر در کوی…

ادامه مطلب

اگر این بار می آید به دستم گردن مینا

اگر این بار می آید به دستم گردن مینا چو درد می نخواهم داشت دست از دامن مینا خرابم می کند بی لعل او در…

ادامه مطلب

شراب نامرادی بی خمارست

شراب نامرادی بی خمارست به قدر تلخی این می خوشگوارست جواب خشک ازان لبهای سیراب به کشت عاشقان ابر بهارست ازان چشم تو رنجورست دایم…

ادامه مطلب

افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا

افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا بتوان به روی گرم برافروختن مرا چون ماهی برشته، به آب حیات وصل رغبت شود دو آتشه از…

ادامه مطلب

شد گل صد برگ خار از اشک خوش پرگاله ام

شد گل صد برگ خار از اشک خوش پرگاله ام سبزه خوابیده در گلشن نماند از ناله ام گردد از سرگشتگی دوران عیش من تمام…

ادامه مطلب

آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا

آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا نظر از جمع به شمع است چو پروانه مرا دارم از دیده بد پاس تهیدستی خود چشم بر…

ادامه مطلب

شد خط مشکبار عیان از عذار او

شد خط مشکبار عیان از عذار او جوهرنما شد آینه بی غبار او فرصت کم است دولت پا در رکاب را غافل مشو ز دور…

ادامه مطلب

اشک است درین مزرعه تخمی که فشانیم

اشک است درین مزرعه تخمی که فشانیم آه است درین باغ نهالی که رسانیم گرد سفر از جبهه ما شسته نگردد تا رخت چو سیلاب…

ادامه مطلب

شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است

شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است همچو اختر در دل شب، روز بازار من است مصر انصاف از زلیخاهمتان خالی شده است ورنه چندین…

ادامه مطلب

آسمان از شور دلهای کباب آسوده است

آسمان از شور دلهای کباب آسوده است کوه تمکین خم از جوش شراب آسوده است صبح محشر بی سبب ما را به دیوان می کشد…

ادامه مطلب

شانه گر باز کند زلف گرهگیرش را

شانه گر باز کند زلف گرهگیرش را نی به ناخن شکند پنجه تدبیرش را هر که دیوانه آن زلف چو زنجیر شود چرخ در گوش…

ادامه مطلب

ازان مرا شب و روز سیاه هر دو یکی است

ازان مرا شب و روز سیاه هر دو یکی است که با غرور تو، آه و نگاه هر دو یکی است فغان که پیش سبکدستی…

ادامه مطلب

سینه تنگی دو عالم درد و غم می داشته است؟

سینه تنگی دو عالم درد و غم می داشته است؟ نیم جانی این قدر ظرف ستم می داشته است؟ عالمی را کرد بیخود آن دو…

ادامه مطلب

از وصل صدف گهر گریزان است

از وصل صدف گهر گریزان است بر حسن غریب، خانه زندان است خلوت طلب است حسن سنگین دل از شش جهت حرم بیابان است زآنهاکه…

ادامه مطلب

سیاهی از دل چون گلخن ما برنمی خیزد

سیاهی از دل چون گلخن ما برنمی خیزد چو داغ لاله دود از روزن ما برنمی خیزد که با ما می تواند دعوی افتادگی کردن؟…

ادامه مطلب

از نهانخانه عصمت به تماشا بخرام

از نهانخانه عصمت به تماشا بخرام آهوان چشم به راهند به صحرا بخرام ای که از گوهر مقصود نشان می طلبی بر بساط گهر آبله…

ادامه مطلب

سوختم بس که به دنبال تمنا رفتم

سوختم بس که به دنبال تمنا رفتم مردم از بس که پی آتش سودا رفتم منم آن سیل که صد بار شدم زیر و زبر…

ادامه مطلب

از نسیم ای ساکن بیت الحزن غافل مشو

از نسیم ای ساکن بیت الحزن غافل مشو چشم می خواهی ز بوی پیرهن غافل مشو چون نمی آید به چشم از بس لطافت نوبهار…

ادامه مطلب

سنگ طفلان از جنون رطل گرانی شد مرا

سنگ طفلان از جنون رطل گرانی شد مرا درد و داغ عشق باغ و بوستانی شد مرا از گرفتاری به آزادی رسیدم در قفس خارخار…

ادامه مطلب

از موج اشک، کام نهنگ است مسکنم

از موج اشک، کام نهنگ است مسکنم وز برق آه، دیده شیرست روزنم پرواز من به شهپر سنگ ملامت است در دست روزگار همانا فلاخنم…

ادامه مطلب

سزد که خرده جان را کند نثار سپند

سزد که خرده جان را کند نثار سپند که یافت راه سخن در حریم یار سپند سرشک گرم که گوهر فروز این دریاست که مجمرست…

ادامه مطلب

از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد

از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد پرده دریا درد موجی که بی پروا فتاد عشق بی پروا دماغ خانه آرایی نداشت این گره…

ادامه مطلب

سرو بالای تو از آب روانی برداشت

سرو بالای تو از آب روانی برداشت کوه تمکین تو از خاک گرانی برداشت از اجل چاشنی قند مکرر یابد در حیات آن که دل…

ادامه مطلب

از گرد خط گرفته مباد آفتاب تو

از گرد خط گرفته مباد آفتاب تو چندان که خاک اوست روان باد آب تو خوشتر بود ز باده سرجوش دیگران در انتهای خط می…

ادامه مطلب

سرکشی از قامت آن دلربا زیبنده است

سرکشی از قامت آن دلربا زیبنده است مد احسان هر قدر باشد رسا زیبنده است نقد جان را مصرفی چون خاک پای یار نیست سرو…

ادامه مطلب

از کار رفته دست چو دست سبو مرا

از کار رفته دست چو دست سبو مرا ریزند می چو شیشه مگر در گلو مرا کی می رسید چاک گریبان به دامنم؟ گر می…

ادامه مطلب

سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد

سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد به چشمش چوب خشک دار نخل طور می گردد سر دارالامان نیستی گردم، که هر…

ادامه مطلب

از غباری خانه گردد بی صفا آیینه را

از غباری خانه گردد بی صفا آیینه را می شود دربسته از آهی، سرا آیینه را شد ز بخت تیره، دل را در نظر عالم…

ادامه مطلب

سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت

سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت ته جرعه اش به آه و فغان (چون) جرس گذشت افغان که عندلیب مرا عمر در…

ادامه مطلب

از عرق تا چهره گلرنگ جانان تر شده است

از عرق تا چهره گلرنگ جانان تر شده است دامن گلهابه شبنم آتشین بستر شده است نقد می سازد قیامت را به عاشق شور عشق…

ادامه مطلب

سخن غریب چو شد در وطن نمی ماند

سخن غریب چو شد در وطن نمی ماند عزیز مصر به بیت الحزن نمی ماند گلوی خویش عبث پاره می کند بلبل چو گل شکفته…

ادامه مطلب

از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب

از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب تا مگر آید به چشم خلق رنگین آفتاب از بهشت روشنایی روزنی واکرده است در دل هر…

ادامه مطلب