داغی ز عشق بر دل فرزانه سوختیم

داغی ز عشق بر دل فرزانه سوختیم قندیل کعبه را به صنمخانه سوختیم هرگز صدای بال و پر ما نشد بلند آهسته همچو شمع درین…

ادامه مطلب

داغ است برگ عیش گلستان روزگار

داغ است برگ عیش گلستان روزگار دود دل است سنبل و ریحان روزگار چون شمع تا تمام نسوزی نمی دهند خط امان ترا ز شبستان…

ادامه مطلب

دادم ز شور عشق به سیلاب خانه را

دادم ز شور عشق به سیلاب خانه را کردم به خارخار بدل آشیانه را افزود نشأه لب میگون او ز خط کیفیت است بیش، شراب…

ادامه مطلب

خون ما را چرخ عاجزکش به دست زور خورد

خون ما را چرخ عاجزکش به دست زور خورد مغز ما را گردش سیاره همچون مور خورد بی نیاز از آب خضرم، عمر درویشی دراز!…

ادامه مطلب

خوشم با ناله خود، دم همین است

خوشم با ناله خود، دم همین است چراغ حلقه ماتم همین است مگو در بیغمی آسودگی هست که غم گر هست در عالم همین است…

ادامه مطلب

خوشا دلی که در اندیشه جمال تو باشد

خوشا دلی که در اندیشه جمال تو باشد که در بهشت بود هر که در خیال تو باشد سعادتی که دهد خاکمال بال هما را…

ادامه مطلب

خوش آن که به گوشه ای نشیند

خوش آن که به گوشه ای نشیند مردم چه که خویش را نبیند چون بال شود وبال طاوس نقشی که به مدعا نشیند از وی…

ادامه مطلب

خود به خود چشم تو در گفتارست

خود به خود چشم تو در گفتارست بیخودی لازمه بیمارست با حدیث لب جان پرور او بوی گل چون نفس بیمارست رزق اهل نظر از…

ادامه مطلب

خنده کردی درگلستان تازه شد ایمان گل

خنده کردی درگلستان تازه شد ایمان گل آتش بیطاقتی بالا گرفت از جان گل رخنه ای تا هست فیض آفتاب حسن هست بلبل ما در…

ادامه مطلب

خمار من نشکست از ایاغ چشم غزال

خمار من نشکست از ایاغ چشم غزال فزود داغ جنونم ز داغ چشم غزال به داغ لاله کجا التفات خواهد کرد رمیده ای که ندارد…

ادامه مطلب

خطش دمید وبه عشاق مهربان گردید

خطش دمید وبه عشاق مهربان گردید ازین بهار چه گلهای خوش عیان گردید هزار تشنه جگر را به آب خضر رساند خطی که گرد لب…

ادامه مطلب

خط غزال چشم را آهوی مشکین می کند

خط غزال چشم را آهوی مشکین می کند چهره های ساده را بتخانه چین می کند در گلستانی که چشم بلبلان بیدار نیست پای خواب…

ادامه مطلب

خط سبزی که به گرد رخ او گردیده است

خط سبزی که به گرد رخ او گردیده است دفتر دعوی خورشید به هم پیچیده است برگریزان تو خوشتر بود از گلریزان در بهار آن…

ادامه مطلب

خط تلخ ساخت آن دهن همچو قند را

خط تلخ ساخت آن دهن همچو قند را این مور برد چاشنی نوشخند را زنگار می برد برش از تیغ آبدار خط می کند رحیم…

ادامه مطلب

خضر راه حقیقت است مجاز

خضر راه حقیقت است مجاز مکن این در به روی خویش فراز دل محمود اگر همی خواهی دست کوته مکن ز زلف ایاز عاشق از…

ادامه مطلب

زر و بال منعمان روز قیامت می شود

زر و بال منعمان روز قیامت می شود عاقبت هر فلس ماهی داغ حسرت می شود تا برآمد از وطن یوسف عزیز مصر شد دانه…

ادامه مطلب

زدام عشق عاشق را سفر بیرون نمی آرد

زدام عشق عاشق را سفر بیرون نمی آرد زدریا ماهیان را بال و پر بیرون نمی آرد نباشد پختگی را آتشی چون نور بینایی زخامی…

ادامه مطلب

زخم تو تیغ بر جگر ماه می زند

زخم تو تیغ بر جگر ماه می زند داغ تو خیمه بر دل آگاه می زند طوفان طناب خیمه خورشید را گسیخت شبنم بر این…

ادامه مطلب

زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد

زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد اگرچه نفس از آیینه بی صفا گردد به شیوه های تو هرکس که آشنا شده است به…

ادامه مطلب

زبان لاف رسوا می کند ناقص کمالان را

زبان لاف رسوا می کند ناقص کمالان را که رو بر خاک مالد پرفشانی بسته بالان را چو نتوانی شدن شیرازه جمعیت خاطر مده زحمت…

ادامه مطلب

زآه عاشقان اندیشه ای اختر نمی دارد

زآه عاشقان اندیشه ای اختر نمی دارد زدود تلخ پروا دیده مجمر نمی دارد به تلخی صبر کن تا معدن گوهر توانی شد که آب…

ادامه مطلب

زان پیش کآفتاب بگیرد گلوی صبح

زان پیش کآفتاب بگیرد گلوی صبح روی خود از می شفقی کن چو روی صبح زان پیش کز غبار نفس بی صفا شود لبریز کن…

ادامه مطلب

ز نقشهای غریب آنچه جام جم دارد

ز نقشهای غریب آنچه جام جم دارد دل شکسته ما بی زیاد و کم دارد ز صدق و کذب سخن سنج را گزیری نیست چو…

ادامه مطلب

ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را

ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را که افزاید رسایی از گره در رشته باران را ز طوفان پنجه مرجان نگردد بحر را…

ادامه مطلب

ز گمرهی خود از روی رهنما خجلم

ز گمرهی خود از روی رهنما خجلم شکسته کشتیم از سعی ناخدا خجلم من خراب کجا جام لاله رنگ کجا چو دست ماتمی از بیعت…

ادامه مطلب

ز فرمان قضا گردنکشی دیوانگی باشد

ز فرمان قضا گردنکشی دیوانگی باشد درین میدان سپر انداختن مردانگی باشد زعجز من دلیر آن کس که می گردد نمی داند که پشت دست…

ادامه مطلب

ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت

ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت فغان که تشنه ما در کنار زمزم سوخت گذشت پرتو روی تو بر بساط چمن عقیق لاله…

ادامه مطلب

ز زلف پرشکن بتخانه چین است پنداری

ز زلف پرشکن بتخانه چین است پنداری ز خال مشکبو آهوی مشکین است پنداری چنان شد از شراب لعل رنگین چشم مخمورش که هر مژگان…

ادامه مطلب

ز روی آتشینش حیرتی رو داد آتش را

ز روی آتشینش حیرتی رو داد آتش را که چندین عقده در کار از سپند افتاد آتش را مرا در وادیی می جوشد از دل…

ادامه مطلب

ز دست خشک مرجان ناامید از بحر گردیدم

ز دست خشک مرجان ناامید از بحر گردیدم ز روی تلخ دریا دامن از وصل گهر چیدم میزان نظر سنگین تر آمد پله خوابم چو…

ادامه مطلب

ز خوی نازک آن سیمبر چندان حذر دارم

ز خوی نازک آن سیمبر چندان حذر دارم که یاد سر کند دستی که با او در کمر دارم چو خواهد گشت آخر بیستون لوح…

ادامه مطلب

ز خط صفای دگر روی یار پیدا کرد

ز خط صفای دگر روی یار پیدا کرد ز داغ، حسن دگر لاله زار پیدا کرد ز خط کشید رخش گرد خویش دایره ای فغان…

ادامه مطلب

ز حرف سرد چه پروا روان سوخته را؟

ز حرف سرد چه پروا روان سوخته را؟ که هست مرهم کافور، جان سوخته را ز بس که اهل سعادت گرسنه چشم شدند هما به…

ادامه مطلب

ز چاک سینه خود هر که قبله گاهش نیست

ز چاک سینه خود هر که قبله گاهش نیست به هیچ وجه به درگاه قرب راهش نیست ز آه سرد بود بادبان کشتی دل به…

ادامه مطلب

ز پستی بر فلک از پاکی گوهر شود شبنم

ز پستی بر فلک از پاکی گوهر شود شبنم ز چشم پاک با خورشید هم بستر شود شبنم به از همصحبت شایسته اکسیری نمی باشد…

ادامه مطلب

ز بس به می شدم آلوده چون سبوی شراب

ز بس به می شدم آلوده چون سبوی شراب توان مقام مرا یافتن به بوی شراب گل امید من آن روز رنگ می گیرد که…

ادامه مطلب

ز آه من ندارد هیچ پروا کج کلاه من

ز آه من ندارد هیچ پروا کج کلاه من ز شوخی می کند چون زلف خود بازی به آه من به استغنا دل از عاشق…

ادامه مطلب

ز اتحاد کجا عشق کامیاب شود

ز اتحاد کجا عشق کامیاب شود کدام ذره شنیدی که آفتاب شود فسردگی است عنان تاب سالک از مقصود گره به سینه نگردد دلی که…

ادامه مطلب

رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است

رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است حرفی که مغز نیست در او ناشنیدنی است یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور هر چند روی…

ادامه مطلب

روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست

روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست در گرانجان تبت وارونه را تأثیر نیست خودنمایی در غبار خط نمی آید ز خال دانه را…

ادامه مطلب

روشنائی که درین دایره صاحب دیدند

روشنائی که درین دایره صاحب دیدند همه چون شبنم گل آینه خورشیدند اگر از عقده گشایان اثری باقی هست دست جمعی است که در دامن…

ادامه مطلب

روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت

روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت چون خامه مد زخم من از استخوان گذشت هر رخنه قفس دری از فیض بوده است صد…

ادامه مطلب

روز روشن گل و شمع شب تارست شراب

روز روشن گل و شمع شب تارست شراب برگ عیش و طرب لیل و نهارست شراب تا بوی در دل خم، هست فلاطون زمان محفل…

ادامه مطلب

رو نگهداشتن از صاف ضمیران مطلب

رو نگهداشتن از صاف ضمیران مطلب عیب پوشیدن از آیینه عریان مطلب تا دلت سرد ز اسباب تعلق نشود آتش از کوچه ما خانه به…

ادامه مطلب

رگ لعل است ازدلهای خونین قد دلجویش

رگ لعل است ازدلهای خونین قد دلجویش زجانهای پریشان رشته جان است هرمویش قبای اطلس افلاک شد پیراهن یوسف زبس پیچید درمغز پریشان جهان بویش…

ادامه مطلب

رغبت می را کند چندان که نوشیدن زیاد

رغبت می را کند چندان که نوشیدن زیاد می شود شوق لب میگون زبوسیدن زیاد می کند دل را پریشان شادی بی عاقبت رخنه در…

ادامه مطلب

رزق ملایک است نوای رسای ما

رزق ملایک است نوای رسای ما چون می شود بلند نگردد نوای ما؟ با آن که عمرهاست ازان بزم رفته ایم بتوان سپند سوخت ز…

ادامه مطلب

رخسار ترا خط نتوانست نهان کرد

رخسار ترا خط نتوانست نهان کرد بی پرده تر این آینه را آینه دان کرد می شد به شکر پسته ازین پیش حصاری شکر لب…

ادامه مطلب

رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست

رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست پیش ارباب کرم جرمی چو استغفار نیست ریشه کرده است آشیان ما چو سنبل در چمن بلبل ما را…

ادامه مطلب

راز عشق از دل غمناک نیاید بیرون

راز عشق از دل غمناک نیاید بیرون دانه سوخته از خاک نیاید بیرون لفظ پیچیده به زنجیر کشد معنی را دل ازان طره پیچاک نیاید…

ادامه مطلب