غزلیات – صائب تبریزی
تا به کی بند گرانجانی به پا باشد مرا
تا به کی بند گرانجانی به پا باشد مرا این زره تا چند در زیر قبا باشد مرا در جهان پاکبازی فقر هم دام بلاست…
می کجا مهر حجاب از لب ما بردارد؟
می کجا مهر حجاب از لب ما بردارد؟ نه حباب است که هر موج ز جا بردارد رشته گوهر سیراب شود مژگانش هرکه خار از…
تا به تسلیم و رضا قانع دل خودکام شد
تا به تسلیم و رضا قانع دل خودکام شد موجه بیتابی من لنگر آرام شد کعبه جویان را اگر گردید بی چشمی حجاب دیده ما…
می شود دل مضطرب چون گریه ام زور آورد
می شود دل مضطرب چون گریه ام زور آورد ناخدا را شور دریا بر سر شور آورد چین زلف مشک بیزی کو، که از تحریک…
خرمن صبر به این برق عنانان چه کند؟
خرمن صبر به این برق عنانان چه کند؟ سپر عقل به این سخت کمانان چه کند؟ ریشه در بیضه فولاد دواند جوهر دل چون موم…
می زند از گریه موج خوشدلی ابروی من
می زند از گریه موج خوشدلی ابروی من آب چون شمشیر جوهر می شود در جوی من خاک راهم، لیک از من چرخ باشد در…
خجلت ز عشق پاک گهر می بریم ما
خجلت ز عشق پاک گهر می بریم ما از آفتاب دامن تر می بریم ما یک طفل شوخ نیست درین کشور خراب دیوانگی به جای…
می حرام است در آن بزم که هشیاری هست
می حرام است در آن بزم که هشیاری هست خواب تلخ است در آن خانه که بیماری هست با پریشان نظری بس که بدم، می…
خامش گویا بود چشم سخنگوی تو
خامش گویا بود چشم سخنگوی تو نقطه بسم الله است خال بر ابروی تو خال سیه فام تو مرکز وحدت بود دایره کثرت است سلسله…
می به رغم عالم پرشور می باید کشید
می به رغم عالم پرشور می باید کشید غم چو زور آرد می پرزور می باید کشید منت مرهم زچشم شور می باید کشید ناز…
خال را سرمایه زلف پریشان یافتم
خال را سرمایه زلف پریشان یافتم در سواد نقطه ای سی جزو قرآن یافتم در سواد خال سیر زلف کردم مو بمو مد بسم الله…
موج شراب و موجه آب بقا یکی است
موج شراب و موجه آب بقا یکی است هر چند پرده هاست مخالف، نوا یکی است هر موج ازین محیط اناالبحر می زند گر صد…
خاکساری از بزرگان جهان زیبنده است
خاکساری از بزرگان جهان زیبنده است با زمین، افتادگی از آسمان زیبنده است از شکستن می فزاید رتبه طرف کلاه سر به پیش انداختن از…
منه زنهار ای غافل ز حد خود قدم بیرون
منه زنهار ای غافل ز حد خود قدم بیرون که ریزد خون خود صیدی که آید از حرم بیرون چه کشتی ها که از آب…
خاطر آزرده را سیر گلستان می گزد
خاطر آزرده را سیر گلستان می گزد شور بلبل، خنده گل، بوی ریحان می گزد موسی از شرم صفای ساعد سیمین او همچو طفلان آستین…
منگر به چشم کم به دل داغدار ما
منگر به چشم کم به دل داغدار ما فانوس شمع طور بود لاله زار ما آید اگر چه قطره ما خرد در نظر آن بحر…
حیف است عمر صرف تماشا کند کسی
حیف است عمر صرف تماشا کند کسی چون باز بی شکار نظر وا کند کسی آیینه است عالم و سیماب رهروان آسودگی چگونه تمنا کند…
من نه آن دریای پرشورم که خس پوشم کنند
من نه آن دریای پرشورم که خس پوشم کنند یا به گفتار خنک دلسرد از جوشم کنند از فروغ مهر تابان زندگی گیرم زسر چون…
حقوق خدمت اگر در حساب خواهد بود
حقوق خدمت اگر در حساب خواهد بود ز رشک من دل عالم کباب خواهد بود اگر چه پای سفر نیست جسم زار مرا سرشک من…
من که از داغ جنون ساغر سرشار باشم
من که از داغ جنون ساغر سرشار باشم خاک بر فرقم اگر منت دستار باشم روی در دامن صحرای جنون می آرم چند بنشینم و…
دوزخ اهل نظر، پاس نگه داشتن است
دوزخ اهل نظر، پاس نگه داشتن است چه بهشتی است که معشوقه ما بازاری است! راه عشق از خودی توست چنین پست و بلند اگر…
ملال در دل آزاده جا نمی گیرد
ملال در دل آزاده جا نمی گیرد زمین ساده ما نقش پا نمی گیرد حریف پرتو منت نمی شود دل من ز صیقل آینه من…
دهان تنگ تو هرخرده دان نمی داند
دهان تنگ تو هرخرده دان نمی داند که غیب را بجز از غیب دان نمی داند اگر چه گام نخستین گذشتم از دوجهان هنوز شوق…
مکن ز باده لعلی لب چو مرجان سرخ
مکن ز باده لعلی لب چو مرجان سرخ ز پشت دست ندامت مساز دندان سرخ ز غوطه ای که به خون زد خدنگ، دانستم که…
دم گرمی طمع از ناله های آتشین دارم
دم گرمی طمع از ناله های آتشین دارم که مشکل عقده ها در پیش از آن چین جبین دارم مکن گستاخ سیر گلستانش ای تماشایی…
مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل
مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل که شب زلف بود زنده زبیداری دل بند و زنجیر مرا کیست که از هم گسلد…
دلنشین افتاده است از بس که خط و خال او
دلنشین افتاده است از بس که خط و خال او ریشه در آیینه چون جوهر کند تمثال او حیرت آن روی آتشناک مهر لب شده…
معشوق در برابر و مهتاب درنظر
معشوق در برابر و مهتاب درنظر آید دگر چگونه مرا خواب درنظر از روی آتشین تودل آب می شود گردد زآفتاب اگر آب درنظر در…
دلبری از خم گیسوی سخن می آید
دلبری از خم گیسوی سخن می آید بوی فیض از گل شب بوی سخن می آید عقده دل که در او ناخن الماس شکست فتحش…
مشکل است از کوی او قطع نظر کردن مرا
مشکل است از کوی او قطع نظر کردن مرا ورنه آسان است از دنیا گذر کردن مرا بال من در گرد سر گردیدن گل ریخته…
دل می تپد مگر خبر یار می رسد
دل می تپد مگر خبر یار می رسد جان در ترددست که دلدار می رسد از چشمخانه رخت برون می برد غبار گویا که بوی…
مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد
مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچه خاموش بلبل را به گفتار آورد از حجاب حسن شرم آلوده لیلی هنوز بید مجنون سر…
دل گشاده من گلستان من باشد
دل گشاده من گلستان من باشد سراب من نفس خونچکان من باشد به شرح حال به حرف احتیاج نیست مرا که بوی سوختگی ترجمان من…
یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم
یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم در جگر چون لاله داغ گلعذاری داشتم از تهی پایی به هر صحرا که راهم می فتاد…
دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد؟
دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد؟ کشتی نوح چه اندیشه ز طوفان دارد؟ غمزه شوخ ترا نیست محرک در کار تیغ از جوهر…
یار ما از کشتن عشاق درهم کی شود؟
یار ما از کشتن عشاق درهم کی شود؟ آنچنان باغ و بهاری نخل ماتم کی شود؟ زاهد از طاعت به راز عشق محرم کی شود؟…
دل شبها مشو از دیده گریان غافل
دل شبها مشو از دیده گریان غافل در سیاهی مشو از چشمه حیوان غافل نیست بی خار درین شوره زمین یک کف خاک مشو ای…
یا حلقه ارادت ساغر به گوش کن
یا حلقه ارادت ساغر به گوش کن یا عاقلانه ترک در می فروش کن چون می درین دو هفته که محبوس این خمی سرجوش زندگانی…
دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود
دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود چون حباب از خود کند قالب تهی دریا شود قفل دل را نیست مفتاحی بغیر از…
یاقوت با لب تودم از رنگ می زند
یاقوت با لب تودم از رنگ می زند این خون گرفته بین که چه بر سنگ می زند مرغی که آگه است زتعجیل نو بهار…
دل رفته رفته رنگ لب لعل او گرفت
دل رفته رفته رنگ لب لعل او گرفت زین باده، رنگ کوه بدخشان سبو گرفت گلرنگ گشت تیغ شهادت ز زخم ما این آب از…
یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من
یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من با هیچ قفل راست نیامد کلید من در سنگ از شرار و شرر می دهم خبر…
دل را به آتش نفس گرم آب کن
دل را به آتش نفس گرم آب کن ای غافل از خزان گل خود را گلاب کن چون شعله خوش برآی به دلهای خونچکان نقل…
وفا طلب زجهان فنا نباید شد
وفا طلب زجهان فنا نباید شد امیدوار به این بیوفا نباید شد درین قلمرو آفت بجز مقام رضا دگر به هیچ مقامی رضا نباید شد…
دل حق جو نظر بر عالم باطل نمی دارد
دل حق جو نظر بر عالم باطل نمی دارد که تیر راست کیشان تا هدف منزل نمی دارد نیند آزادگان غافل ز احوال گرانباران ثمر…
دل تهی ناشده از خویش به جایی نرسد
دل تهی ناشده از خویش به جایی نرسد تا بود پر ز شکر نی به نوایی نرسد تیر را شهپر پرواز بود پاکی شست آه…
دل بی آرزو آسوده از تشویش می باشد
دل بی آرزو آسوده از تشویش می باشد به قدر آرزو دلهای مردم ریش می باشد به مقدار حطام دنیوی دود از سرا خیزد توانگر…
دل بردن ما اینهمه تدبیر ندارد
دل بردن ما اینهمه تدبیر ندارد این راه سبک حاجت شبگیر ندارد در هر دو جهان کیست کز او شرم کند عشق نقاش حیا از…
دل از هجوم نشتر آزار وا شود
دل از هجوم نشتر آزار وا شود چون غنچه ای که در بغل خار وا شود هر دیده نیست محرم آن چاک پیرهن تا بر…
دل ارباب تنعم ز نوا می افتد
دل ارباب تنعم ز نوا می افتد جام لبریز چو گردد ز صدا می افتد با توکل سفری شو که درین راه، به چاه هرکه…