رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند

رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند از زمین پست بر اوج ثریا می روند روح مجنون را زتنهایی برون می آورند عاشقان از شهر…

ادامه مطلب

رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد

رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد لطافتهای عالم گرد شد سیب زنخدان شد خط سبزی برون آورد لعل آبدار او که از…

ادامه مطلب

رفت آن روز که دامان بهار از دستم

رفت آن روز که دامان بهار از دستم رفت چون برگ خزان دیده قرار از دستم گر چه چون موج ز دریا به کنار افتادم…

ادامه مطلب

رزق ما نظاره خشکی است از بالای سرو

رزق ما نظاره خشکی است از بالای سرو وقت قمری خوش که بر سرمی کشد، مینای سرو در گلستانی که شمشاد تو آید در خرام…

ادامه مطلب

رخت ازین دنیای پر وحشت به یک سومی کشم

رخت ازین دنیای پر وحشت به یک سومی کشم خویش را در گوشه آن چشم جادو می کشم می کند موج سرابش کار تیغ آبدار…

ادامه مطلب

ربوده است مراذوق جستجوی دگر

ربوده است مراذوق جستجوی دگر برون ز شش جهت افتاده ام به سوی دگر مرابه سوختگان رهنما شوید،که نیست دماغ خشک مرا سازگاربوی دگر میسرست…

ادامه مطلب

راز را در سینه دشوارست پنهان داشتن

راز را در سینه دشوارست پنهان داشتن ورنه آسان است اخگر در گریبان داشتن گوی توفیق از خم چوگان گردون بردن است گوشه کردن از…

ادامه مطلب

دیده هر کس که حیران است در دنبال اوست

دیده هر کس که حیران است در دنبال اوست هر که از خود می دود بیرون به استقبال اوست سرو سیمینی کز او مجنون بیابانی…

ادامه مطلب

آماده است از دل پر خون شراب ما

آماده است از دل پر خون شراب ما در آتش است از جگر خود کباب ما هر چند زیر تیغ حوادث نشسته ایم چون جوهر…

ادامه مطلب

دیده پرخون من گر این چنین طوفان کند

دیده پرخون من گر این چنین طوفان کند پنجه خورشید را سرپنجه مرجان کند در تن خاکی چه بال و پر گشاید جان پاک؟ در…

ادامه مطلب

اگرچه خاکسارم بر جهان پا می توانم زد

اگرچه خاکسارم بر جهان پا می توانم زد کف خاکی همان در چشم دنیا می توانم زد مروت نیست در غربت فکندن سنگ طفلان را…

ادامه مطلب

دولت از دیده بیدار طلب باید کرد

دولت از دیده بیدار طلب باید کرد گریه چون شمع نهان در دل شب باید کرد نیست چون یک دو نفس بیش ترا بهره ز…

ادامه مطلب

اگر ز دیده ام ای سروناز خواهی رفت

اگر ز دیده ام ای سروناز خواهی رفت چگونه از دلم ای دلنواز خواهی رفت؟ به نور عاریه، ای ماه نو چه می بالی؟ که…

ادامه مطلب

زگریه آینه هر دلی که روشن شد

زگریه آینه هر دلی که روشن شد چو اشک، مردمک حلقه های شیون شد چراغ روز بود آفتاب در نظرش ز سرمه دل شب دیده…

ادامه مطلب

اگر چه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را

اگر چه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را همان خرج فغان و ناله می گردد نفس ما را مکن تکلیف سیر گلستان ما…

ادامه مطلب

زرفتارت امان از عالم ایجاد برخیزد

زرفتارت امان از عالم ایجاد برخیزد به جای گرد از بنیاد هستی داد برخیزد زبیباکی چنان مردانه زیر تیغ بنشینم که فکر خونبها از خاطر…

ادامه مطلب

اگر چه حوصله وصل یار نیست مرا

اگر چه حوصله وصل یار نیست مرا قرار در دل امیدوار نیست مرا همان چو موج زنم دست و پا ز بی تابی ز بحر…

ادامه مطلب

شکست نقش مرادست بوریای مرا

شکست نقش مرادست بوریای مرا نسیم فتح، قلم می کند لوای مرا ز بیم دوزخ اگر فارغم ز غفلت نیست که می دهد عمل من…

ادامه مطلب

اگر بهانه طفلان تمام می گردد

اگر بهانه طفلان تمام می گردد به بوسه هم لب لعل تو رام می گردد امیدها به لبش داشتم، ندانستم که این قدح به چشیدن…

ادامه مطلب

شسته ام از چشمه مه رو به آبم کار نیست

شسته ام از چشمه مه رو به آبم کار نیست شیر مست ماهتابم با شرابم کار نیست ماهتاب از شمع کافوری ندارد کوتهی با چراغ…

ادامه مطلب

اگر از خال لب مهر دهان من نخواهی شد

اگر از خال لب مهر دهان من نخواهی شد حریف شکوه آتش زبان من نخواهی شد بگو بی پرده تا بر دل گذارم دست نومیدی…

ادامه مطلب

شراب بیخودی در شیشه و ساغر نمی باشد

شراب بیخودی در شیشه و ساغر نمی باشد فروغ مهر در فرمان نیلوفر نمی باشد چراغ طور در فانوس مستوری نمی گنجد سپند شوخ را…

ادامه مطلب

افتادگی برآورد از خاک دانه را

افتادگی برآورد از خاک دانه را گردنکشی به خاک نشاند نشانه را آن بلبلم که دیدن بال شکسته ام از آب چشم دام کند سبز…

ادامه مطلب

شد زسر گردانی من بس که حیران گردباد

شد زسر گردانی من بس که حیران گردباد کرد گردش را فرامش در بیابان گردباد چون ندارد ریشه در صحرای امکان گردباد می برد آوارگی…

ادامه مطلب

اشک ریز از مالش چرخ دغا آسوده است

اشک ریز از مالش چرخ دغا آسوده است خوشه پروین ز رنج آسیا آسوده است تا خط بغداد جامم هست در مد نظر سبحه پندارم…

ادامه مطلب

شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا

شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا این کباب تر به خون دل شد از اخگر جدا نقش هستی را به آسانی ز…

ادامه مطلب

آسودگی مجو ز گرفتار زندگی

آسودگی مجو ز گرفتار زندگی سرگشتگی است گردش پرگار زندگی دردسر خمار بود حاصل حیات خمیازه است خنده گلزار زندگی تا در تو هست از…

ادامه مطلب

شب که روی تو ز می در عرق افشانی بود

شب که روی تو ز می در عرق افشانی بود دل سراسیمه تر از کشتی طوفانی بود خار در پیرهنم جوهر ذاتی می ریخت بس…

ادامه مطلب

آسایش تن غافلم از یاد خداکرد

آسایش تن غافلم از یاد خداکرد از طینت بادام به شکر نتوان برد این خانه خرابی به حباب است سزاوار از آب روان خانه نبایست…

ادامه مطلب

شاخی که چار فصل پر از میوه و گل است

شاخی که چار فصل پر از میوه و گل است دست ز کار رفته اهل توکل است چون عاشقی کند به دل جمع عندلیب؟ در…

ادامه مطلب

ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را

ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را که از ظلمت برون آرم روان روشن خود را نماند نامه ناشسته در دست سیه…

ادامه مطلب

سیلاب حواس است نظرهای پریشان

سیلاب حواس است نظرهای پریشان تخم نگرانی است خبرهای پریشان چون دانه تسبیح بود رشته الفت شیرازه جمعیت سرهای پریشان داغی است به هر پاره…

ادامه مطلب

از هیچ آفریده به دل گرد کین مگیر

از هیچ آفریده به دل گرد کین مگیر درزندگی قرار به زیر زمین مگیر نتوان به علم رسمی از آتش نجات بافت درپیش روی خود…

ادامه مطلب

سیاه روی عقیق از جدایی یمن است

سیاه روی عقیق از جدایی یمن است کبود چهره یوسف ز دوری وطن است ز پرتو دل روشن چو شمع در فانوس همیشه خلوت من…

ادامه مطلب

از نگاه گرم گردد آفتابی روی او

از نگاه گرم گردد آفتابی روی او وز فروغ چهره آتش دیده گردد موی او همچو بوی گل که صد تو می شود از برگ…

ادامه مطلب

سهی سروی که من دارم نظر بر قد رعنایش

سهی سروی که من دارم نظر بر قد رعنایش دو عالم چون دو زلف عنبرین افتاده درپایش خمار و خواب وبیماری و شوخی وسیه مستی…

ادامه مطلب

از نسیم آن زلف مشک افشان سبک جولانترست

از نسیم آن زلف مشک افشان سبک جولانترست از صدف آن غنچه سیراب خوش دندانترست گر چه زلف عنبرین پر پیچ و تاب افتاده است…

ادامه مطلب

سمنبران که به لب آبدار چون گهرند

سمنبران که به لب آبدار چون گهرند به چهره از جگر عاشقان برشته ترند نظر سیاه مگردان به لاله رخساران که برگریز دل ونوبهار چشم…

ادامه مطلب

از ملامتگر نیندیشد دل افگار ما

از ملامتگر نیندیشد دل افگار ما شور محشر خنده کبکی است در کهسار ما از نسیم نوبهاران مغزها آشفته شد گل نکرد آشفتگی از گوشه…

ادامه مطلب

سرود مجلس ما جوش مستی ازل است

سرود مجلس ما جوش مستی ازل است بط شراب در اینجا خروس بی محل است بسا شکست کز او کارها درست شود کلید رزق گدا،…

ادامه مطلب

از گوهر سرشک بود آب و تاب چشم

از گوهر سرشک بود آب و تاب چشم چشمی که خشک شد نبود در حساب چشم از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه…

ادامه مطلب

سرمست چو آن شاخ گل از باغ برآید

سرمست چو آن شاخ گل از باغ برآید باغش چو نفس سوختگان بر اثر آید هر سو که کند شاخ گلش میل ز مستی آغوش…

ادامه مطلب

از گرانجانی گران بر خاطر دنیا مشو

از گرانجانی گران بر خاطر دنیا مشو تا توان برداشت باری بار بر دلها مشو تا نمی در جویبارت چون سبوی باده هست بار دوش…

ادامه مطلب

سرشک تلخ را مشک بود صاحب اثر کردن

سرشک تلخ را مشک بود صاحب اثر کردن وگرنه سهل باشد آب شیرین را گهر کردن پر تیر تو می ریزد به خاک ای شمع…

ادامه مطلب

از فکر زلف یار رهایی امید نیست

از فکر زلف یار رهایی امید نیست سودای او شبی است که صبحش پدید نیست باشد نصیب بی ثمران حسن عاقبت شیرازه نبات بجز چوب…

ادامه مطلب

سر گران از دل گذشتن، صید را خواباندن است

سر گران از دل گذشتن، صید را خواباندن است دانه صیاد اینجا آستین افشاندن است نیست ممکن سر برآوردن به سعی از کار عشق ساحل…

ادامه مطلب

از غبار جسم حایل ها به هم پیوسته است

از غبار جسم حایل ها به هم پیوسته است ورنه آن جان جهان با ما به هم پیوسته است فیض بحر رحمت از خاکی نهادان…

ادامه مطلب

سر به جیب فکر بر تا از فلک بیرون شوی

سر به جیب فکر بر تا از فلک بیرون شوی بر کمی زن تا چو ماه عید روزافزون شوی لب ببند از گفتگو تا راه…

ادامه مطلب

از عزیزان با تو ما را هست پیوند دگر

از عزیزان با تو ما را هست پیوند دگر جای یوسف را نگیرد هیچ فرزند دگر خار دیوار تو از مژگان بود گیرنده تر هر…

ادامه مطلب

سخن سنجی سرآمد در فن گفتار می گردد

سخن سنجی سرآمد در فن گفتار می گردد که چون پرگار گرد نقطه ای صدبار می گردد ندارد همچو من دیوانه ای دامان این صحرا…

ادامه مطلب