غزلیات – صائب تبریزی
هر نفس تازه گلی زیب کنارست مرا
هر نفس تازه گلی زیب کنارست مرا دایم از جوش سخن، جوش بهارست مرا کمر وحدت من نیست به جز حلقه فکر چون سر غنچه…
چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را
چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من…
هر که شد با درد قانع از مداوا فارغ است
هر که شد با درد قانع از مداوا فارغ است نرگس بیمار از ناز مسیحا فارغ است طفل طبعان را دل از بهر تماشا می…
چنین که گم شده در زلف پای تا به سرش
چنین که گم شده در زلف پای تا به سرش به پیچ و تاب توان یافتن مگر کمرش به دور چهره او آتشین عذاری نیست…
هر که در وقت جوانی ره طاعت گیرد
هر که در وقت جوانی ره طاعت گیرد خط پاکی ز عرق ریزی خجلت گیرد تا به کی چون سگ دیوانه ز بی توفیقی در…
چند دندان تأمل به جگر افشردن؟
چند دندان تأمل به جگر افشردن؟ چون صدف اشک فرو خوردن و گوهر کردن چون قلم تا سر خود را ننهی بر کف دست نتوان…
هر که چون شیشه به پیمانه رساند خود را
هر که چون شیشه به پیمانه رساند خود را چون سلیمان به پریخانه رساند خود را ما ز بی حوصلگی صلح به مینا کردیم وقت…
چند جان سختی ما سنگ ره ما باشد؟
چند جان سختی ما سنگ ره ما باشد؟ صدف ما گره خاطر دریا باشد رحمت آن نیست که طاعت نکند عصیان را سیل یک لحظه…
هر که با ما می کند بیگانگی
هر که با ما می کند بیگانگی معنی بیگانه می دانیم ما نه فلک را گرد آن شمع طراز جوشش پروانه می دانیم ما از…
چنان که نیل بود مانع رسیدن چشم
چنان که نیل بود مانع رسیدن چشم به خط رخ تو امان یافت از گزیدن چشم شب گذشته کجا بوده ای که خوابیده است بساط…
هر کسی کرده است چیزی خوش ز نعمای جهان
هر کسی کرده است چیزی خوش ز نعمای جهان وقت را خوش کرده ام من از خوشی های جهان از جهان و نعمت او داشتم…
چنان افکنده است ازطاق دلها کعبه راکویش
چنان افکنده است ازطاق دلها کعبه راکویش که پهلو می زند با طاق نیسان طاق ابرویش به این عنوان غبار خط اگر برخیزد ازرویش به…
هر غافلی که خنده به آوازمی کند
هر غافلی که خنده به آوازمی کند چون کبک رهنمایی شهبازمی کند از حسن بی مثال تو غافل فتاده است آن ساده دل که آینه…
چشمم به دستگیری لطف جیب نیست
چشمم به دستگیری لطف جیب نیست نبضم رهین منت دست طبیب نیست (در بحر فکر از سر اخلاص می روم باشد یتیم اگر گهر من…
هر ساغری به آن لب خندان نمی رسد
هر ساغری به آن لب خندان نمی رسد هر تشنه لب به چشمه حیوان نمی رسد آه من است در دل شبهای انتظار طومار شکوه…
چشم گشایش از خلق نبود به هیچ بابم
چشم گشایش از خلق نبود به هیچ بابم در بزم بیسوادان لب بسته چون کتابم در ملک بی نشانی ازمن چه جرم سر زد؟ کز…
هر چه جز گوهر عشق است درین بحر کف است
هر چه جز گوهر عشق است درین بحر کف است هر حیاتی که نه در عشق سرآید تلف است نعل وارون نکند راست روان را…
چشم خوشی که مست و خرابش شوم کجاست؟
چشم خوشی که مست و خرابش شوم کجاست؟ سر خوش ز شیوه های عتابش شوم کجاست؟ آن برق خانه سوز که داغش شوم چه شد؟…
هر پرده که از چهره مقصود برافتاد
هر پرده که از چهره مقصود برافتاد شد برق جهانسوز ومرا در جگر افتاد چون کنج لب وگوشه چشم است دلاویز هر چند که ملک…
چشم برق از اشتیاق خرمن من می پرد
چشم برق از اشتیاق خرمن من می پرد در پی آزار زخم چشم سوزن می پرد شعله آتش اگر سیلی خور خوی تو نیست از…
نیست یک گوهر سیراب به اندازه موج
نیست یک گوهر سیراب به اندازه موج چون گریبان بشکافد گل خمیازه موج؟ عشق در هر نفسی دام دگر طرح کند بحر را کم نشود…
چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟
چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟ که گیراتر ز شاهین است مژگان سبکبالش نگردد چون نگاه خلق حیران خط و خالش؟ که…
نیست ممکن قرب آتش بال و پر سوزد مرا
نیست ممکن قرب آتش بال و پر سوزد مرا چون سمندر دوری آتش مگر سوزد مرا گر چنین حسن گلو سوزش جگر سوزد مرا از…
چرب نرمی ز رقیبان ستمکار مجو
چرب نرمی ز رقیبان ستمکار مجو گل بی خار ز خار سر دیوار مجو مغز تحقیق ز ارباب عمایم مطلب آنچه در سر نتوان یافت…
نیست صید لاغر من قابل نخجیر تو
نیست صید لاغر من قابل نخجیر تو از سبکروحی مگر بر خاک افتد تیر تو بر شکوهش گر چه تنگی می کند این نه رواق…
چاره از من می کند پرهیز از بیچارگی
چاره از من می کند پرهیز از بیچارگی غم به گرد من نمی گردد ز بی غمخوارگی چاره این چاره جویان را مکرر کرده ام…
نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست
نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست بخل در سرچشمه خورشید عالمتاب نیست لعل سیرابش مگر بر تشنگان رحمی کند ورنه در چاه…
جهان حیات کسی را ضمان نمی گردد
جهان حیات کسی را ضمان نمی گردد که مصدر اثری در جهان نمی گردد ز کلفت تو چه پرواست سیل حادثه را؟ غبار سد ره…
نیست برآیینه دردی کشان گرد خلاف
نیست برآیینه دردی کشان گرد خلاف می توان چون جام می دیدن ته دلهای صاف زان شراب لعل سرگرمم که کمتر قطره اش سوخت کام…
جمعی که زیر خاک دل پاک می برند
جمعی که زیر خاک دل پاک می برند با خود بهشت را به ته خاک می برند روحی که شد لطیف چو شبنم در این…
نیست از سنگ ملامت غم سر پر شور را
نیست از سنگ ملامت غم سر پر شور را کس نترسانده است از رطل گران مخمور را ما به داغ خود خوشیم ای صبح دست…
جلوه های مختلف دارد شراب لاله رنگ
جلوه های مختلف دارد شراب لاله رنگ آب، جوهر می شود درتیغ و در آیینه زنگ خشم دل را غوطه درزنگ قساوت می دهد برنمی…
نوبهارست سرانجام زری باید کرد
نوبهارست سرانجام زری باید کرد به خرابات ز مسجد گذری باید کرد زر به زر هر که دهد نیست پشیمان شدنش نقد جان صرف ره…
جز پریشان خاطری در عالم ایجاد چیست؟
جز پریشان خاطری در عالم ایجاد چیست؟ غیر مشتی خاروخس در خانه صیاد چیست؟ بحر عشق است این که موجش می شکافد کوه را ای…
نهان در ابر دایم آفتاب زندگی باشد
نهان در ابر دایم آفتاب زندگی باشد سیاهی نیل چشم زخم آب زندگی باشد ز اوقات گرامی آنچه صرف عشق می گردد به دیوان قیامت…
جدا نمی شود از پیش لعل میگونش
جدا نمی شود از پیش لعل میگونش چه بوسه گاه شناس است خال موزونش ! سرش به دولت دنیا فرو نمی آید به هر که…
نه موج از دل دریا کرانه می طلبد
نه موج از دل دریا کرانه می طلبد که بهر محو شدن تازیانه می طلبد منم که بیخبرم در سفر ز منزل خویش و گرنه…
جان کس از دیدن آن سیب زنخدان نبرد
جان کس از دیدن آن سیب زنخدان نبرد این ترنجی است که بر هر که خورد جان نبرد هوس از حسن شود کامروا بیش از…
نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست
نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست که درین آینه، جوهر به تماشا برخاست شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت هر…
جان تازه می شود ز نسیم بهارعشق
جان تازه می شود ز نسیم بهارعشق از یک سرست جوش گل وخار خار عشق در شوره زار عقل به درمان گیاه نیست پیوسته سرخ…
نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم
نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم همان خورشید تابانم اگر در زیر پا افتم به ذوق ناله من آسمان مستانه می…
جام خالی غوطه در خم بی محابا می زند
جام خالی غوطه در خم بی محابا می زند ابر چون بی آب شد بر قلب دریا می زند در زوال خویش چون خورشید می…
نمی روم قدمی راه بی اشاره دل
نمی روم قدمی راه بی اشاره دل که خضر راه نجات است استخاره دل دعای جوشن کشتی است موجه خطرش فتاد هرکه به دریای بیکناره…
تیغ ابروی ترا جوهر چین می بایست
تیغ ابروی ترا جوهر چین می بایست رقم ناز بر آن لوح جبین می بایست از گلستان تو هر خار چرا گل چیند؟ شعله خوی…
نمی آید از من دگر بردباری
نمی آید از من دگر بردباری دو دست من و دامن بی قراری من و طفل شوخی که صد خانه زین ز مردان تهی ساخت…
تو چون نوخط شوی طاوس جنت پر برون آرد
تو چون نوخط شوی طاوس جنت پر برون آرد تو چون بر هم زنی لب، بال و پر کوثر برون آرد نباشد سرمه توفیق در…
نگردد زهر سبز آنجا که تریاق از زمین روید
نگردد زهر سبز آنجا که تریاق از زمین روید در آن کشور که باشد غمگساری غم کجا ماند؟ خدنگ راست رو زود از کمان دلگیر…
تنگ خلقی شعله دوزخ سرشتی بوده است
تنگ خلقی شعله دوزخ سرشتی بوده است جبهه وا کرده صحرای بهشتی بوده است اعتباری را که در خوبی سرآمد گشته بود ما به چشم…
نکرد از ناله شبخیز با خود گرمخون گل را
نکرد از ناله شبخیز با خود گرمخون گل را نشد روشن چراغ از شعله آواز بلبل را به ناز و سر گرانی روی از خوبان…
تلخی می به گوارایی دشنام تو نیست
تلخی می به گوارایی دشنام تو نیست دزدی بوسه به شیرینی پیغام تو نیست یوسف از قافله حسن تو غارت زده ای است کسی امروز…